پرفسور اسماعیل شمس
رشید یاسمی بیش از سی اثر در حوزه تاریخ، ادبیات، ترجمه و تصحیح دارد، با وجود این در جامعه کردی بیشتر با کتاب ” کرد و پیوستگی تاریخی و نژادی او” شناخته می شود که به توصیه وزارت فرهنگ در دوره رضاشاه نوشته شده است. در سطح غیر کردی هم هیچ کس به اندازه رشید یاسمی ذهنیت سیاستمداران و روشنفکران ایرانی را در دوره پهلوی نسبت به کرد و کردستان شکل نداده است. از این رو چه با رشید یاسمی موافق باشیم یا مخالف؛ چاره ای جز شناخت و بازخوانی پروژۀ او و دیدگاههایش نداریم. از نظر یاسمی وحدت زبان، نژاد، خون، حکومت و دین برای ساختن ملت کافی نیستند، بلکه ستون ملیت، وحدت سرگذشت تاریخی است. رشید یاسمی با مبنا قرار دادن این تعریف از ملیت، ملیت کرد(اکراد) را جدای از دیگر ایرانیان نمی داند و معتقد است که حتی اگر کردها با دیگر ایرانیان دارای اشتراک نژادی، خونی، زبانی، حکومتی ومذهبی نباشند، باز جزء ملت ایران محسوب می شوند،” ، چون سرگذشت تاریخی آنان با دیگر ایرانیان مشترک است.
رشید یاسمی ایران را “کانون نژادی کرد” می خواند و می نویسد “کرد یکی از شاخه های درخت کهنسال برومند نژاد ایرانی است” .
آنچه که دیدگاه رشید یاسمی را از ملی گرایان دیگری مانند محمود افشار متفاوت می کند، این است که او با یکی پنداشتن ایرانیت و کردیت، کاربرد زور برای تغییر زبان و فرهنگ کرد را تجویز نکرد و به تقویت بنیادهای نظری پیوستگی کردها با ایران بسنده نمود؛ در حالی که افشار بیشتر به اقدامات عملی نظر داشت و خواستار اعمال قدرت دولت برای یکسان سازی زبانی و فرهنگی و پایان دادن به تفاوتهای موجود بود. رشید یاسمی بر خلاف جو غالب زمانه که آغاز تاریخ ایران را از هخامنشیان می دانست، سرآغاز تاریخ ایران را ماد و انقلاب مادی علیه آشور می پنداشت. همزمان، مادی ها را هم کرد می خواند. رشید یاسمی نگاهی ذات گرایانه به ایران داشت و همچون ناسیونالیستهای دیرینه گرا ایران را هویت و قواره ای ازلی می دانست و کرد را کانون و دل این قواره می خواند. به روایت او کردستان ، میدانی بود ” که خون ایرانیان قدیم و جدید در آنجا و برای آنجا ریخته شده است” (رشید یاسمی، 7). رشید یاسمی کل تاریخ ایران باستان را با کرد پیوند می دهد و با قرائتی کردی از این تاریخ می نویسد: ” در نظر ما تاریخ کرد این نیست که در تحت عنوانهای مشعشع شرح امارت فلان امیر و ریاست فلان بیگزاده نوشته شود، بلکه تاریخ حقیقی این طایفه باید از حیث ارتباط آن با اصل نژادی اش به رشتۀ تحریر درآید و سهم او از افتخاراتی که نصیب مجموع ملت ایران شده است، معلوم گردد. کرد عاملی بزرگ بوده است در حصول پیشرفتهای دول ایران؛ در فتح نینوا و غلبۀ بر یونان و دفع رومیان و حمایت از مدائن و جلوگیری از مهاجمین عرب… تاریخ حقیقی کرد را باید از این منظر نگاه کرد که دریچۀ عظمت و شوکت است. تصرف حکومت فلان ناحیه یا ندادن خرج فلان گوشۀ کردستان که آن را تعبیر به تفرد نژادی کرده اندکجا و شرکت در برافراشتن پرچم کامیابی بر قصور نینوا و بابل و ممفیس کجا؟ شرح سرکشی و برادرکشی فلان رئیس عشیره تاریخ نژاد کرد نیست، بلکه همتی که در نگاهداری سیادت و عظمت نژاد خود ظاهر ساخته و پیوند نژادی خود را از بریدن مانع شده است، تاریخ واقعی کرد محسوب می شود”(رشید یاسمی، 9-10). او به این ترتیب تاریخ ایران از ماد تا ساسانی و جنگ با یونان و روم را یک تاریخ کردی هم می دید. نسبت کرد و ایران در نگاه یاسمی بیش از هر جا در ساسانیان تبلور می یابد. او نخستین پژوهشگری است که نظریه کرد بودن ساسانیان را مطرح کرد و اسناد و شواهد آن را در کتابش ارائه نمود. مطالعه کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او نشان می دهد که رشید یاسمی در کنار ایرانی خواندن کردها بیشتر دلبستۀ کردی دیدن گذشتۀ باستانی ایران بوده است. یاسمی بیش از هر چیز یک مورخ بود و از منظر یک کرد تفسیری جدید از ایران باستان ارائه کرد که از هر نظر با تفاسیر دیگر تاریخنگاران ایرانی متفاوت بود. تاریخنگاری رشید یاسمی، قرائتی متفاوت و در میانه قرائتهای ناسیونالیسم پهلوی و ناسیونالیسم کردی از تاریخ ایران بود و به دولتمداری و هویت یابی کرد در ایران باستان با محوریت زاگرس یا کردستان نظر داشت.
رشید یاسمی سازنده ذهنیت تاریخی نسلی از سیاستمداران و نخبگان کرد بود که نمادهای برجسته آن کریم سنجابی و علی اردلان بودند. با وجود همه تلاشهای رشید یاسمی دیدگاه او درباره ایران به فراموشی سپرده شد و این، دیدگاه محمود افشار و یارانش بود که سرلوحۀ برنامه های سیاسی و فرهنگی دولت پهلوی قرار گرفت.