مقدمه
در روابط بینالملل که به اذعان بسیاری از کارشناسان و اندیشمندان این رشته و سایر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی، منطق واقعگرایی بر آن حاکم است، سرزمین و وسعت آن، یکی از شاخصههای قدرت ملی به حساب میآید. اگر نگاهی به گذشته روابط بینالملل و تاریخ حدود 200 سال اخیر جهان بیاندازیم متوجه اهمیت وسعت سرزمین و وجود مناطق استراتژیک در درون قلمرو یک کشور خواهیم شد.
اگر در دنیای امروز، به طور نسبی از اهمیت سرزمین کاسته شده و میزان قدرت یک کشور را با میزان تولید ثروت و داده و اطلاعات توسط آن کشور میسنجند، در جهان پس از جنگ جهانی دوم که به جنگ سرد معروف بود، استراتژی دو قدرت اصلی جنگ سرد یعنی آمریکا و شوروی، وابسته کردن هرچه بیشتر کشورها به خود بود، خواه از طریق نظامی، خواه وابستگی سیاسی- ایدئولوژیک و در نهایت کودتا علیه یک حکومت و روی کارآوردن دولت مورد نظر خود.
در این میان، تجزیه یک کشور و ضمیمه کردن آن به خاک خود، از دیگر راههای تضعیف دولتها و افزایش وسعت سرزمین بود. شوروی سابق، که وارث روسیه تزاری بود و بخشهای مهمی از ایران را تصاحب کرده بود، بعد از جنگ جهانی دوم و در کوران حوادث داخلی ایران و ضعف حکومت مرکزی، در پی تجزیه بخشهای غربی ایران بود.
شوروی برای این برنامه، علاوه بر عوامل خارجی، به برخی نیروهای داخلی نیز اتکای جدی داشت. در مورد ایران، موضوع بسیار پیچیده بود. پهلوی اول، در ابتدای جنگ جهانی دوم و با پیروزیهای برق آسای آلمان، حامی نازیها شده و همین امر، نگرانی جدی انگلستان و شوروی را برانگیخته بود. در نهایت بیطرفی ایران به رسمیت شناخته نشد و این کشور توسط روسیه و انگلستان اشغال شد. رضاخان از قدرت عزل و محمد رضا به عنوان شاه جدید معرفی گشت.
سرکوب رضاخانی، باعث شده بود تا در دوران ضعف حکومت مرکزی و تا زمان تسلط محمدرضا بر امور کشور، قبایل و عشایر احساس آزادی بیشتری کنند و در پی برخی خواستههای خود باشند. عدم خروج شوروی از ایران و باقی ماندن نیروهای ارتش سرخ در مناطق شمال غربی، همراهی برخی عناصر ایرانی و ضعف دولت ایران، زمینه تجزیهطلبی و ضممیه کردن مناطقی در شمال غرب به خاک شوروی را فراهم آورد.
اتحاد شوروی در دوران استالین خروج نیروهایش از مناطق اشغالی ایران از جمله تبریز و مهاباد را به تاخیر انداخت و تلاش کرد تا برای ماندن و یا شاید ضمیمه کردن این مناطق به خاک خود راهی پیدا کند. یکی از اقدامات این دوره اعلام جمهوری مهاباد در 22 ژانویه 1946 میلادی توسط قاضی محمد از معتمدین این شهر بود. قاضی محمد در حالی که لباس نظامیان شوروی را به تن داشت، تاسیس جمهوری خودمختار مهاباد را اعلام کرد.
تاسیس جمهوری مهاباد در چنین فضایی رخ داد. رقابتهای شوروی و انگلستان برای نفوذ و یارگیری بیشتر، زد و خوردهای محلی قبایل و عشایر و از همه مهمتر، وجود هرج و مرج در کشور و حکومت. قاضی محمد رئیس آن، فرد شناخته شدهای بود و با کمک و حمایت شوروی، این جمهوری را تاسیس کرد. سفر به شوروی و دیدار با جعفر باقراف، نخستوزیر جمهوری آذربایجان شوروی، زمینهساز تاسیس جمهوری مهاباد بود. البته نباید فرمان استالین مبنی بر لزوم حمایت این کشور از جنبشهای تجزیهطلبانه در میان کردها را فراموش کرد.
جمعیت احیای کرد؛ بازوی توسعهطلبی شوروی
اما چگونه شوروی به اتکای فردی مانند قاضی محمد، فعالیت تجزیه طلبانه در ایران را آغاز کرد؟ در دوران سرنگونی رضا خان تا ثبات نسبی کشور یعنی در فاصله شهریور 1320 تا اردیبهشت 1322، در سال 1321، جمعیت احیای کرد (کومله. ژ.ک یا ک.ژ.ک) در مهاباد تاسیس شد. جمعیت احیای کرد، قصد توسعه در مناطق دیگر کردستان را در سر میپروراند و حتی کار تا آنجه پیش رفت که نقشه «کردستان بزرگ» و پرچم کردستان نیز طراحی شد. ک.ژ.ک با کردهای عراق و ترکیه ارتباط برقرار کرد و پیمان مرزی نیز منعقد نمود. ارگان مطبوعاتی، جمعیت احیای کرد، روزنامه کومله نیشتمان یا میهن نام داشت که در مهاباد منتشر میشد. گفتمان روزنامه فوق، به وضوح نشان میدهد که این روزنامه خواهان استقلال کردستان هست و تاسیس یک دولت در کردستان بزرگ بود. ک.ژک. در همین حین از شوروی درخواست پشتیبانی کرد.
قاضی محمد نیز در سال 1323 به جمعیت «ک.ژ.ک» محلق و در مدت کوتاهی، رهبر اصلی جریان شد. در همان سال، قاضی محمد و عده دیگری از شخصیتهای کرد به شوروی دعوت شدند و با جعفر باقراف، نخستوزیر جمهوری آذربایجان شوروی دیدار کردند. آنها خواستار تشکیل جمهوری مهاباد بودند. با بازگشت از باکو، قاضی محمد نتایج گفتگوها را با سران (ک.ژ. ک) در میان گذاشت و (ک.ژ. ک) منحل شد.
کشور شوراها نیز فعالیتهای خود را در کردستان گسترش داد و در پی اهداف خود بود. «حقوق کردها» واژهای بود که مدام تکرار میشد و همگان شوروی را حامی این حقوق و در نهایت استقلال کردستان میدانستند. ماجرا آن چنان جدی شده بود که عبدالرحمن قاسملو در خاطرات خود مینویسد: « زمانی که پدرم- که جز هیئت اعزامی به شوروی بود- از سفر بازگشت، از او پرسیدم پس حقوق کردها چه شد؟» جمله مذکور به روشنی نشان میدهد که حقوق کردها در قالب جمهوری و تجزیه و با حمایت شوروی، دنبال میشد.
پس از انحلال ک.ژ.ک، حزب دموکرات کردستان در آبان 1324 تاسیس شد. بنا به گواهی تاریخ، حزب دموکرات کردستان در زمان حیات جمهوری مهاباد، روابط نزدیکی با فرقه دموکرات آذربایجان داشته و پس از شکست جمهوری مهاباد و اعدام قاضی محمد نیز با حزب توده وحدت تشکیلاتی برقرار کرده است. جالب آن که هم حزب توده و فرقه دموکرات، علنا به شوروی وابسته بودند.
رحیم اشنویی محمودزاده، نویسنده کتاب «ژنرال احسان نوری پاشا» که از دوران نوجوانی در خانه ژنرال احسان نوری پاشا، رهبر قیام آرارات زندگی کرده بود، در صفحه 64 کتاب خود به نقل از احسان نوری پاشا مینویسد: «در جمهوری مهاباد کردها اصلا اتحاد و استقلال نداشتند و شدیدا وابسته شوروی بودند».
تاسیس جمهوری مهاباد
با ادامه روند تجزیهطلبی و حمایت آشکار و پنهان شوروی از حزب دموکرات، در اواخر آذر 1324 شمسی، پرچم ايران به طور کامل از ساختمانهای مهاباد پایین پايين آورده شد و پرچم کردی بر فراز مهاباد برافراشته شد. مردم مسلمان کردستان، که دل خوشی از اشغالگران به خصوص کمونیستها نداشتند، واکنش کاملا منفی به تاسیس جمهوری مهاباد نشان دادند. شاهد آنکه بخشهای مهم کردستان مانند سقز، بانه، مريوان، اورامان، کرمانشاه، جوانرود و روانسر، حمايتی از قاضی محمد و برنامه وی نکردند و فرستاده وی به اين مناطق با پذيرايی سرد روبرو شد و روی خوشی به وی نشان ندادند. اشتباه قاضی محمد اين بود که با اغراق به روسها اظهار داشته بود که توانايی برانگيزاندن و جذب کردها به سود روسیه را دارد.
اما اشتباه بزرگتر قاضی محمد، حمایت علنی از شوروی و تجزیه ایران بود. اگر عدهای باور داشتند که جمهوری مهاباد، به تمامیت ارضی ایران پایبند خواهد بود، قاضی محمد با پوشیدن لباس ارتش شوروی، همه را مطمئن کرد که تجزیهطلبی و نابودی تمامیت ارضی ایران، خروجی جمهوری خودخوانده مهاباد خواهد بود.
رحیم اشنویی به نقل از احسان نوری پاشا مینویسد: ملامصطفی بارزانی در دیدار با من در تهران گفت: «قاضی محمد روحیه مبارزه ندارد و عشایر کرد نیز با او همکاری نمیکنند. چون از قرار گرفتن تحت حکومت نظام کمونیستی میترسند». رحیم اشنویی محمودزاده در صفحه 149 کتاب مذکور مینویسد: «نمایشنامهای به نام دایکی نیشتمان در اشنویه در دوره جمهوری مهاباد اجرا شد و در آن کردستان در نقش یک زن اسیر بود و فرزندان کرد او را ازاد می کردند. این سبب عصبانیت فرمانده ارتش شوروی در منطقه شد و می گفت: باید یک سرباز شوروی نجات دهنده کردها می بود نه دیگران.
محاسبات قاضی محمد، اشتباه بود تا بدانجا که حکم جمهوری مهاباد، فقط 50 کیلومتر اعتبار داشت و کردها هیچ استقبالی از جمهوری خودخوانده مهاباد نکردند. قبایل بزرگ کردستان مانند شکاک، کرد مامش، منگور و دهکردی، قاضی محمد را طرد کردند. اکنون مهاباد، مرکز جدایی طلبی شده بود و باید با مشت آهنین مواجه میشد.
اسناد فرانسه نقل قولی را از قاضی محمد منتشر کردند: «ديگر از اسارت فارسها درآمديم و اکنون برادران ترک و کرد می توانند برادر وار زندگی کنند». این نقل قول در کنار اعمال قاضی و رخدادهای کردستان و جمهوری مهاباد، به وضوح نشان از توطئهای جدی علیه تمامیت ارضی ایران داشت.
پایان رویای تجزیه ایران
با توافق قوام و شوروی، نیروهای ارتش سرخ با وعده امتیاز نفت شمال از ایران خارج شدند و وابستگان و نیروهای خود را در برابر ارتش ایران و البته دولت مرکزی مستقر، تنها گذاشتند. طبیعی بود که در این شرایط، در ارتش به راحتی جمهوری مهاباد را سرنگون خواهد کرد. قاضی محمد اعدام شد و کردستان، جزئی از ایران باقی ماند. آرچیبالد روزولت فرزند ارشد تئودور روزولت، معتقد است که مهمترین نقطه ضعف جمهوری مهاباد، وابستگی به کمکهای شوروی بوده است.
شکست جمهوری مهاباد در کمتر از یک سال (که تجزیهطلبان اصرار دارند با بزرگنمایی، آن را جمهوری کردستان بخوانند) نشان از عدم محبوبیت و اقبال عمومی این جمهوری و قاضی محمد در بین عشایر و مردم آن منطقه دارد. تجزیهطلبان در حالی بر کاربرد واژه «جمهوری کردستان» اصرار دارند که وسعت این جمهوری بسیار اندک بود و صرفا شهرهای بوکان، پیرانشهر، نقده، اشنویه و سردشت را شامل میشد.
همچنین محاسبات و پیشبینیهای قاضی محمد و مسئولان جمهوری به حقیقت نپیوست. در فضای روابط بینالملل آن روز، ایران و تمامیت ارضی آن از اهمیت بالایی برای آمریکا (قدرت جدید برآمده از جنگ) برخوردار بود و به همین دلیل واشنگتن، به شوروی برای خروج نیروهایش از خاک ایران هشدار داد. جمهوری مهاباد که وابستگی عمیقی به شوروی داشت و فاقد پشتیبانی مردمی و عمق استراتژیک بود، در مقابل ارتش شکست خورد و قاضی محمد اعدام شد.
بی تردید، بی اعتنایی و بی اعتمادی حکومت پهلوی به بخش عظیمی از کردها و کردستان، عقب افتادگی مفرط آن منطقه و تبعید کرهای وطن دوست و مشکلات اقتصادی کردستان در طول دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، معلول نگاه منفی هیئت حاکمه به کردستان است. این نگاه منفی نیز ناشی از تجزیه طلبی و حرکت جدایی طلبانه جمهوری مهاباد و فاضی محمد بود.