نویسنده: یکی از اعضای سابق پ.ک.ک
منتظر دستورات عملیات بودیم، همه در دنیای خود غرق شده بودند. چرا که ناخواسته به این نبرد اعزام میشدند و بسیاری نیز فریب خورده بودند. فرصتهای آخر برای خلوت کردن و تفکر بود. عدهای خاطرات را مینوشتند، برخی نیز زیر لب، ترانهای را با بغض زمزمه میکردند. من خوشحال بودم،چرا که شاید دیگر آزاد میشدم و به مقرهای گروه باز نمیگشتم. به هارون گفتم به چه فکر میکنی؟
گفت «به سران گروه که شعار آزادی زنان را سر میدهند! من از این همه دروغ و دورویی و فریب مردم و جوانان ناراحت هستم. بارها شاهد بیاخلاقی سران گروه و روابط نامشروع آنان با زنان و دختران بودهام. اما آنها، عشق و ازدواج را برای دیگران ممنوع کردهاند! بسیاری از زنان در کودکی فریب خورده و یا ربوده شدهاند و سپس در گروه مورد سواستفاده قرار گرفتهاند. من اطمینان دارم بخش اعظمی از زنان فرمانده، دچار مشکلات اخلاقی شدهاند و سپس مقام و رتبه گرفتهاند. در این ساختار، زنان مقصر نیستند، بلکه قربانی هستند. آنها دیگر نمیتوانند به خانه و محله خود بازگردند. به همین دلیل، مدام نقش بازی میکنند و شعار آزادی زنان را سر میدهند. بسیاری از این زنان، حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. آنها اکثرا قربانی تجاوز فرماندهان مرد خود هستند و لذا باید قربانیان جدید را آموزش دهند».
من با خود فکر میکردم که این زنان چگونه میتوانند در مورد جامعه آزاد سخن بگویند وقتی خود برده دیگران هستند؟ آنها خود قربانی هستند و نمیتوانند الگوی زنان و دختران کُرد باشند…