مقدمه
نام ملامصطفی بارزانی با کردها گره خورده است. او با نام کردها به میدان آمد و خود را «مدافع حقوق» آنان نامید. آیا این ادعا در عمل نیز چنین بود؟ پس از او، فرزندانش چه کردند؟ امروز به کجا رسیدند؟ و بسیاری از سوالات دیگر در مورد بارزانیها مطرح میشود.
بعضی منابع تاریخ حاکیست در سال 1492 میلادی با قتلعام و کشتار گسترده یهودیان در اسپانیا که به دوره «انگیزیسیون» مشهور است، یهودیان خواهان کمک ترکهای عثمانی شدند و بایزید دوم عثمانی دست آنها را رد نکرد و یهودیان فراری را در منطقه بارزان در شمال عراق اسکان داد. نتانل بارزانی، سامویل بارزانی و آسنات بارزانی از خاخام های متنفذ این قرن و قرن شانزدهم میلادی هستند که با تاسیس مدرسه «یشیوا» سنگر یهود را در این منطقه پایهریزی نمودند. در قرن هفدهم سوبتایسوی فتوای پنهان شدن یهودیان (کریپتو) در بین کُردها با یادگیری اصول اسلام و زبان کردی را صادر کرد.
تاسیس عراق و مطرح شدن خانواده بارازنی
پس از تاسیس عراق با قیمومت انگلیسی در سال 1920 بخشهایی از کردهای امپراطوری عثمانی شکست خورده در این کشور تازه تاسیس قرار گرفتند. از همان آغاز بین کردها به رهبری شیخ محمود برزنجی و انگلیس تنش و درگیری آغاز شد تا این که با شکست شیخ محمود، خانواده بارزانی وارد میدان شد. در ادامه درگیری بارزانیها با انگلیس، ملا مصطفی بارزانی شکست خورد و در سال 1946 و دوره تاسیس جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد وارد اشنویه شد. قاضی محمد که با حمایت شوروی بر سر کار آمده بود، درجه ژنرالی به ملامصطفی داد و نیروهای او به عنوان نیروی مسلح آن جمهوری یازده ماهه نقش ایفا کردند. ملا مصطفی و قاضی با هم اختلافات شدید داشتند و این در دیدار ملامصطفی با احسان نوری پاشا، رهبر قیام آرارات، در تهران نیز مطرح میشود. رحیم محمودزاده اشنویی در کتاب «ژنرال احسان نوری پاشا» به نقل از احسان نوری پاشا در خانهاش مینویسد «قاضی محمد فردی بسیار ضعیف است و توانایی اداره امور را ندارد. چند بار تصمیم گرفتم کودتا کنم و خودم قدرت را به دست بگیرم اما از ترس واکنش روسها، نتوانستم کاری کنم.» در دوره حضور ملامصطفی در مهاباد بود که مسعود بارزانی نیز به دنیا آمد. با تقویت دولت مرکزی و اعاده حاکمیت در مناطق مختلف و خروج نیروهای شوروی، جمهوری مهاباد نیز سقوط کرد و ملامصطفی بارزانی جایی برای ماندن نداشت نه در عراق، نه ترکیه نه در ایران. او در زمستان سخت آن زمان با عبور از کوههای مرزی عراق-ایران-ترکیه سرانجام توانست به منطقه ماکو در شمال غرب ایران برسد و از طریق روخانه ارس راهی شوروی شد. ملامصطفی و تعدادی از افرادش سیزده سال در شوروی ماندند. طبق اصول کمونیستی آموزش دید اما هرگز کمونیست نشد.
بازگشت به عراق
با کودتای عبدالکریم قاسم در سال 1958و تغییر حکومت از پادشاهی به جمهوری، دولت عراق از او دعوت به بازگشت کرد. از ملامصطفی بارزانی استقبال گرم به عمل آمد و حزب دموکرات کردستان قانونی شد. پس از مدتی و به تدریج روابط او با دولت مرکزی سرد شد و دوباره به بارزان برگشت. عبدالکریم قاسم با کودتای بعثیها سقوط کرد و حکومتهای مختلف بعثی بر سر کار آمدند. سرانجام بین حکومت بعثی و بارزانی درگیریهای مسلحانه آغاز شد و تا سال 1975 ادامه یافت. در طی این مدت، پیشمرگههای بارزانی صد در صد به کمکهای مالی و تسلیحاتی محمدرضا شاه و کمکهای آموزشی و مستشاری اسرائیل وابسته بود. پرویز ثابتی، عضو کردزبان اهل سنندج و از روسای ارشد ساواک، در مصاحبههای خود میگوید «گاهی احساس میکردم من رهبر قیام کردهای عراق هستم. همه تصمیمهای مهم در دست ما بود».این نشان میدهد تا چه حد کنترل بارزانی در دست شاه بود. روابط بارزانی و اسرائیل بسیار گرم بود و کارشناسان و حتی بعضی از مقامات ارشد آن دوره اسرائیل اذعان کردند هدف از کمک به بارزانی تضعیف عراق و سبک کردن حجم فشار اعراب بر اسرائیل بود نه چیزی دیگر. در همان دوره بود که مستشاران اسرائیلی آموزش پیشمرگهها را بر عهده گرفتند، مسعود بارزانی را برای آموزش استخباراتی به اسرائیل بردند تا سرانجام دستگاه استخبارای «پاراستن» را تاسیس نمودند. مسعود بارزانی رئیس آن شد. این دستگاه امروز نیز در اختیار حزب دموکرات کردستان قرار دارد و مسئولیت آن با مسرور بارزانی پسر مسعود است. ملامصطفی بارزانی آن قدر شیفیه آمریکا بود و بر کمک های آن کشور تاکید می کرد که در دیداری با هنری کیسنجر اگر آمریکا کمک کند، آماده است کردستان عراق را به ایالت پنجاه و یکم آمریکا کند. اما کیسنجر پس از سقوط قیام ملامصطفی از مخالفان سفر بارزانی به آمریکا حتی برای درمان سرطان بود و سرانجام به شرط عدم گفتگو با هیچ رسانهای حاضر شد ویزای آمریکا به او بدهد.
سرانجام
شاه و صدام حسین با وساطت الجزایر و اسرائیل و به صورت مخفیانه در سال ۱۹۷۵ در مورد اختلافات مرزی ایران و عراق در اروندرود به توافق رسیدند و شاه بدون اعلام قبلی تمام حمایتها از ملامصطفی بارزانی را قطع کرد و مرزها را بست. ملامصطفی به توصیههای مشاورانش گوش نداد و پایان قیام را اعلام کرد و به گفته جاناتان رندل، خبرنگار آمریکایی، با ۸۰ میلیون دلار راهی آمریکا شد. او در آنجا درگذشت و برای دفن به ایران منتقل و در اشنویه به خاک سپرده شد. پس از مدتی پیشمرگههای حزب دموکرات کردستان ایران به رهبری عبدالرحمان قاسملو – که با حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری بارزانی خصومت شدید داشت – جنازه او را از قبر بیرون آوردند و حدود دویست متر پایینتر رها نمودند. این اقدام قاسملو، سبب درگیری و کشته شدن صدها نفر از دو حزب شد. ملامصطفی را به زیوه در مرگور ارومیه منتقل و دفن کردند. پس از آن که مدار ۳۶ درجه توسط آمریکا در شمال عراق ایجاد شد، جنازه او را یکبار دیگر خارج کردند و با بالگرد به روستای بارزان بردند.
پس از مرگ ملامصطفی، دو پسرش ادریس و مسعود سکان امور را به دست گرفتند. ادریس به صورتی مشکوک – به روایتی به دست مسعود – فوت کرد. از آن زمان تاکنون نیز خانواده بارزانی کردها را وارد مصیبتهای مختلفی کردهاند که مهمترین آن برگزاری همهپرسی استقلال بود و این خود فرصتی دیگر برای بررسی میطلبد.