یادداشت وارده/ تأملی در روابط احزاب و گروه‌های کُردی با آمریکا

تاریخ انتشار:

شاید چندان مهم نباشد که کردها چه می‌خواهند یا چه می‌کنند؛ بلکه مهم این است که آمریکا برای کردها چه می‌کند، یا به عبارت بهتر با بلیت کردها در حال پیاده کردن چه نقشه یا بازی است. خواسته برخی گروه‌های کردی به ویژه در اقلیم کردستان عراق، از گذشته مشخص بوده است: «ایجاد یک کشور مستقل». بنابراین پاسخ به این سوال را که آن گروه‌های مشخص در سال 2020 ممکن است، چه اقداماتی انجام دهند، همین ابتدای کار بیان می‌کنیم: هرکاری که در راستای نزدیک شدن به اهدافشان باشد. اما نکته مهم ارزیابی میزان توانایی آن احزاب در رسیدن به خواسته‌های خود، ارزیابی واکنش کشورهای درگیر مسئله کردها یعنی ایران، ترکیه، سوریه و عراق در این زمینه و مهمتر از همه رفتار آمریکا است. عامل سوم از بقیه عوامل مهمتر است، زیرا عوامل دیگر به نوعی یا به آن وابسته هستند یا متاثر از آن.

بعد از فروپاشی شوروی، ایالات متحده تلاش بسیار زیادی انجام داد تا به برپایی کامل نظم مورد نظر خود در جهان بپردازد و همه کشورها را با آن همراه سازد. در سال‌های اولیه قرن بیستم تا اوایل دهه 2000 میلادی نیز موفق بود. بحث‌های جهانی شدن، تشکیل اتحادیه اروپا، بانک جهانی، ایجاد سازمان‌های بین‌المللی اقتصادی، سیاسی و حتی زیست‌محیطی، و حتی طرح نظم نوین جهانی که نسخه خاورمیانه‌ای طرح ادغام خاورمیانه در تحولات جهانی موردنظر آمریکا بود، همه اینها و بیشتر در بهترین شرایط زمانی برای آمریکا مطلوب هستند که تقویت کننده هژمونی این کشور و تکثیرکننده مولفه‌های موردتایید این کشور باشند. اگر اینها نتوانند اهداف آمریکا را تامین کنند مطمئنا کاخ سفید راه‌های دیگری را برای خود برمی‌گزیند. حتی اگر به قیمت خروج از توافقات بین‌المللی، تضعیف نهاد سازمان ملل و تهدید به کاهش بودجه آن، حمایت از جنبش‌های ملی‌گرایانه در کشورهای اروپایی و تضعیف اتحادیه اروپا و حتی اگر به قیمت فروپاشاندن نظمی باشد که خود در کنار متحدان نزدیک غربی خود بنای آن را پی‌ریزی کرده باشد.

از دهه 2000 میلادی به تدریج چند اتفاق مهم افتاد. اروپا و ژاپن بعد از سال‌ها از ویرانه‌های جنگ جهانی دوم برخاستند و رشد قابل توجهی را در زمینه اقتصادی از خود نشان دادند. اقتصاد چین رو به شکوفایی نهاد و در طی سال‌ها توانست جهش‌های قابل توجهی را تجربه کند و روسیه که توانست در دوره پوتین تکانی به وضعیت اقتصادی و نظامی خود داده و دست به اصطلاحات ساختاری گسترده به ویژه در حوزه نظامی بزند و اینگونه زنگ خطر برای آمریکا به صدا درآید (در این زمینه مسائل زیادی وجود دارد که به دلیل عدم ارتباط به موضوع و وسعت آن، باید در یادداشتی جداگانه مورد توجه قرار بگیرند، مثل ایجاد سازمان‌های موازی با غرب که آمریکا در آن حضوری ندارد ازجمله سازمان امنیتی همکاری شانگهای، بریکس، اتحادیه اقتصادی اوراسیا و …، و همچنین سیاست‌هایی که کشورهای مختلف درپیش گرفتند که از وابستگی اقتصادی، نظامی و سیاسی خود به آمریکا بکاهند). همه اینها و بیشتر آمریکا را به این نتیجه رساند که با جهانی مواجه است که در حال گذار به فضای چندقطبی و پساآمریکایی است. به همین دلیل سعی کرد ابتدا با ایجاد فضای ملی‌گرایانه و مطرح کردن ایده و شخصیت ترامپ برای اجرای چنین اقداماتی (اعم از اقدامات داخلی ملی‌گرایانه و اقدامات ضدهنجارهای بین‌المللی) الگویی را برای سایر کشورهای جهان برای روی کارآمدن دولت‌های ملی‌گرا ایجاد نماید و در نهایت به ساختار بین‌المللی یکپارچه که در آینده ممکن است به طورمتحد دربرابر یکجانبه‌گرایی آمریکا بایستد، حمله کند. رویه‌ای که در برخی کشورهای آمریکای لاتین مثل برزیل شاهد بودیم و در کشورهای اروپایی نیز احزاب افراطی راست‌گرا، ملی‌گرا و ضد سرمایه‌داری به ویژه در آلمان و فرانسه در حال تقویت هستند. خروج انگلیس از اتحادیه اروپا نیز به تضعیف اتحادیه اروپا کمک می‌کند. و در نهایت با فروپاشی اتحادیه اروپا چه می‌ماند؟ تعدادی کشور کوچک ضعیف، بدون ساختار نظامی قوی در همسایگی خاورمیانه پرالتهاب و قاره آفریقا با هراس از موج مهاجرت و عناصر تروریستی، که در نهایت مجبورند برای تامین امنیت خود هر کدام پیمان‌های دوجانبه با آمریکا ببندند و این به نفع آمریکاست.

در همین راستا سیاست دیگری که آمریکا دنبال می‌کند، تضعیف دولت‌های مرکزی است که این را می‌توان ادعا یا یک فرضیه دانست، چون باید برای هریک از مصادیق فعلی ادله محکم مطرح کرد. اما از ظاهر امر می‌توان استدلال کرد که دولت آمریکا به طرق مختلف مثل تحریم، تبلیغات، استفاده از اختلافات قومی مذهبی و تاریخی و… درصدد افزایش نارضایتی ملت‌ها، تضعیف دولت‌ها و استقرار ناآرامی‌ها در کشورهاست. مواردی از این موضوع آشکار و برخی دیگر قطعا پنهان است. حتی برخی از این موارد را متحدان آن در خاورمیانه دنبال می‌کنند. در آمریکای لاتین که حیات خلوت آمریکا محسوب می‌شود و احتمال نزدیکی روسیه و چین به این منطقه وجود دارد، یا دولت‌های راستگرا در راستای سیاست‌های کاخ سفید روی کار آمده‌اند و یا در کشورهای مخالف مانند بولیوی و ونزوئلا سیاست حمایت از گروه‌های مخالف و یا در مورد کوبا سیاست تحریم توسط آمریکا دنبال می‌شود.

در جنوب شرق آسیا با توجه به اختلافات تاریخی و مناقشات سرزمینی، دولت آمریکا سعی در چین‌هراسی و نزدیک نمودن سایر کشورهای آسیایی به خود در تقابل با پکن دارد. در آسیای مرکزی و قفقاز در برابر روسیه سال‌هاست سیاست گسترش ناتو به شرق و ادغام کشورهای ضعیف استقلال‌یافته از شوروی و اروپای شرقی در اتحادیه اروپا در دستورکار بوده است. در خاورمیانه به دلیل منابع عظیم انرژی، مسئله اسرائیل و تقابل ایران با آمریکا و هراس از گسترش نفوذ منطقه‌ای آن به دنبال وابستگی هرچه بیشتر کشورهای حوزه خلیج فارس به خود، افزایش تحریم‌ها علیه ایران، حمایت از تنش‌های قومی و مذهبی بین ایران و اعراب، شیعه و سنی، اقوام مختلف و از این قبیل موارد است. بخشی از سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه توسط اعراب- البته آنها نیز در راستای منافع خود حرکت می‌کنند- اجرا می‌شود.

 افزایش نفوذ ایران در منطقه به ویژه در لبنان و سوریه که در خط مقدم مبارزه با اسرائیل قرار دارند، در یمن که در همسایگی عربستان و مشرف به تنگه استراتژیک باب‌المندب می‌باشد، و در عراق و همچنین جنبش‌های شیعی و حتی اسلام‌گرا در سایر کشورها مانند افغانستان، پاکستان، بحرین، فلسطین و غیره، آمریکا را به شدت به تکاپو انداخته است. البته یک تحلیل دیگر نفوذ آمریکا برمنابع نفتی و تنگه‌های مهم بین‌المللی است برای همین است که هرجایی که چاه نفتی یا مسیر تراتزیت بسیار مهمی وجود دارد یا درگیری‌های داخلی یا تحریم‌های سخت مشاهده می‌کنیم (ایران و منابع عظیم زیرزمینی و موقعیت استراتژیک آن و تنگه هرمز، ونزوئلا دارنده عظیم‌ترین منابع نفتی دنیا، لیبی دارای چاه نفتی، یمن دارای چاه نفت و تنگه باب‌المندب و…)، آمریکا حضور دارد و یا اگر روی آرامش را به خود می‌بیند به خاطر پیوند ویژه و اتحادی است که با آمریکا دارد (کشورهای حاشیه خلیج فارس). شاید گفته شود که آمریکا با ذخیره نفتی و نفت شیل دیگر نیازی به نفت ندارد پس این همه تلاش برای چیست؟ جواب ساده است کشورهای پیشرفته صنعتی دیگر که نیاز مبرم به انرژی دارند و آمریکا با تسلط بر مناطق ژئواکونومی، ژئواستراتژیک و ژئو انرژی علاوه بر کنترل کشورهای پیشرفته (حتی متحدین اروپایی) به دنبال آن است تا هژمونی و تسلط جهانی‌اش به خطر نیافتد. بنابراین اگر نشود یک نظم جهانی یکپارچه جهانی ساخت، نه تنها باید آنچه تاکنون بنا شده (حتی توافقات و سازمان‌های بین‌المللی غربی) را تضعیف و یا حتی ویران نمود، بلکه باید جلوی ایجاد نظم‌های جدید بدون محوریت آمریکا را نیز گرفت. بنابراین هرچه دولت‌ها ضعیف‌تر و چندپاره باشند، وابسته‌ترند. مهم، منافع و هژمونی آمریکاست؛ یک روز با جهانی شدن یک روز با دمیدن بر بوق ملی‌گرایی.

همه اینها گفته شد تا به اینجا برسیم که شاید خیلی مهم نباشد که کردها چه می‌کنند، چون برخی احزاب به ویژه در اقلیم، یک هدف دارند: «کشور مستقل». و برای رسیدن به آن حاضرند در هر زمینی که آنها را به خواسته‌شان برساند بازی کنند. حتی اگر روزی چین و روسیه هم این پیشنهاد را به آن بدهند، برعلیه آمریکا و در زمین آن دو بازی می‌کنند. پس مهم آن است که ببینیم این گروه‌ها و سیاست‌مداران قرار است در زمین چه کسی بازی کنند. قطعا هر بازی که به نفع تجزیه‌طلبی باشد، به سود آمریکا و نماینده آن یعنی اسرائیل خواهد بود. پس آمریکا با بلیت کردها می‌تواند در چهار زمین بازی کند. پس چرا باید به راحتی از چنین بلیت ارزشمندی صرف نظر کند و با مستقل کردن آن را بسوزاند؟

نکته ای که کردها درک نمی‌کنند همین است که آنها همواره بازیچه آمریکا بوده‌اند و حتی با اتفاقات پیش آمده در عراق مثل استعفای نخست‌وزیر، تصویب خروج آمریکا از عراق، عدم تشکیل دولت جدید و بحث‌هایی برای چندپاره کردن عراق به کشورهای شیعه، سنی و کرد وجود دارد، به نظر می‌رسد آمریکا تا مدت‌ها از این بلیت فقط استفاده خواهد کرد، مثل تمام سال‌هایی که همین کار را کرده است. گروه‌های کُردی باید بدانند که آنها فقط ابزار آمریکا برای برانگیختن احساسات جدایی‌طلبانه برای تضعیف دولت‌های همسایه هستند. در طرح ادعایی که از نقشه آمریکا برای تجزیه عراق آمده است مشخص شد آمریکا نه به دنبال سه قسمت کردن عراق بلکه صحبت بر سر هفت پارچه کردن آن است. یعنی نه تنها اقوام و مذاهب را از هم جدا کنند بلکه برای جلوگیری از قدرت‌یابی، همان بخش‌ها را نیز تقسیم کنند. مثلا به جای یک اقلیم شیعه حداقل دو یا سه اقلیم ایجاد شود. آنگاه برخی کردها در اقلیم انتظار دارند که آمریکا شرایطی را فراهم کند که آنها بتوانند برای ساخت کشور خود بخش‌هایی از کشورهای همسایه که کردها در آن زندگی می کنند، را در اختیار بگیرند؟ تاریخ ثابت کرده هرگاه دولت ترکیه و عراق به آمریکا نزدیک شدند کردها به راحتی فراموش شدند. در این زمینه، کارنامه ایران، قبل از انقلاب 57 نیز روشن است!

پس باید دید که آمریکا قرار است از بلیت کردها چگونه استفاده کند. اگر آمریکا در اقلیم کردستان به طورکامل مستقر شود و اگر دولت عراق بتواند یک دولت قوی تشکیل دهد و به عنوان نماینده یک کشور یکپارچه از آمریکا بخواهد خاک کردستان را که جزئی از عراق است ترک کند، در صورت جنگ احتمالی، آمریکا ممکن است تجهیزات و آموزش‌های پیشرفته‌ای را در اختیار نیروهای پیشمرگه بگذارد و خود را حتی الامکان از درگیری دوری کند. در حالتی که عراق و ترکیه به آمریکا نزدیک نشوند (که احتمال آن اندک است؛ که در این صورت سناریوی تضعیف یا نادیده‌گیری کردها مثل همیشه دنبال می شود؛ مانند تخلیه اخیر نیروهای آمریکایی از منطقه کردنشین سوریه که به انتقادات زیادی از سوی کردها مواجه شد و موجب شد ترکیه به این منطقه حمله کند)، آنگاه یک سناریو، ممکن است این باشد که آمریکا سعی کند شبکه‌ای قوی را در میان احزاب و گروه‌های حاضر در کشورهای کردنشین ایجاد کند که مرکز آن به احتمال قوی کردستان عراق خواهد بود و آمریکا این منطقه را برای یکپارچگی اطلاعاتی میان سایر شبکه‌ها به کاربگیرد (همچنان که گفته می‌شود پایگاهی که در اربیل عراق در حمله موشکی ایران مورد اصابت قرار گرفت، یک پایگاه اطلاعاتی آمریکایی بوده است). اگر این شبکه کردی با انشعابات آن در خاک کشورهای کردنشین بتواند شکل بگیرد آنگاه فضا برای دنبال کردن اقدامات بی‌ثبات کننده و یا حملات تخریبی مساعدتر خواهد بود. ولی در نهایت آمریکا نمی‌گذارد مجدداً یک دولت قوی و یکپارچه دیگر روی کار بیاید، بنابراین اگر در بهترین حالت برای کردها، شرایط به سمت یک کشور مستقل پیش رود، حتی ذره‌ای به ایده‌آل مورد نظر آنها که یکپارچگی همه مناطق کرد است، نزدیک نیست. چون همانطور که آمریکا از بلیت اختلافات قومی و مذهبی برای تضعیف دولت‌ها استفاده می‌کند، ممکن است فضایی به‌وجود بیاورد که میان خود احزاب و گروه‌های کردی اختلافات جدی حادث شود یا گسترش یابد تا از یکپارچگی جلوگیری شود. چنانچه که اختلاف، ویژگی گروه‌های کردی است و آنها سال‌ها با یکدیگر مسلحانه جنگیده‌اند.

در نهایت این را نیز باید گفت امریکا با ضعیف نگه داشتن دولت‌های چالشگر خود، می‌تواند به مسیر حضور و استقرارش ادامه دهد، لذا جدایی‌طلبی و جدا کردن بخشی از سرزمین مسئله‌ای نیست که هیچ یک از کشورها به آن تن دهند و اتفاقا اگر یک مسئله بسیار جدی بتواند کشورهای دارای اختلاف با هم مثل سوریه، ترکیه، ایران و عراق را کنار هم متحد نگاه دارد، همین تقابل با جدایی‌طلبی و تحرکات برخی احزاب کُردی به خصوص در اقلیم است. به زبانی متفاوت‌تر بلیت گروه‌های تجزیه‌طلب کُردی حتی می‌تواند ترکیه و عراق را به امریکا نزدیک کند و باعث شود آنها نیز در زمین امریکا بازی کنند، پس آن ساحل آرامشی که کردها تصور می‌کنند از اتحاد با امریکا بدان خواهند رسید، به واقع سرابی بیش نیست.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

اشتراک گذاری مطلب:

آخرین مطالب

مطالب مشابه
Related

آیا آلمان نسبت به ایزدی‌های قربانیِ نسل‌کشی عهدشکنی خواهد کرد؟

هزاران ایزدی با خطر اخراج از آلمان به عراق...

برگی از تاریخ: دعوت مسعود بارزانی از نیروهای صدام برای ورود به اربیل

۳۱ آگوست، روزی است که مسعود بارزانی در بحبوحه...

بررسی نقش مسعود بارزانی در جنایت داعش در سنجار

هدف بارزانی چه بود؟ به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان...