یادداشت/جلال ملکشاه و مرده‌پرستی

جلال ملکشاه شاعر بود و حتی بعضی از کردها او را “شاه شعر” نامیدند و البته به تبعیت از عنوان “امپراطور شعر” که به شیرکوه بیکس داده‌اند. البته این عناوین را خود کردها اعطا می‌کنند نه دیگران. کسانی که با محتوای شعر این دو شاعر آشنا هستند می‌دانند، این عناوین را نه برای فنون ادبی و علمی شعر بلکه به خاطر محتوای شدیدا استقلال‌طلبانه کردی به این دو شاعر داده‌اند.

حال با محتوای اشعار جلال ملکشاه کار نداریم و قصد نداریم در مورد آن تحلیل کنیم. سوال این است چرا تا زمانی که شاعر – در این مورد – زنده است، این مدعیان دفاع از حقوق کرد اعم از فرد یا سازمان سکوت می‌کنند و در تامین ابتدایی‌ترین نیازهای زندگی آنان کاری نمی‌کنند؟ چرا پس از مرگ از آنان استفاده ابزاری و تبلیغاتی می‌کنند؟

مرحوم جلال ملکشاه تا  زمانی که در موسسه صلاح الدین ایوبی و در مجله سروه در ارومیه – با مسئولیت اسفندیار رحیم مشاعی رئیبس دفتر سابق محمود احمدی نژاد – کار می کرد، از دولت حقوق می گرفت و زندگی آبرومندانه ای داشت اما مدعیان دفاع از حقوق کردها او را “مزدور، اجیر دولت، جاش” نامیدند و دلیل آن را کار کردن در یک موسسه – به گفته آنان وابسته به نهادهای امنیتی – عنوان کردند. پس از آن که به تحریک و تشویق مدعیان حقوق کردی اشعار شدیدا استقلال طلبانه سرود، سرانجام راهی کردستان عراق شد، در آنجا متوجه شد قول‌هایی که داده بودند سرابی بیش نبود لذا علی‌رغم اقامت در کردستان عراق و پس از مدتی نتوانست امرار معاش کند و تصمیم گرفت به ایران برگردد. او برگشت و نتوانست موقعیت سابق را به دست بیاورد. در فقرمالی شدید زندگی و در تنهایی نیز فوت کرد.

اما پس از مرگ مدعیان دفاع از حقوق کرد یکبار دیگر به سراغ او آمدند البته نه برای کمک به خانواده‌اش بلکه برای استفاده ابزاری و تبلیغاتی و این بار از مرده او. این است طریق نگاه مدعیان دفاع از حقوق کرد.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید