خواهر ادریس رحیمزاده: ادریس از پدرم میخواست که برای او ماشین بخرد؛ اما چون گواهینامه نداشت پدرم قبول نمیکرد.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از سقز، ناپدیدسازی اجباری؛ یکی از سیاستهای گروههای مسلح در قبال اعضای خود است. یکی از حقوق بنیادین افراد و بشر مصونیت از هرگونه تعرض به تمامیت جسمی و روحی است. این حق ممکن است به اشکال مختلفی نقض شود. افرادی ناشناس (وابسته به دولت یا گروههای مسلح و تروریستی) از راه میرسند، اغلب مسلح، با لباس غیررسمی یا با یونیفرم نظامی، با قهر و غلبه وارد حریم خصوصی فرد، افراد یا خانوادهای میشوند، بدون ذکر دلیل یا ارائه حکم قضائی، شخص یا اشخاصی را دستگیر میکنند و به زور سوار بر اتومبیل میکنند و از محل دور میشوند. در مورد گروه مسلح پاک نیز میتوان این مراحل را ذکر کرد. کودکی فریب میخورد، ربوده میشود، به جوانی وعده تحصیل و کار در اروپا و اقلیم کردستان میدهند و در نهایت سر از مقرهای پاک در کوهستان در میآورد. در این مدت، وی حق تماس با خانواده را ندارد. خانواده نیز که احتمالاً به مقرهای گروه رسیده، با انکار سران گروه مواجه است. بعد از چند سال، خبر مرگ مبهم و یک تصویر از فرد کشتهشده منتشر میشود و تمام. خبری از جنازه و محل دفن و علت دقیق مرگ هم منتشر نمیشود.خانواده یک فرد در این شرایط نمیداند فرد زنده است یا مرده و وضعیت وی به چه شکل است. رویکرد پاک نیز در این خصوص پنهان نمودن اطلاعات مربوط به اعضای خود به خصوص اطلاعات و اخبار و مربوط به تلفات و کشتهها میباشد که موجب بلاتکلیفی و نگرانی بسیاری از خانوادهها شده است. ناپدیدسازی اجباری پدیده شومی است که در اکثر موارد توسط گروههای مسلح و تحت حمایت دولتها انجام میگیرد. در ناپدیدسازی اجباری، فرد را به دلیل تعلق به گروه یا سازمان یا عقیده خاصی برخلاف میل خودش از انظار عمومی پنهان میکنند، اما در عین حال یک عامل مهم که اهمیت و زشتی چنین جرمی را بیشتر و آشکارتر میکند، حالت «بلاتکلیفی» قربانی و خانواده اوست.
ماجرای ادریس رحیمزاده در این چارچوب قابل بررسی است؛ ادریس متولد ۱۳۷۲ در سقز است. وی حدودا در سال ۱۳۹۵ بهدلیل اختلافات خانوادگی، مخصوصاً با پدر بدلیل عدم خرید خودرو، برای همین وی دو روز بعد از درگیری با پدر، اقدام به فرار از خانه میکند. ادریس با نام مستعار چیاکو پس از ۳ سال همکاری و همراهی در گروه پاک، اقدام به فرار میکند و حدود ۱ سال و نیم در شهر سلیمانیه زندگی و مشغول به کار کابینتسازی و امدیاف بود. بعد از فرار نامبرده از گروه پاک، خواهرزادهاش (ایمان وکیلی) عضو گروه پاک میشود و ادریس تصمیم میگیرد برای بازگرداندن ایمان با اعضای گروه تماس برقرار کند. بعد از برقراری تماس از طرف پاک ادعا میکنند که با پرداخت ۲۰۰ میلیون تومان پول ایمان را آزاد میکنند، اما در زمان ملاقات هم پول را دریافت میکنند و هم ادریس را دستگیر و با خود میبرند. البته تا به امروز گروه پاک حضور ادریس را انکار میکند، اما خانواده با پیگیریهای اخیر از فردی بهنام اردلان خسروی متوجه شدند ادریس همچنان در زندان گروه پاک، زندانی است.
مشروح مصاحبه با خواهر ادریس رحیمزاده به شرح زیر است:
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چه عاملی باعث شد که برادرتان تصمیم به عضویت در گروه پاک بگیرد؟ آیا سابقه فعالیت سیاسی خاصی داشت؟ آیا در خانواده، مشکل خاصی داشتید؟ لطفا به صورت کامل توضیح دهید.
رحیمزاده: حقیقتا بنده به طور کامل نمیدانم چگونه برادرم ادریس با پاک آشنا شد. ادریس خیلی جوان بود، تقریباً ۲۱ سال داشت. از پدرم میخواست که برای او ماشین بخرد؛ اما چون گواهینامه نداشت پدرم قبول نمیکرد. خیلی با هم در مورد خرید ماشین درگیر بودند، پدرم میترسید چون گواهینامه ندارد دردسر درست کند و تصادف کند. هر روز این درگیریها بیشتر میشد و من همیشه میترسیدم ادریس کاری دست خودش بدهد که متاسفانه در نهایت همینطور هم شد. فردای روزی که آخرین بار با هم دعوا کردند ادریس خانه را ترک کرد؛ اما دیگر بازنگشت. همه جا به دنبال او رفتیم؛ اما نمیدانستیم کجا رفته است. تا اینکه بعد از چند روز پیگیری و تحقیق و مراجعه به پلیس، به ما خبر دادند که ادریس وارد گروه پاک شده است. دنیا بر سر ما آوار شده بود. ما در خانواده، سابقه عضویت در این گروههای مسلح را نداشتیم. واقعا نمیدانستیم چه کار بکنیم! به دلیل بیماری مادرم و بستری شدن او، تا سه ماه نتوانستیم به دنبال ادریس برویم و هیچ خبری هم نداشتیم. فقط میدانستیم او رفته است. اما بعد از سه ماه همراه با خانواده به اقلیم کردستان رفتیم، هر چقدر که دنبال ادریس را میگرفتیم میگفتند چنین شخصی اینجا نیست. اصلا پاک به ما جواب نداد و اصل قضیه حضور ادریس را منکر شد. هر چقدر میگفتیم که ما خودمان میدانیم که به اینجا آمده است؛ اما همیشه انکار میکردند و گریهها و التماسهای مادرم هم نتوانست کاری کند تا ادریس را ببینیم. به ناچار برگشتیم و تقریباً ۶ ماه از رفتن ادریس گذشته بود که خودش با ما تماس گرفت و گفت زمانی که خانه را ترک کرده وارد گروه پاک شده است. به ما ثابت شد که پاک دروغ میگفت و خوشحال بودیم که ادریس حداقل زنده است. تماسش زیاد طول نکشید و همینها را گفت و تلفن را قطع کرد. واقعا نمیدانم چطور سه ماه قبل که ما در مقر آنها بودیم، هر کاری میکردیم که ادریس را ببینیم میگفتند چنین شخصی در اینجا نیست، اما خود ادریس میگفت از همان شش ماه پیش عضو این گروه بوده است.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: بعد از تماس ادریس چه اقدامی انجام دادید؟
رحیمزاده: به دلیل تماس ادریس و امیدوار شدن به بازگشت برادرم، تصمیم گرفتیم دوباره به اقلیم کردستان برویم. اما باز هم اجازه ملاقات ندادند. خیلی التماس کردیم ولی موثر نبود و بازگشتیم. تقریبا دو سه بار دیگر به اقلیم رفتیم تا بالاخره موفق شدیم با ادریس ملاقات کنیم. حرف زیادی نمیزد و فقط احوالپرسی میکرد. مطمئن بودم که تهدیدش کرده بودند. بعد از چند ماه ما را دیده بود و سوالات تکراری میپرسید! کاملاً از چشمهایش پیدا بود که حرفهایی را میخواست بزند، سانسور میکرد و میترسید اتفاق بدی بیافتد. هر چقدر که به او میگفتیم که برگردد؛ حرفی نمیزد. اما چشمهای نگران او به جای خودش حرف میزدند. کاری از دستمان بر نمیآمد؛ اما حداقل دیدیم که برادرمان زنده است. بعد از دیدار مجبور شدیم به ایران برگردیم. نزدیک به ۳ سال نتوانستیم ادریس را ببینیم و در همین سه سال هم بیماری مادرم بیشتر شد؛ تا اینکه یک روز با ما تماس گرفت و گفت توانسته فرار کند. حتی گفت به طرفش تیراندازی کرده بودند اما آسیبی ندیده بود. تصمیم گرفته بود در سلیمانیه زندگی کند، تقریبا یک سال و نیم در آنجا بود، وضعیت معمولی داشت و مشغول به کار امدیاف بود و یک خانه هم اجاره کرده بود. سرش به کارش گرم بود و ما هم آسوده بودیم که حداقل دیگر در پاک عضو نیست.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: ماجرای عضویت ایمان، خواهرزاده شما در پاک چیست و چه ارتباطی به ادریس دارد؟
رحیمزاده: تازه نفس راحتی کشیده بودیم و خیال ما بابت زندگی ادریس راحت شده بود که متاسفانه دوباره همه چیز در خانواده ما به هم ریخت. خواهرزادهام (ایمان) که تنها ۱۳ سال سن داشت تصمیم گرفته بود عضو همان گروه پاک شود، واقعا نمیدانم این چه بلایی بود که به سر خانواده ما آمد. باورم نمیشود که چرا باید کودک ۱۳ ساله وارد پاک شود! تازه برادرم از آن زندان فرار کرده بود که خواهرزادهام در آنجا گرفتار شد. ایمان هم درست مانند داییاش- ادریس- از پدرش موتور سیکلت میخواست؛ اما با آن سن کم؛ پدرش قبول نمیکرد و همین باعث شده بود از خانه فرار کند. به محض اینکه ادریس ماجرا را فهمید، شوکه شد. مدام خودش را مقصر میدانست و سرزنش میکرد و میگفت اگر من در آنجا عضو نمیشدم، این فکرها هم به سر این بچه خطور نمیکرد. هر طور شده بود میخواست خواهرزادهاش را برگرداند. مجبور شد با اعضای گروه پاک ارتباط برقرار کند. آنها هم بعد از برقراری ارتباط ادعا کرده بودند در قبال دریافت تقریباً ۲۰۰ میلیون تومان پول نقد، ایمان را تحویل میدهند. ما پول را فراهم کردیم و قرار شد که ادریس به تنهایی سر قرار برود اما از آن روز دیگر نه خبری از ایمان شد نه خبری از ادریس. پاک هم پول را گرفت و هم ادریس و ایمان را. کانون زندگی ما نابود شده است. همه هم به دلیل خباثت پاک است.
بیشتر بخوانید: ایمان و داییاش هر دو باهم مهمان حزب پاک هستند
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: لطفا توضیح بیشتری بدهید. ادریس چگونه فریب خورد؟
رحیمزاده: برای ادریس تله گذاشته بودند. میخواستند هم پولمان را بگیرند و هم دوباره ادریس را زندانی کنند. الان تقریباً ۳ سال گذشته و هیچگونه خبری از ادریس نداریم، نمیدانیم مرده است یا زنده. کاری هم از دستمان بر نمیآید. هر جایی که میتوانستیم رفتهایم و شکایت کردهایم. اما پاک اصلا پاسخ نمیدهد! چندین بار به دفاتر آسایش در اقلیم کردستان رفتیم و شکایت کردیم، عکسهایش را پخش کردیم؛ اما هنوز هم هیچ خبری نداریم. تقریباً ۴ ماه پیش بود که بعد از کلی پیگیری و شکایت از اردلان خسروی؛ قرار شد که او به دادگاه اقلیم بیاید اما او این کار را نکرد. فقط از طریق تماس به ما گفت «تا زمانی که من در آن گروه عضو بودم ادریس زندانی بود. ما الان نمیدانم چه بلایی به سرش آوردند». این آخرین خبری است که ما در رابطه با برادرم داریم. از ایمان هم خبری نداریم. فقط امیدواریم زنده باشند تا باز بتوانیم آنها را از نزدیک ببینیم.
دقیقا الآن همین نقشه رو دارن رو زن من و خانواده ما در میارن ناپدید سازی احباری اسمش هست زنم آب شده رفته تو خاک و اطلاعات جمهوری اسلامی میگه رفته تو پاک من بیشتر دلم برای پدر و مادرش میسوزه فقط