توضیح: هوزان، به مدت ۱۲ سال در بخشهای مختلف پژاک، پ.ک.ک و ی.پ.گ (یگانهای مدافع خلق در سوریه) حضور داشته است و اکنون در یادداشتی اختصاصی برای دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، از روابط فردی و اجتماعی در پ.ک.ک و پژاک میگوید. نابودی احساس و علاقه به خانواده، یکی از مهمترین مواردی است که وی در این یادداشت به آنها اشاره کرده است.
متن یادداشت به شرح زیر است:
متاسفانه باید بگویم سالها است که بعضی از منفعتطلبان شخصی و گروهی در قالب گروههای مسلح کُردی، با شعارهای عدالت و دموکراسی قصد فریب مردم را داشته و دارند. من به عنوان عضوی در پ.ک.ک با سابقه 12 سال حضور، سالها بود که آرزوی دیدار خانواده را داشتم وامیدوار بودم که بتوانم خانواده خود را حتی برای یک دقیقه ملاقات کنم. اما ساختار پ.ک.ک در مورد همه اعضا به ویژه اعضای ایرانی این اجازه را نمیداد.
نگرش فرماندهان به نیروهای ایرانی در مورد دیدار با خانواده بسیار بدبینانه و توأم با بیاعتمادی مطلق بود. آنها فکر میکردند که اگر نیروی ایرانی خانوادهاش را ببیند، فرار خواهد کرد که این امر به ضرر پ.ک.ک بود. این نگرش و رویکرد دور از اخلاق و عدالت، در حالی بود که پ.ک.ک و پژاک، مدام بر اخلاق و انصاف و خَلق تاکید میکنند. آنها به جای ارتباط و معاشرت میان اعضا و انسانها در جوامع، صرفا به افتراق و دیوار کشیدن فکر میکنند. متاسفانه این رویکرد، خانوادههای بسیاری را نابود کرد. پژاک و پ.ک.ک، عاطفه مادری و رابطه خانوادگی را نیز به بازی گرفتند.
من بارها شاهد بودم که مادران بسیاری در مقابل مقرهای پ.ک.ک و پژاک، التماس کردند فقط یک دقیقه فرزندان خود را ببینند. اما آنها اطلاعات دروغ و غلط در اختیار خانوادهها گذاشتند و به دروغ از سرنوشت و مکان حضور فرزندان جوان، ابراز بیاطلاعی کردند. در حالی که فرزند در پشت دیوار و در فاصله 100 متری، صدای مادرش را میشنید، اما اجازه نداشت حرف بزند.
همان اعضا و فرزندان در حملات و جنگها کشته شدند و خانواده، حتی از دیدن جنازه آنها نیز محروم بود و آرزوی دیدار فرزند خود را با خود به گور بُرد. چه بسیار مادرانی که فرزندان خود را ندیدند و فوت کردند…
من خودم را مقصر میدانم… زیرا یکی از افرادی بودم که اطلاعات غلط به خانوادهها میدادم. داغِ دل مادران، مرا عذاب میدهد، چون من بارها به دروغ و «مصلحتِ سازمانی»، مادران را ناامید کردم. نمیدانم باید چگونه جواب آن خانوادهها را بدهم. اکنون که به آن زمان فکر میکنم، نمیدانم چگونه گروه ما را شستوشوی مغزی داد و فریفت… این معنای دموکراسی و آزادی مردم کُرد نیست. ما همه اشتباه کردیم که عاطفه را در روح خود از بین بردیم. بدبختی بزرگ آن بود که همین محرومیت از دیدار با خانواده نیز یکسان نبود. پژاک در این مورد نیز به دموکراسی و آزادی و برابری، وفادار نماند.
بارها شاهد بودم که فرماندهان ارشد، چگونه پنهانی با اعضای خانواده خود دیدار میکنند، اما نیروهای معمولی را بیعاطفه نگه داشتند و تربیت کردند… زیلان وژین، ریاست مشترک پژاک، طوری خانواده را ملاقات میکرد که انگار فقط او عاطفه دارد. وقتی متوجه حضور خانوادهاش میشد، سر از پا نمیشناخت. اجازه لازم نداشت چون رئیس بود، در دفتر مخصوص اعضای خانوادهاش را میدید. اما اعضای معمولی کشته شدند، حتی بدون دیدن مادر خود برای یک دقیقه…
زیلان وژین، همان دختر روستاییِ بیسوادی بود که مانند دیگر سران ارشد پژاک، بی سواد و بی اطلاع بودند. اعضای پ.ک.ک و پژاک، نه جامعهشناسی میدانستند و نه تحصیل کرده بودند… جملاتی را از این کتاب و آن فرد به عاریت گرفته بودند و مدام در سالهای متمادی تکرار میکردند… اما ادعای نو شدن و تجدید مبارزه داشتند، در حالی که نمیتوانستند سخن جدیدی بگویند…
از عدالت برای خلق کُرد سخن میگفتند اما در ارتباط با اعضای خانواده نیز میان فرماندهان و نیروهای معمولی، تبعیض قائل میشدند… این اوج فهم و درک آنها از عدالت و برابری بود. اعضا را از عشق و ازدواج منع میکردند، اما من یقین دارم اگر خودشان در ایران بودند و ظاهرسازی نداشتند، ازدواج میکردند. با ایجاد هراس از برخورد دولت ایران و احتمال دروغین اعدام اعضای پژاک در ایران، آنها را از بازگشت منع میکردند، اما خودشان اگر امکان داشت و خانوادهشان میپذیرفت به سرعت به ایران باز میگشتند…
خانواده و خانه و ایران، بهتر از غارهای تاریک و کثیف پ.ک.ک و پژاک است…