نجات کردستان؛ ایده کاک جهانبخش

کردها در ایران قدمتی دیرینه و فرهنگی روح نواز دارند که با طبیعت و موسیقی پیوند خورده است. اگر در میان مردم کُرد زبان زندگی کرده باشید، لطافت روح و زیبایی‌های فرهنگشان را به وضوح می‌بینید و حس می‌کنید. اما آنچه از کردها و کردستان برای دیگر فرهنگ‌ها در جغرافیای فرهنگی ایران ترسیم کرده‌اند، با حقیقت فاصله دارد. به نحوی که وقتی برگ‌های تاریخ را ورق می‌زنیم، متاسفانه جنگ و نزاع و خشونت، بر پیکره کردها و کردستان سیطره انداخته است. اگر دقیق‌تر بررسی کنیم، این جنگ‌ها و نزاع‌ها ریشه در رقابت‌های احزابی دارند که از قضا خود را مدعی نمایندگی کردها می‌دانند، بی آنکه کردها آنان را برگزیده باشند.

اما این مدعیان اصرار دارند با فرصت‌طلبی و با زور، خود را بر مردم کُرد غالب کنند و مبتذل‌تر اینکه این مدعیان هر یک ادعاهایی دارند که خواسته‌های دیگری را نقض می‌کند! در این میان توسعه مناطق کردنشین ایران به حاشیه رفته، امنیت سرمایه‌گذاری کاهش یافته و در نتیجه فضای جامعه امنیت‌زده شده، که خروجی آن فقر، بیکاری و آسیب‌های اجتماعی است‌. کولبری یکی از این آسیب‌ها است. اما آیا کولبری علت است یا معلول؟! عضویت اجباری و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، «ناآگاهانه» کودکان در گروه‌های شبه‌نظامی‌ و ستیزه‌جو بر اساس چه منطقی شکل گرفته است؟! 

آیا فقط وقتی آن خواننده مبتذل می‌گوید «کودکان ۱۵ ساله با اجازه پدران و مادران‌شان می‌توانند تحت آزارهای جنسی قرار گیرند» این حرکت مصداق کودک‌آزاری است و محدود می‌شود یا باید عضویت یک کودک ۱۳ یا ۱۴ ساله کُرد در گروه شبه‌نظامی را نیز مصداق کودک‌آزاری دانست؟ این کودکان، بدون موافقت پدر و مادرشان و به زور برای عضویت در شبه‌نظامیان ستیزه‌جو، «ربوده شده‌اند». این اقدام نیز مصداق کودک‌آزاری است. چرا مدعیان سکوت کرده‌اند؟ نهادهای حقوق بشری و فعالان مدنی کجا هستند؟ وقتی گروه‌های مسلح و ستیزه‌جو، نخبگان کُرد را درگیر اقدامات خشن و عملیات‌های بمب گذاری می‌کنند دیگر لطافت و عقلانیت در آنها دیده می‌شود؟ 

کردستان، رنج‌دیده از این ناملایمات است که سایه شوم خود را از سر مردم کم ‌نمی‌کند. هدف این یادداشت، روایت موضوعی مربوط به جوانان کُرد و موضوع «فرزاد کمانگر» از زاویه‌ای کمتر دیده شده است. روایتی که با این کلید واژه «کاک جهانبخش وکیلی» برادر «فرهاد وکیلی» معنا پیدا می‌کند، آنجا که می‌گوید: «ما دیگر نمی‌خواهیم فرزند کُرد به‌عنوان برانداز پای چوبه‌ی دار برود». این ایده، برای نجات کردستان بسیار منصفانه و راه تحقق آن، عبور از مسیر عقلانیت و کنار زدن هرگونه افراطی‌گری و خشونت‌آفرینی است.

نجات کردستان

کاک جهانبخش در همین مورد می‌گفت «وقتی معلم دینامیت دست بگیرد، خود به خود قلم از دستش می‌افتد و آن زمان باید به حال ملت گریست!» این سخن، همان ایده نجات کردستان است که دیگر هیچ معلمی‌ نباید در این مسیر قرار نگیرد. نکات ادامه این یادداشت، از زاویه‌ای متفاوت به موضوع فرزاد کمانگر می‌نگرد:

حدود ده سال پیش در فضای رسانه‌ای ایران خبری منتشر شد که باعث التهاب در جامعه و نگرانی مردم شد. عده‌ای تلاش کرده بودند در داخل شهر تهران و یکی از شلوغ‌ترین نقاط آن، در مقابل ساختمان وزارت کشور، یک بمب دست ساز را منفجر کنند ولی هوشیاری یک سرباز وظیفه سبب ناکامی ‌این عملیات تروریستی شد و این افراد، دستگیر و پس از یک محاکمه طولانی، به اعدام محکوم شدند. این مجازات کاملا منطبق با قوانین داخلی ایران بود و نمی‌توان گفت که خارج از عرف قضایی، حکمی صادر شده بود.

در کشورهای مختلف، نیز مجازات اعدام وجود دارد و این موضوع منحصر به کشورهای جهان سوم نیست، بلکه حکم اعدام، تحت تاثیر ساختار جامعه‌شناختی و فرهنگی هر کشور و با رویکرد بازدارنده تعریف می‌شود. به‌هر حال از زاویه نگاه یک حقوقدان و بر اساس منطق و قوانین حقوقی، نمی‌توان به قانون تعریضی کرد. همچنین توجه به این نکته که قوانین در ایران نیز همانند اغلب کشورها در یک فرآیند دموکراتیک در پارلمان تصویب می‌شود، حائز اهمیت و اعتبار است؛ حتی اگر نقدی بر آن‌ قانون به لحاظ مصداق وارد باشد.

بسیاری از کشورهای جهان نیز مانند آمریکا کماکان از اعدام برای بازدارندگی و مجازات استفاده می‌کنند. به خصوص مجازات افرادی که قصد بر هم زدن نظم و امنیت عمومی‌ را دارند، جزء خطوط قرمز عموم کشورها قرار دارد.

اعضای گروهی که قصد داشتند در تهران و در مقابل ساختمان وزارت کشور، بمبگذاری کنند، وابسته به یک گروه‌ شبه‌نظامی ‌کُرد بودند که این گروه، رویکرد مسلحانه و اهداف جدایی‌طلبانه دارد. فارغ از همه اقدامات جنایی این گروه که باعث شده در لیست تروریستی کشورهای مختلف قرار بگیرد، و بدون درنظر گرفتن مسائل سیاسی و امنیتی، باید به شغل افراد دستگیر شده نیز توجه خاصی کرد. یکی از آنها به نام فرزاد کمانگر یک جوان کرد اهل سنندج و معلم و نفر دیگر فرهاد وکیلی کارمند اداره کشاورزی بود. همین موضوع سبب شد تا اقدام خشن و نامتعارف بمب‌گذاری از سوی این گروه ستیزه‌جو به حاشیه برده و شغل این افراد برجسته شود. این گروه مدام تبلیغ می‌کرد که چگونه ممکن است یک معلم تروریست باشد؟ چرا یک معلم باید در پی ساخت بمب باشد؟ اما به این نکته توجه نداشت که اصولا معلم، دانشجو و زن بودن نمی‌تواند مصونیت ایجاد کند.

شغل یک نفر، ارتباطی با اقدامات جنایی و کیفری افراد ندارد. این گروه، شاخه ایرانی «حزب کارگران کردستان» (پ.ک.ک) است و پژاک نام دارد. پژاک، بارها مسئولیت عملیات خرابکارانه و تروریستی، آدم‌ربایی، اخاذی از فعالان اقتصادی و کارگاه‌های تولیدی و ترور مردم غیرنظامی ‌را پذیرفته و اخبار آنها را در رسانه‌های خود منتشر کرده است. قطعا اگر اقدامات فرزاد کمانگر و فرهاد وکیلی نیز با موفقیت و انفجار بمب همراه می‌شد، پژاک آنها را در رسانه‌های خود منتشر می‌کرد و با افتخار مسئولیت این اقدامات تروریستی را بر عهده می‌گرفت و مرگ آنها در حین عملیات تروریستی را نیز با تبلیغات عنوان می‌کرد. در وابستگی فرزاد کمانگر و تیم همراه وی به پژاک، اسناد متعددی ذکر شده است. اما مهمترین سند، علاوه بر فیلم منتشره از فرزاد در باغ فرهاد وکیلی در روستای قصریان که محل اختفای مواد منفجره را نشان می‌دهد و کشف مواد منفجره از آنها حین دستگیری، اعتراف خود پژاک به این رابطه است.

بیشتر بخوانید: فرزاد کمانگر، قربانی پژاک

اما سال‌ها پس از اعدام افراد مذکور، برادر فرهاد وکیلی، یعنی «کاک جهانبخش وکیلی» که اکنون نیز در قید حیات نیست، در گفتگو با یک شبکه انگلیسی‌زبان که بعدها فیلم آن از شبکه‌های مختلف ایران ‌هم پخش شد، تائید کرد که «فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر از اعضای تشکیلاتی پژاک و پ.ک.ک بوده‌اند و ماموریت داشتند مقادیر قابل توجهی بمب را در مقابل ساختمان وزارت کشور در خیابان فاطمی ‌که یکی از پر ترددترین خیابان‌های تهران است منفجر کنند». معلوم‌ نیست اگر آنها موفق به انجام ‌این عملیات تروریستی می‌شدند چه تعداد انسان بی‌گناه کشته می‌شدند. نکته مهم‌تر در این پرونده امنیتی، زمان اجرای آن بود. ایران پس از انتخابات سال 1388، درگیر التهابات داخلی بود. حضور خیابانی مردم افزایش یافته بود و انفجار منجر به کشتار مردم، نتایج بسیار خطرناکی برای امنیت کشور به همراه داشت. همین امر، به خوبی ماهیت تروریستی پژاک و اهداف آن مبنی بر اخلال در امنیت عمومی‌ و کشتار وسیع مردم را نشان می‌دهد.

نکته جالب و مهم در شناسایی فرزاد کمانگر و فرهاد وکیلی، هوشیاری و وظیفه‌شناسی یک سرباز وظیفه بود. سرباز در حال گشت‌زنی بود که به رفتارهای آنها مشکوک شد و هنگامی ‌که آنها را مورد بازخواست قرار داد، یکی از نفرات که از کوهستان به تهران اعزام شده بود، فرار کرد و سایرین دستگیر شدند. از زمان اعدام این افراد به دلیل نیت خطرناک و اعمال مجرمانه‌ خود، سال‌هاست که پژاک تلاش می‌کند صرفاً بر اعدام یک معلم ساده و یک کارمند وظیفه‌شناس مانور دهد.

پژاک، عمدا قصد واقعی این افراد برای بمبگذاری و عملیات تروریستی را پنهان می‌کند تا فرصت مظلوم‌نمایی داشته باشد. پژاک، وقتی فیلم صحبت‌های فرزاد کمانگر که محل اختفای بخشی از مواد منفجره را در باغ فرهاد وکیلی فاش ساخت، از کنار موضوعی با این اهمیت به راحتی گذشت. با پخش آن فیلم، بسیاری از وجدان‌های منصف پی به سوء استفاده پژاک از معلمان و نخبگان کُرد و سایر جوانانِ کُرد بردند. این سواستفاده و مظلوم‌نمایی دروغین، سال‌هاست که ادامه دارد. پژاک که فقط در پی استفاده از عکس این افراد است، از این دست اقدامات خشن و البته عجیب، در کارنامه سیاه خود، بسیار دارد. در سال‌های اخیر پژاک یک امدادگر هلال احمر به نام کوهسار فاتحی را به ضرب گلوله به قتل رساند و به سادگی از کنار آن گذشت.

کوهسار فاتحی، قربانی تروریسم پژاک

بیشتر بخوانید: چه کسی کوهسار فاتحی را ترور کرد؟

غافل از اینکه چنین رفتارهایی روح و روان مردم‌ کُرد را آزرده کرده است. نیروهای پژاک تاکنون صدها کودک‌ کُرد را ربوده و یا فریب داده‌ و به مقرهای مخوف خود در کوهستان‌های شمال عراق منتقل کرده‌اند و از آنها به‌عنوان نیروی نظامی ‌استفاده و تمام مقررات بین‌المللی را نقض می‌کنند. شیرین‌ علم‌هولی که در میان افراد اعدام شده قرار داشت، خود یک کودک‌سرباز می‌باشد که قربانی جنایات پژاک است. عکس او با سلاح نیز منتشر شده است.

بیشتر بخوانید: ماجرای دردناک شیرین علم‌هولی چیست؟

در دروغ‌گویی و ریاکاری پژاک همین بس که از مرگ اعضایش همچون یک فرصت‌طلب صرفا بهره‌کشی می‌کند. اما شرایط، دیگر همانند گذشته نیست. اکنون روستاهای کردستان هم با دسترسی به اینترنت و رسانه‌ها حتی اگر تبلیغات پژاک فراوان باشد، خود می‌توانند واقعیت را بیابند. مصداق یافتن حقیقت از سوی مردم و نخبگان کُرد، بی‌توجهی به فراخوان پژاک برای طوفان توییتری در روزهای اخیر از یک سو و واکنش قابل تامل از سوی دیگر بود.

طوفان توئیتری پژاک و رسانه‌ها و افراد وابسته به آن نیز در 19 اردیبهشت 1399 با عدم توجه فعالان فضای مجازی مواجه شد. زیرا آنها از ماهیت این گروه و اهداف فرزاد کمانگر و تیم او آگاهی داشتند. فعالانِ کُرد فضای مجازی و توئیتر نیز به خوبی، پاسخ اقدامات پژاک و دروغ‌های رسانه‌ای آن را دادند. آنها در این طوفان، جنایات پژاک در حق مردم کُرد ایران را مطرح کردند. ترور راننده آمبولانس و امدادگر هلال احمر، ترور سربازان غیرمسلح و خارج از ماموریت راهنمایی و رانندگی (پلیس شهری)، کودک‌ربایی، استفاده از کودکان به‌عنوان سرباز، قاچاق انسان و مواد مخدر، اخاذی از کارگاه‌های تولیدی و فعالان اقتصادی و در یک کلام، «نقض تمامی ‌استانداردهای بین‌المللی، نقض تمامی‌ شاخصه‌های حقوق بشر و قوانین جهان‌شمول» از جمله موارد مندرج در کارنامه سیاه پژاک است که مورد توجه فعالان فضای مجازی قرار گرفته است. در عکس زیر، میزان فعالیت مخالفان تروریسم و هواداران نجات کردستان، همزمان با طوفان توئیتری پژاک و گسترده قابل توجه آن، قابل مشاهده است.

فعالیت گسترده و قابل توجه مخالفان تروریسم و پژاک در توئیتر

مخالفان پژاک و گروه‌های تروریستی، همزمان با این طوفان توئیتری، هشتگ savekurdistanfrompjak# (نجات کردستان از پژاک) را داغ کردند تا پیامی ‌روشن به شبه‌نظامیان پژاک و پ.ک.ک بدهند. این پیام بسیار کوتاه است: «دست از سر مردم کردستان بردارید». اگر پژاک، به اقدامات ضد امنیتی و خرابکارانه خود پایان دهد، دیگر اثری از مادران داغدار، کودکان یتیم، کارخانه‌های تعطیل شده، جوانان بی‌کار و سایر مظاهر توسعه‌نیافتگی نخواهد بود. پیام روشن است: «کردستان را از اقدامات ضد حقوق بشری پژاک، نجات دهید».

مخالفت مردم جهان با فعالیت‌های گروه‌های مسلح از سراسر جهان، همزمان با شکست طوفان توئیتری پژاک

این درخواست از یک سو مسئولیت نخبگان را دو چندان می‌کند و از سویی دیگر مسئولیت حاکمیت را بسیار بالا می‌برد. این ظلمی آشکار است که ربایش یک دختر ۱۳ ساله سردشتی (اسرین محمدی) برای بیش از دوسال با بی‌توجهی جامعه، رسانه‌ها و نخبگان روبرو شود. آیا اگر این اتفاق برای یک دختر ۱۳ ساله در تهران افتاده بود، باز هم چنین مورد بی‌مهری قرار می‌گرفت؟ تصویر چهره معصومانه این کودک ۱۳ ساله هر انسان آزاده‌ای را آزار می‌دهد.

عکس اسرین و تصویر شکایت پدر وی

بیشتر بخوانید: روایت دردناک اسرین محمدی

امثال اسرین در کردستان بسیارند که باید به آنها توجه کرد. وزارت خارجه، دستگاه قضایی، پلیس و بخش‌های مختلف حاکمیت ایران، باید به وضعیت این شهروندان ایرانی توجه بیشتری داشته باشند. چرا که زینب جلالیان نیز هم سن و سال اسرین محمدی بوده که در پ.ک.ک و پژاک به کارگرفته شده است.

دیدبان حقوق بشر کردستان ایران بدون هیچ گرایش سیاسی و حزبی و صرفاً از زاویه حقوق شهروندی و بشردوستانه آماده همکاری و پیگیری حقوق این شهروندان آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر ایران است.

نویسنده: امیر معتضد 

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید