سارینا مرادخانی بهدلیل مشکلات خانوادگی و طلاق تصمیم به عضویت در گروه مسلح دموکرات گرفته بود
در دنیای معاصر، جوانان بهویژه در جوامع آسیبدیده، با چالشهای متعددی مواجه هستند که میتواند به انحرافات اجتماعی و پیوستن به گروههای مسلح منجر شود. یکی از عوامل کلیدی در این روند، آسیبهای خانوادگی است که میتواند زمینهساز بحران هویت و نارضایتی عمیق در نوجوانان و جوانان شود. خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت و دیدگاههای فرد دارد. اما در مواقعی که این نهاد از هم میپاشد یا دچار مشکلات جدی میشود، جوانان ممکن است به دنبال پناهگاهی برای یافتن هویت و هدف خود باشند. پیوستن به گروههای مسلح و افراطی، به عنوان یک راهحل نامناسب، میتواند جذابیتهایی برای آنها داشته باشد. داستان سارینا مرادخانی، جوانی که به دلیل مشکلات خانوادگی و عدم حمایت عاطفی، به گروه مسلح دموکرات پیوست، نمونهای بارز از این پدیده است. این داستان نشاندهنده چگونگی تأثیرات عمیق و منفی آسیبهای خانوادگی بر سرنوشت جوانان و انتخابهای آنها در دنیای پرآشوب امروز است.
ازدواج اجباری یکی از پدیدههای اجتماعی است که در بسیاری از جوامع، بهویژه در مناطقی که سنتها و فرهنگهای خاصی حاکم است، مشاهده میشود. این نوع ازدواج معمولاً بدون رضایت فرد و بر اساس فشارهای خانوادگی، اجتماعی یا فرهنگی انجام میشود. این پدیده میتواند تأثیرات عمیق و منفی بر زندگی زنان داشته باشد و در برخی موارد، زمینهساز پیوستن آنها به گروههای مسلح یا افراطی شود. در شرایطی که زنان تحت فشارهای شدید اجتماعی و خانوادگی قرار دارند، پیوستن به گروههای مسلح میتواند به عنوان یک راهحل برای فرار از وضعیت فعلی یا جستجوی هویت جدید مطرح شود. زیرا پیوستن به یک گروه مسلح ممکن است به زنان این احساس را بدهد که کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند و میتوانند بر سرنوشت خود تأثیر بگذارند و همچنین برای برخی از زنان، پیوستن به گروههای مسلح ممکن است به عنوان یک راه فرار از خشونت خانگی یا شرایط سخت زندگی دیده شود. این تصمیم ممکن است ناشی از ناامیدی و فقدان گزینههای دیگر باشد.
سارینا مرادخانی فرزند علی متولد ۱۴ فروردین ۱۳۸۰، در سنندج بهدلیل مشکلات خانوادگی و طلاق تصمیم به عضویت در گروه مسلح دموکرات گرفته بود که شرح ماجرا به این صورت میباشد. پس از بروز مشکلات با همسر اول، بلافاصله خانواده نامبرده با خواستگاری شخصی که حدودا ۱۵ سال از سارینا بزرگتر بود- بهدلیل داشتن وضعیت مالی مناسب- علیرغم میل نامبرده موافقت میکنند. بعد از خواستگاری همسر دوم، چون خطبه طلاق از همسر اول؛ به تازگی جاری شده بود و زوجین میبایست تا سه ماه منتظر میماندند؛ در همین حین خواستگار خانم مرادخانی، بهدلیل سانحه رانندگی در بیمارستان بستری بود. در این میان و با توجه به عدم ر ضایت خانم مرادخانی از ازدواج اجباری، وی از طریق اینستاگرام با شخصی بهنام قادر حسینپور که از اعضای گروه دموکرات بود آشنا و بهدلیل مشکلات و اختلافات، فرصت را برای فرار غنیمت میشمارد و در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۲، بهصورت غیرقانونی از مرز خارج شده و به عضویت گروه مسلح دموکرات درمیآید. نامبرده پس از چهاربار مراجعه خانواده به مقر گروه، موفق به خروج میشود. خانم مرادخانی تا مقطع دهم متوسطه تحصیل نموده و در حال حاضر آرایشگر است.
سؤال: خانم مرادخانی، لطفاً از ابتدا داستان زندگیتان را برای ما تعریف کنید. چرا یک خانم ۲۲ ساله باید وارد یک گروه مسلح شود؟ شما چه مشکلاتی داشتید؟ اصلا اطلاعات شما از جنگ چریکی و گروه دموکرات چه میزان بود؟
سارینا مرادخانی: من متولد ۱۴ فروردین ۱۳۸۰ هستم، اهل سنندج. خانوادهام از نظر مالی در سطح متوسط بودند، ولی از لحاظ فرهنگی خیلی سنتی و سختگیر. من تا مقطع دهم درس خوندم و بعد به دلیل شرایط زندگی و ازدواج اجباری ترک تحصیل کردم. همیشه دوست داشتم آرایشگر بشم و کمکم در این زمینه مهارت پیدا کرده بودم. من در سن کم ازدواج کردم، اما متأسفانه زندگی مشترکم خیلی زود به اختلاف و درگیری کشیده شد. سازگاری نداشتیم و خیلی زود کارمان به طلاق کشید. شب همان روزی که از دادگاه برگشتم، هنوز وسایلم را هم باز نکرده بودم که خانوادهام حرف از خواستگار جدید زدند! در حالی که ازدواج اول نیز به اجبار آنها بود و من شکست عاطفی سنگینی را تجربه کرده بودم. خواستگار جدید حدود ۱۵ سال از من بزرگتر بود، اما چون وضع مالی خوبی داشت، خانواده بدون اینکه نظر مرا بپرسند، گفتند که باید با آن فرد ازدواج کنم. من هنوز در شوک طلاق بودم، آمادگی روحی نداشتم، ولی کسی این شرایط مرا درک نمیکرد. فقط در پی ازدواج اجباری من بودند! در مورد عضویت نیز باید بگویم من فقط برای فرار از ازدواج اجباری به دموکرات پیوستم!
سؤال: یعنی تصمیمگیری کاملاً از سوی خانواده شما بود؟
سارینا مرادخانی: بله، کاملاً. پدرم میگفت حالا که یه بار طلاق گرفتی نباید فرصت را از دست بدهی. مادر و خواهرانم هم همین نظر را داشتن. من بهزور سکوت کردم، اما دلم پر از مخالفت بود. از طرفی چون هنوز عدهی شرعی من تمام نشده بود، قرار شد سه ماه صبر کنیم تا عقد رسمی انجام بشود. اما انگار خدا میخواست یک فرصت دیگر برایم پیش بیاد. آن آقا تصادف کرد و بستری شد. این تأخیر، به من فرصت فرار داد. یعنی توانستم به گزینه فرار فکر کنم. تصمیم اشتباهی گرفتم، اما تحت تاثیر فشار جدی خانواده بودم. هیچ کس مرا درک نمیکرد.
سؤال: در همین فاصله بود که با گروه دموکرات آشنا شدید؟
سارینا مرادخانی: بله، دقیقاً. در آن دوران که خیلی احساس تنهایی میکردم، در اینستاگرام با یک نفر آشنا شدم به اسم قادر حسینپور. آن فرد ابتدا خودش را فعال سیاسی معرفی کرد و مدام از آزادی و استقلال کردستان حرف میزد. کمکم بیشتر با او صحبت کردم. از من میپرسید چرا ناراحتی؟ من هم ماجرای فشار خانواده و عدم استقلال را تعریف کردم. همه رازهای زندگیام را برای فردی بازگو کردم که شناختی از وی نداشتم. او دقیقاً از همین نقطه ضعف استفاده کرد. گفت «تو زنی قوی هستی، چرا اجازه میدهی دیگران برایت تصمیم بگیرند؟ بیا پیش ما، اینجا نه کسی مجبورت میکند، نه محدودیتی وجود دارد». این حرفها آن موقع خیلی روی من تأثیر گذاشت. مخصوصاً وقتی به من قول زندگی در اروپا و رفاه را دادند. یعنی واقعا من فریب زبان نرم و وعدههای آن فرد را خوردم. فقط میخواستم از ازدواج اجباری فرار کنم و تنها گزینه، خروج از ایران بود.
سؤال: تصمیم به فرار چطور گرفته شد؟
سارینا مرادخانی: هیچ برنامه قبلی نداشتم. همهچیز ناگهانی رخ داد. دیماه ۱۴۰۲ بود، که تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم. فقط با یک کولهپشتی و کمی پول و بدون اطلاع خانواده از طریق مرز غیرقانونی وارد اقلیم کردستان عراق شدم. در آن سوی مرز یکی از اعضای گروه به استقبال من آمد. فکر میکردم وارد دنیای جدیدی میشوم، اما خیلی زود همهچیز تغییر کرد. فاصله رویا تا واقعیت در گروه دموکرات بسیار کم بود! سریع متوجه شدم خبری از اروپا و رفاه نخواهد بود.
سؤال: از تجربه خودتان بعد از ورود به مقر گروه دموکرات بیشتر توضیح بدهید.
سارینا مرادخانی: مشاهدات و تجربیات من، به هیچ وجه با وعدههای دموکرات، همخوانی نداشت! نه از آزادی خبری بود و نه از اروپا. فقط آموزش نظامی، فشار روانی، کارهای سخت. نه امکاناتی وجود داشت، نه آرامشی. بیشتر از همه از این ناراحت بودم که چرا اینقدر ساده فریب خوردم. آنجا حتی اجازه نداشتم با کسی تماس بگیرم، هیچ ارتباطی با بیرون نبود. همین باعث شد بعد از چند هفته پشیمان بشوم. اما جرئت اعتراض و بیان نداشتم. چون سرنوشت بسیاری از معترضان را دیده بودم که تهدید میشدند، آزار میدیدند و…
سؤال: خانواده شما چه واکنشی داشتند؟
سارینا مرادخانی: بعد از مدتی که ناپدید شدم، خانوادهام فهمیدند که از کشور خارج شدم و پیگیری را شروع کردند. فهمیدند که رفتم سمت گروههای مسلح. پدرم چند بار با یک واسطه آمد مقر گروه تا با من ملاقات کند. در نهایت بعد از پیگیریهای خانواده و البته این که دموکرات فهمید من به درد آنها نمیخورم، اجازه خروج به من دادند.
سؤال: پس از انصراف، چه شد؟
سارینا مرادخانی: با کمک یکی از آشنایان به سلیمانیه رفتم و مدتی پیش یکی از اقوام ماندم. اما چون اقامت نداشتم و شرایط زندگی سخت بود، تصمیم گرفتم برگردم ایران. با ترس زیاد، اما به هر حال برگشتم. حالا دوباره در سنندج زندگی میکنم. سعی میکنم از طریق کار آرایشگری زندگی معمولی برای خودم بسازم. هنوز هم وقتی گذشته را مرور میکنم، باورم نمیشود زنده ماندم. بر اثر یک اعتماد بچهگانه در فضای مجازی، زندگیام را در معرض خطر جدی قرار دادم. من برای فرار از اجبار و خشونت غیرمستقیم خانواده، به گروهی مسلح پیوسته بودم. اما ممکن بود در آنجا جانم را از دست بدهم. الان سعی میکنم خاطرات گذشته را فراموش کنم. امیدوارم دیگران به سرنوشت من دچار نشوند.
ازدواج اجباری میتواند زمینهساز مشکلات عمیق روانی و اجتماعی برای زنان باشد و آنها را به سمت گروههای مسلح سوق دهد. برای مقابله با این پدیده، لازم است که جوامع اقداماتی را در راستای ارتقاء حقوق زنان، آموزش و آگاهیبخشی درباره پیامدهای ازدواج اجباری و ارائه حمایتهای اجتماعی انجام دهند. تنها با ایجاد فضایی امن و حمایتی میتوان از پیوستن زنان به گروههای مسلح جلوگیری کرد و به آنها کمک کرد تا زندگیای مستقل و با کیفیت داشته باشند.