دولت مشکل بیکاری جوانان را حل کند کسی سراغ این احزاب و گروه ها نمی رود

گفتگوی اختصاصی دیدبان حقوق بشر کردستان ایران با یکی از برادران، ریزان جاوید.

ریزان جاوید نام مستعار یوسف ربانی در پ.ک.ک و پژاک است آن گونه که خانواده وی میگویند او از سال ۱۳۸۲ در پ.ک.‌ک، پژاک و این اواخر شاخه سوری پ.ک.ک حضور داشته است. در ماه های اخیر اخبار پراکنده ای منتشر شد که از کشته شدن ریزان جاوید در اثر حملات پهبادی ترکیه حکایت می کرد اما در روزهای گذشته رسانه های وابسته به پ ک ک و پژاک مدعی شدند که ریزان جاوید در شهر قامیشلو سوریه جان داده است. رسانه های پ.ک.ک و پژاک ابتدا تاریخ کشته شدن وی را ۶ ژوئن اعلام کردند ولیکن بعد از چند ساعت خبر را تغییر داده و اعلام کردند وی در ماه آگوست کشته شده است .ابهامات در مورد زمان کشته شدن وی زمانی بیشتر شد که یک فعال سیاسی در توییتر خودش گفت که در تاریخ ۱۰ ژوئن یعنی ۴ روز پس از تاریخی که ابتدا رسانه های پژاک اعلام کرده بودند و بعد به آگوست تغییرش دادند، خبری از قامیشلو دریافت کرده بوده که ریزان جاوید هدف پهبادی ترکیه قرار گرفته و کشته شده است. این تناقض گویی ها و همچنین عدم اطلاع رسانی شفاف از طرف پ.ک.ک و پژاک و از سویی دیگر اخباری که حکایت می کرد ریزان جاوید (یوسف ربانی) به همراه اوین سنه (سمیرا صلواتی) و تعدادی دیگر با دستور قندیل به شمال و شرق سوریه تبعید شده بودند بر ابهامات ماجرا افزود.

تحقیقات دیدبان از تعدادی خبرنگار در سوریه بیانگر آن است که ریزان جاوید حدود ۱۸ ماه قبل به سوریه تبعید شده و نامبرده جزء نیروهای ناراضی در پژا‌ک بوده که سالهاست از مسئولیتهایی که داشته نیز عزل شده است.

به هر روی آنچه رخ داده و احتمالا صحیح است کشته شدن یک ایرانی دیگر در نزاع پ.ک.ک با ترکیه است که هیچ توجیهی برای خانواده های قربانی ندارد.

 

در ادامه گفتگویی با یکی از برادران وی انجام داده ایم که از رفتار ریاکارانه پژاک بهت زده است.

 

 

دیدبان- در مورد اتفاقی که برای یوسف افتاد در رسانه‌های پ.ک.ک و پژاک اعلام کرده بودند که در همین مرداد ماه این اتفاق افتاده است، اما طبق پیگیری هایی که ما انجام دادیم و اطلاعات دقیقی که مستقیماً از سوریه به دست ما رسید این بود که تقریبا دو ماه پیش این اتفاق افتاده ولی پژاک و پ.ک.ک این خبر را دو ماه بعد از این واقعه اعلام کردند. شما در این رابطه خبر داشتید؟ نظر شما در مورد این کار رسانه های پ.ک.ک چیست؟

 

محسن ربانی- راستش دیروز ساعت ۱۲ ظهر بود یک سری از دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند که این خبر را از تلویزیون شنیده اند من هم سریع وارد شبکه های اجتماعی شدم و از آنجا فهمیدم که برادرم کشته شده ولی به نظرم یک خبر مزخرف بود. هیچ توضیحی ندادند فقط عکس یک ماشین سفید را نشان دادند که داخل آن ماشین هدف پهپاد قرار گرفته است ولی اینکه دو ماه گذشته این اتفاق افتاده باشد! راستش نمی دانم! واقعا گیج شدم! نمی دانم چه بگویم!

 

دیدبان – یوسف چه زمانی عضو پ.ک.ک؟

 

محسن ربانی- فکر کنم  سال ۸۲ بود.

 

دیدبان – چه چیزی باعث جذب یوسف به این گروه شد اتفاق خاصی برای او و یا در خانواده افتاده بود؟

 

محسن ربانی- آخرین روزی که یوسف را دیدم قبل از رفتنش به ارومیه برای دانشگاه در خانه پدرم بود و به یاد دارم که سرماخورده بود و در آنجا استراحت می کرد، البته ما بعد از یک هفته فهمیدیم که به آنجا رفته است و همان روز هم پدرم سکته کرد، نزدیک به یک ماه در بیمارستان بود و نمی توانست صحبت کند. راستش داخل خانواده هیچ مشکلی هم نداشتیم که بگویم به این دلیل رفته بود. بسیار هم با همدیگر صمیمی بودیم، ولی بعد از این که به خوابگاه دانشگاه در ارومیه مراجعه کردیم که وسایلش را جمع کنیم متوجه شدیم یک سری از کتاب های ‏اوجالان در میان کتاب هایش بود. یوسف آدم بسیار درونگرایی بود و زیاد حرف نمیزد چیزی هم در این رابطه اصلا به ما نگفته بود.

 

دیدبان – وضعیت خانواده شما در آن زمان چطور بود؟ یوسف خودش فقط مشغول به تحصیل بود یا شغلی هم داشت؟

 

محسن ربانی- در آن زمان فقط مشغول به تحصیل بود. البته قبل از رفتن به دانشگاه در سوپرمارکت پدرم کار می کرد.

 

دیدبان – رشته تحصیلی یوسف چه بود؟

 

محسن ربانی- در رشته برق تحصیل میکرد.

 

دیدبان – بعد از این که متوجه شدید یوسف عضو پ.ک.ک شده بدنبالش رفتید که خبری از او پیدا کنید؟

 

محسن ربانی- بله پدرم چندین بار به دنبالش رفت اما حتی اجازه ملاقات هم به او ندادند، می خواست یوسف را برگرداند ولی نشد بعد از آن هم فقط از تلویزیون او را می دیدیم که صحبت می کرد. یک روز هم از وزارت اطلاعات با من تماس گرفتند و پرسیدند خبر داری برادرت کجاست؟! من هم گفتم بله در پ.ک.ک است، اما آنها گفتند که او دیگر در پژاک حضور دارد ما هم از آن زمان متوجه شدیم که در پژاک است.

 

دیدبان – بعد از اینکه یوسف عضو پ.ک.ک شد با شما تماس گرفت یا پیغامی از حال خودش برای شما فرستاد؟

 

محسن ربانی- نه اصلاً، حتی دقیق به خاطر دارم که یک سال اول هیچ خبری از او نداشتیم و بعدها فقط او را در تلویزیون میدیدیم ولی هیچ وقت تماسی با ما نگرفت. حتی زمانی که پدرم از مقر پ.ک.ک برگشت چون نتوانست پسرش را ببیند دوباره سکته کرد، یعنی در طول یک سال دو بار سکته کرد.

 

دیدبان- در طول تقریباً این ۲۰ سال هیچ تماسی با شما نداشت؟!

 

محسن ربانی- نه اصلاً فقط مدتی بود که خیلی زیاد در تلویزیون مصاحبه می کرد و او را میدیدیم که آن هم چند سال بود کم شده بود و تقریبا هیچ خبری از او نداشتیم.

 

دیدبان- در زمان عضویت چند سال داشت؟

 

محسن ربانی- یوسف متولد ۶۲ بود یعنی تقریباً ۲۰ سال داشت.

 

دیدبان – نظر شما در مورد سرنوشتی که برای یوسف رقم خورد چیست؟ چگونه توصیف می کنید؟

 

محسن ربانی – از نظر من که هیچ! هیچ چیزی وجود ندارد! یعنی می توانم بگویم اصلاً سرنوشتی نداشت! فکر می کنم نظر برادران دیگرم هم همین باشد، اینکه به خاطر هیچ و پوچ فقط جانش را از دست داد.

 

دیدبان – سالهاست که صدها نفر از کردهای ایرانی در جنگ با ترکیه کشته می شوند، به نظر شما چرا این اتفاق ها می افتد؟ چرا این جوان ها باید در ترکیه کشته شوند؟

 

محسن ربانی- راستش تا جایی که من اطلاع دارم  و برای همه مردم آشکار است پ.ک.ک اعضای ایرانی را به ترکیه یا سوریه ای را به عراق و بالعکس می فرستد به خاطر اینکه به شهر ها کشور خودشان نزدیک نباشند، ولی دلیل اصلی آن را واقعا نمی دانم.

 

دیدبان- اگر الان یوسف در قید حیات بود به او چه می گفتید؟

 

محسن ربانی- تنها چیزی که دوست داشتم بگویم این بود که واقعاً دوست ندارم در آنجا باشد از او میخواستم که برگردد، حتی دوست ندارم هیچ جوان کردی در میان آن احزاب باشد. نه فقط برادر خودم بلکه دوست ندارم هیچ بنی بشری در آنجا زندگی کند چون جز خیانت و سیاست های مزخرف چیزی از آن احزاب ندیده ایم.

 

دیدبان- چه پیامی برای سران پ.ک.ک و پژاک دارید؟

 

محسن ربانی- به نظر من برادر همه چیز آدم است، وقتی یک برادر بمیرد پشت برادر های دیگر می شکند من هم بعد از برادرم پشتم شکست. پشت خانواده ام شکست، جگر مادرم کباب شده، پدرم چندین سال چشم به راه پسرش بود، مادرم هر روز جلوی تلویزیون می نشست که فقط پسرش را ببیند. به نظر این خیانت است که حتی با زمان مرگ برادرم نیز بازی کنند. من آنها را به چشم یک دشمن می بینم. هم ترکیه انسان های بی گناه را می کشد  هم این‌ها (پ.ک.ک). جنایات پ.ک.ک هم حتی بیشتر است. به نظرم چیزی بالاتر از این خیانتی که در حق ما کردند وجود ندارد.

دیدبان- به نظر شما با اینکه پ.ک.ک و پژاک اقدام به فریب و ربودن جوان های کرد ایرانی می کنند چه اقدامی باید انجام شود که دیگر شاهد این مسائل نباشیم؟

 

محسن ربانی- به نظر من تمامی اینها سیاستهای بین المللی است که فقط میخواهند جوان های مردم را بدبخت و به کشتن بدهند. احساسات مردم کرد را به بازی گرفتند. از آنجایی که مردم کرد ایرانی بسیار احساساتی هستند از این مسئله سوء استفاده می کنند. تاریخ این را ثابت کرده است، حتی اگر به این احزاب مانند پژاک، پ.ک.ک، دموکرات و کومله هم نگاه کنیم به جز به کشتن دادن جوان های مردم هیچ کاری برای مردم انجام نداده اند. مثلاً چه کاری برای ما انجام دادند؟ چه چیزی را پیشکش ما کردند؟ جز این که شرایط زندگی را برای من و امثال من سخت تر کرده اند، شهرهای ما مانند مهاباد را ناامن جلوه می دهند هیچ کاری برای مردم نکرده اند، از خدا و پیغمبر می خواهم از هرکسی که در آنجا این جوان ها را به کشتن میدهد نگذرد و نابودشان کند. شما به حزب دموکرات نگاه کنید چند هزار نفر را به کشتن دادند؟ چند هزار نفر اعم از کرد و فارس و ترک و غیره را به کشتن دادند این احزاب فقط زبانشان با یکدیگر فرق دارد وگرنه دیگر چیزی ندارند، هیچ چیزی نیستند، هزاران نفر را از سر هیچ و پوچ به کشتن دادند. پژاک، پ.ک.ک، دموکرات و کومله همه عین هم هستند، چندین بار اقدام به برادر کشی کرده اند؟ سیاست این احزاب این است که فقط جوان مردم را به کشتن بدهند ولاغیر. الان فقط خانواده ام را داغدار کردند.

 

دیدبان – در مورد خانواده هایی که سرنوشتی مانند شما داشته اند چه نظری دارید؟ اینکه جوان هایشان را از دست داده اند، جمهوری اسلامی چه اقداماتی باید انجام دهد که دیگر چنین اتفاقاتی برای خانواده های دیگر رخ ندهد؟

 

محسن ربانی- من از تمام دنیا انتقاد دارم. جنگ و کشته شدن و مردن و بدبختی بس است!

این همه مردم را در کشورهای مختلف می کشند؛ چرا؟!  روزانه بسیاری از مردم توسط بمب گذاری، جنگ و بمباران کشته می شوند که به چه چیزی برسند؟ چرا باید اینطور باشد؟ هر کدام از یک نژاد، ملیت و قوم هستند، مگر چه فرقی دارد؟! همه ما انسان هستیم، چه تفاوتی با هم داریم که باید شاهد این وقایع باشیم؟

 

دیدبان- به نظر شما دولت ایران چطور میتواند  مانع این گروه ها اعم از پ.ک.ک و پژاک شود که جوان های مردم را فریب میدهند؟

 

محسن ربانی- فقط مشکل بیکاری حل شود؛ همین که مردم سرمایه ای داشته باشند. من کاری به مسئله کرد گرایی (کردایتی) ندارم، ولی دولت نباید اجازه دهد جوان های این کشور چه کرد، فارس، ترک، عرب، بلوچ و غیره بیکار باشد، دیگر به این راه کشیده نمی شوند.

مشکل بیکاری در مناطق کردنشین بسیار زیاد است  امنیت شغلی برای جوانان وجود ندارد. به نظر من همین برادر خودم (یوسف) اگر شغلی  داشت شاید هیچ وقت دنبال این جریانات نمی رفت.

آزادی به چه معناست؟ آزادی یعنی اینکه من پولی در جیبم داشته باشم که با سربلندی زن و بچه هایم را بیرون ببرم و به راحتی مسافرتی داشته باشم و امنیتی باشد. همین آزادی است نه این سیاسی بازی های احزاب و گروه ها لذا دولت ایران باید امنیت مردم مرزنشین را حفظ کند و مشکل بیکاری و زندگی مردم را حل کند دیگر جوانی که کار داشته باشد و زندگی داشته باشد اصلا سراغ این احزاب و گروه ها نمی رود.

 

دیدبان – پیام شما برای سران پ.ک.ک و پژاک چیست؟

 

محسن ربانی- با اطمینان به شما می گویم که برخلاف آنها که یکی ازاعضایشان کشته می شود و شادی می کنند و می رقصند من هیچ خوشحال نیستم. از چه خوشحال باشم؟ از کشته شدن برادرم؟ حتی اگر آنها را هم ببینم یقه آنها را میگیرم. برادر من بی گناه کشته شد، سر هیچ و پوچ کشته شد. مطمئناً با خوشحالی روبه رویشان نمی ایستم، نه فقط من هر کس دیگر هم که عزیزش را اینگونه از دست داده باشد همین است در هر حزبی هم که باشد. وقتی به خانواده نگاه می کنم که پشت شان شکسته است، وقتی مادرم جگر گوشه اش را از دست داده است هیچ وقت با خوشحالی با شخصی مانند مراد کاراییلان طرف نمی شوم.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید