تصمیم گرفتم راهی کردستان عراق شوم. اولین پایتخت اروپایی که در آن پیاده شدم پاریس بود. در آنجا تصمیم گرفتم با عبدالرحمن قاسملو دیدار کنم. از قبل همدیگر را میشناختیم. در کردستان ایران با هم دوست شده بودیم. در دیدار در کردستان ایران علی رغم ممنوعیت نوشیدنیهای الکلی، قاسملو عادت داشت مشروبات الکلی مصرف کند و به میهمانان خود نیز میداد. اولین بار با ویسکی از من پذیرایی نمود.
در آن هنگام که در پاریس با او دیدار کردم با صدام حسین روابط حسنه داشت و از او خواستم دولت عراق را متقاعد کند تا نام مرا از لیست سیاه در بیاورد و مجوز ورود به کردستان عراق بدهد. این نیز از غرابتهای مردم کرد است صدام در حال جنگ با کردها بود اما همزمان با قاسملو علیه ایران متحد شده بود. او مرا به افراد جلال طالبانی معرفی نمود. طالبانی با قاسملو دوست اما با صدام دشمن بود. قاسملو نیز با هر دو دوست. قاسملو از این که بارزانیها در جنگ علیه صدام از ایران حمایت میکردند سخت ناراحت بود.
از شنیدن قصه های مربوط به تباهی زندگانی کردها گریستهام قصههایی بس دردناک که یک عامل مهم آن رهبران آنان هستند. با مردم کرد در هتلها، چادرها، سرپناههای موقت بحث و گفتگو داشتهام و جز ادب و احترام و دوستی از آنان چیزی ندیدم.
از خاطرات جاناتان. رندل، خبرنگار آمریکایی