عضویت خانوادگی سه خواهر در گروه تروریستی پاک؛ روایتی تکاندهنده از زبان سوما باباخانی است که برای اولین بار در دیدبان حقوق بشر کردستان ایران منتشر میشود. سوما، برای پیگیری وضعیت خواهرانش وارد اقلیم کردستان و مقر پاک میشود تا بتواند آنها را ببیند و از سرنوشت آنها مطلع شود؛ اما خود نیز گرفتار مقر جهنمی پاک میشود و حدود ۲ سال و ۹ ماه در پاک حضور داشته است. خانم سوما باباخانی متولد ۱۳۷۴ سنندج است و در مصاحبه با خبرنگار دیدبان، جزئیاتی تکاندهنده از فضای مقرهای پاک برای مخاطبان ارائه داده است.
وی، تاکید دارد که به علت عضویت دو تن از خواهرانش در گروه پاک با ریباز شریفی (از اعضای ارشد پاک) در ارتباط بوده و با هدایت نیروهای پاک، در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۹۷، بهصورت قانونی برای ملاقات با خواهران خود از کشور خارج و به علت عدم شناخت با وضعیت اقلیم کردستان مستقیم به مقر پاک مراجعه و بعد از ملاقات، اجازه برگشت به وی داده نشده و مجبور به عضویت در گروه شده بود. او ساختار گروه را بسته و ناقض آزادیهای فردی توصیف کرده است.
سوال: چه عاملی باعث شد که تصمیم بگیرید به گروه پاک بپیوندید؟ از ماهیت پاک اطلاع داشتید؟
پاسخ: من به منظور ملاقات با خواهرانم که به تازگی به گروه پاک پیوسته بودند، به اقلیم کردستان سفر کردم. در آن زمان، به شدت نگران آنها بودم و میخواستم بدانم که در کجا و چه وضعیتی هستند. وقتی به آنجا رسیدم، خیلی زود متوجه شدم که اوضاع به شدت متفاوت است. در واقع، پس از دیدار با آنها، به ریباز شریفی و دیگر کادر گروه معرفی شدم و به نوعی تحت فشار قرار گرفتم که به عضویت گروه درآیم. احساس میکردم که هیچ راهی برای برگشت به خانه ندارم. یعنی عملا مرا در مقابل عمل انجام شده قرار دادند و اجازه خروج به من داده نشد. مجبور شدم برای اینکه در کنار خواهرانم باشم و حساسیت سران گروه را تحریک نکنم، به حرف آنها گوش بدهم و در گروه پاک برای مدت ۲ سال و ۹ ماه بمانم.
سوال: چطور با این گروه آشنا شدید و چه چیزهایی شما را جذب کرد؟
پاسخ: همانطور که گفتم از ابتدا با گروه پاک آشنا نبودم و فقط به دلیل حضور خواهرانم به آنجا آمده بودم. در زمان ملاقات، متوجه شدم که آنها نیز در شرایطی مشابه گرفتار شدهاند و از آن زمان به بعد احساس کردم که دیگر هیچ کنترلی بر روی زندگیام ندارم. من و خواهرانم به عنوان اعضای جدید، به نوعی در یک دنیای ناشناخته و محدود قرار گرفتیم. به شدت تحت فشار بودیم و این شرایط به من نشان داد که چقدر از انتخابها و آزادیام دور شدهام. درگیر کلاسهای تکراری و بیفایده شده بودیم. از سوی دیگر حداقل خوشحال بودم که در کنار خواهرانم هستم و حداقل از سرنوشت و زنده بودن آنها اطلاع دارم. هیچ چیزی در پاک برای ما جذاب نبود. عضویت در گروه مسلح در کوهستان و با حداقلیترین امکانات، هیچ جذابیتی ندارد. روزها برای ما تکراری و سخت میگذشت و هیچ نقطه امیدی برای ما وجود نداشت.
بیشتر بخوانید:
مشکلات خانوادگی؛ دلیل عضویت مهتاب بستی در پاک
سوال: چه وعدههایی به شما داده شد که شما را ترغیب به پیوستن کرد؟
پاسخ: در واقع، وعدهای به من داده نشد که بخواهد مرا جذب کند. بیشتر به نظر میرسید که من به اینجا کشیده شدهام و هیچ انتخابی نداشتم. پس از ورود به گروه، متوجه شدم که همه چیز تحت کنترل کادر گروه است و من هیچ فرصتی برای ابراز وجود ندارم. به این ترتیب، من و خواهرانم در یک وضعیت دشوار و غیرقابل تحمل قرار گرفتیم که روز به روز بیشتر ما را آزار میداد. اصلا قرار نبود من حدود ۳ سال در پاک بمانم. آنجا برای من تبدیل به زندان شده بود. تمام زندگی ما تحت کنترل بود.
سوال: پس از پیوستن، چه تجربههایی داشتید؟
پاسخ: پس از پیوستن به گروه، زندگی به شدت سخت و طاقتفرسا شد. من در ابتدا در بخش نانوایی و مزارع کار کردم، اما فشار کار به قدری زیاد بود که به تدریج احساس خستگی و ناامیدی عمیقی به من دست داد. هر روز تحت فشار بودیم و هیچگاه فرصتی برای استراحت یا تفریح وجود نداشت. من همواره در حس ناامیدی و خستگی بودم و این احساس باعث شد که به شدت از شرایط خود خسته شوم. روزها تبدیل به یک روتین سخت و طاقتفرسا شدند و این وضعیت روحیهام را به شدت تضعیف کرد. سران پاک، اصلا درکی از شرایط سخت ما نداشتند. فقط و فقط منافع خودشان برایشان اهمیت داشت. صدها زن مانند من، مانند برده کار میکردند و هیچ امکانات رفاهی وجود نداشت.
سوال: شرایط زندگیتان در آنجا چگونه بود؟
پاسخ: شرایط زندگی در گروه بسیار نامساعد و دشوار بود. ما با غذاهای ساده و ابتدایی مثل لوبیا و نخود تغذیه میکردیم و امکانات رفاهی وجود نداشت. زندگیام بیشتر به کارهای روزمره و تمرینات نظامی محدود میشد و از نظر روانی تحت فشار زیادی قرار داشتم. به عنوان یک دختر جوان، احساس میکردم که هیچ کنترلی بر روی زندگیام ندارم و این احساس باعث شد که به شدت از شرایط خود احساس ناتوانی کنم.
سوال: آیا واقعاً وعدههایی که به شما داده شده بود، محقق شد؟
من به نوعی در یک محیط بسته و کنترلشده قرار داشتم و هیچگونه آزادی برای انتخاب زندگیام نداشتم. این تجربه به من یاد داد که باید به وعدهها و پیشنهادات وسوسهانگیز با احتیاط نگاه کنم و از آنها به راحتی عبور نکنم. به مرور زمان، احساس میکردم که در یک زندان هستم و این وضعیت به شدت روحیهام را تحت تأثیر قرار داد.
سوال: چگونه موفق به ترک گروه پاک شدید؟ واکنش سران پاک چه بود؟
پاسخ: بعد از دو سال و ۹ ماه، به این نتیجه رسیدم که دیگر نمیتوانم این وضعیت را ادامه دهم. به تدریج متوجه شدم که این زندگی به شدت ناامیدکننده و بینتیجه است. تصمیم گرفتم که باید از این شرایط خارج شوم. پس از مذاکرات طولانی و فشارهایی که بر من وجود داشت، در نهایت موفق شدم از گروه خارج شوم. این فرآیند بسیار دشوار بود و احساس میکردم که باید با ترسها و نگرانیهای زیادی دست و پنجه نرم کنم. ولی در نهایت به من اجازه داده شد که بروم و این تجربه برای من به نوعی آزادی و رهایی را به ارمغان آورد. بعد از آزادی از مقر پاک، به ایران بازگشتم.
بیشتر بخوانید:
ناپدیدسازی اجباری ادریس رحیمزاده توسط گروه پاک
سوال: زندگیتان پس از بازگشت به ایران چگونه است؟
پاسخ: اکنون متأهل هستم و در تهران زندگی میکنم. پس از بازگشت به ایران، تلاش کردم که به سرعت به زندگی عادیام برگردم. شغل آرایشگری را انتخاب کردهام و به دنبال ایجاد یک زندگی جدید برای خود هستم. این تجربه به من کمک کرده که از گذشتهام درس بگیرم و به جلو حرکت کنم. به نوعی تلاش میکنم که به دیگران نشان دهم که میتوان از هر تجربهای، حتی سختترینها، به عنوان یک درس استفاده کرد و به جلو حرکت کرد.
سوال: نکتهای که میخواهید به دیگران بگویید چیست؟
تجربه من به من یاد داد که نباید به وعدههای وسوسهانگیز اعتماد کرد و همیشه باید به دنبال حقیقت بود. زندگی ما به انتخابهای ما بستگی دارد و هرگز نباید فراموش کنیم که در نهایت خودمان مسئول مسیر زندگیمان هستیم. مهم است که در انتخابهایمان دقت کنیم.