فرشاد امینی متولد ۱۳۷۰ در کرمانشاه، موفق به قبولی در دانشگاه تهران شده و جزو نخبههای دانشگاه بود. او به تنهایی و بدون کمک خانواده از عهده مخارج خود بر میآمد و در حال پایان تحصیلات خود بود. خانواده نیز از اینکه پسرشان در تهران مشغول به تحصیل است، بسیار راضی بودند. اما ناگهان همه چیز خراب شد. صلاح امینی، پدر فرشاد میگوید ما بعدها متوجه شدیم که «در سال ۱۳۹۴ فرهاد از زمانی که عضو یکی از شبکههای اجتماعی وابسته به پژاک میشود، آنها با اطلاع از وضعیت و مشکلات اقتصادی فرشاد و البته تمایلش به ادامه تحصیل، او را فریب میدهند». آقای امینی به خبرنگار دیدبان تاکید کرده که «پژاک با وعده تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور فرشاد را به سمت خودش کشاند و برای این منظور پیشنهاد وسوسهکنندهای به او میدهند از جمله اینکه هزینه تحصیل وی را میپردازند، لذا طبیعی است که جوانی با شرایط فرشاد فریب این موضوع را بخورد».
در نهایت در همان سال ۹۴ مدتی از فرشاد خبری نشد و پدرش و خانواده نگران او بودند تا اینکه از طریق واتساپ به خانواده اطلاع دادند که فرشاد به کردستان عراق رفته و به عضویت گروه پژاک در آمده و در قسمت شبکه ماهوارهای مشغول به کار شده است. پدر فرشاد میگوید: «مادر فرشاد بسیار وابسته به او و شبانهروز کار او گریه و زاری بود و هر زمان که درگیری علیه گروه پژاک صورت میگرفت کل خانواده به طور جدی غرق در اندوه و نگرانی میشدند. مادربزرگ فرشاد نیز به قدری به او علاقه داشت که بعد از خبر ناپدید شدن فرشاد نهایتا در سال ۹۶ از شدت گریه و ناراحتی کمکم بخشی از قدرت بینایی خود را از دست داد». دیدبان حقوق بشر کردستان ایران با آقای امینی پدر فرشاد مصاحبه کرده است.
سوال: خودتان را معرفی کنید و درباره وضعیت خانوادگیتان کمی توضیح دهید. چه اتفاقی افتاد که فرزند شما وارد پژاک شد؟ آیا کسی از اقوام شما در این گروههای مسلح عضو بود؟
صلاح امینی: من صلاح امینی هستم و فرشاد امینی، پسرم، در سال ۱۳۹۴ زمانی که ۲۴ سال داشت، ناپدید شد. من در خانوادهای با وضعیت مالی نسبتاً ضعیف زندگی کردهام و پسرم، فرشاد، نیز در چنین شرایطی بزرگ شد. او در مقاطع دبیرستان و دانشگاه به شدت تلاش میکرد و بدون کمک من، هزینههای تحصیلش را تأمین میکرد. او همیشه یک دانشجوی نخبه و با پشتکار بود و در دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی تحصیل میکرد. در خانواده ما، هیچکس سابقه همکاری یا عضویت در این گروههای مسلح را نداشت. ما نیز اطمینان داشتیم که فرشاد در تهران در حال تحصیل است و از این موضوع بسیار خوشحال بودیم. اما به ناگهان همه چیز تغییر کرد. در سال ۱۳۹۴ به مدت یک ماه ما از فرشاد بیخبر بودیم. ابتدا نگران شدیم و از طریق دوستان و آشنایان در تهران جستجو کردیم، اما به نتیجه نرسیدیم. بعد از مدتی خود فرشاد از طریق واتساپ به ما اطلاع داد که به کردستان عراق رفته و به گروه پژاک پیوسته است. ما ابتدا باور نمیکردیم، اما بعد از تحقیقات متوجه شدیم که او فریب خورده و به بهانههای مختلف، از جمله وعدههای کاری با حقوق بالا، به این گروه پیوسته است. پژاک از وضعیت مالی ضعیف او و تحصیلاتش سوءاستفاده کرد. همه خانواده در شوک فرو رفته بود. باورمان نمیشد پسر ما با سابقه تحصیل در دانشگاه تهران، به این سادگی فریب خورده باشد و زندگی در تهران را رها کرده باشد و به یک گروه مسلح آن هم در کوهستان پیوسته باشد! اما متاسفانه فرشاد از ایران خارج شده و به پژاک پیوسته بود. همه رویاهای ما خراب شده بود و جو خانواده من مملو از ناامیدی و نگرانی شده بود. فرشاد در دوران تحصیل به طور مستقل و بدون کمک من، هزینههای خود را تأمین میکرد و هیچگونه مشکل مالی نداشت. به نظر میرسید که زندگیاش در مسیر موفقیت پیش میرود، تا زمانی که این اتفاقات تلخ رخ داد.
سوال: پس از ناپدید شدن فرشاد، چه اقداماتی انجام دادید؟
صلاح امینی: بلافاصله پس از آن که از طریق واتساپ از پیوستن فرشاد به گروه پژاک مطلع شدیم، با نهادهای مختلف دولتی تماس گرفتیم. ما به پلیس و دیگر مراجع قضائی اطلاع دادیم. اما متأسفانه نتایج ملموسی از پیگیریها نگرفتیم. اما به نظر میرسید که اقدامات لازم را بهطور جدی انجام ندادند و بیشتر به نهادهای امنیتی گزارش دادند. مراحل قضائی به کندی پیش میرفت و به دلیل شرایط پیچیده، هیچگونه پیگیری مؤثر انجام نشد. ما بیشتر از سوی مقامات امنیتی پاسخ میگرفتیم تا دستگاه قضائی، و این موضوع ما را نگرانتر کرد. ما همچنین به دنبال تماس با اقوام و دوستانش در مناطق کردستان عراق بودیم تا بتوانیم خبری از فرشاد بدست بیاوریم. در این مدت، روزها و شبها در اضطراب و نگرانی به سر میبردیم. این نگرانی زمانی بیشتر میشد که خبر درگیری در مناطق مرزی منتشر میشد. ما نگران بودیم فرشاد در این درگیریها کشته شود.
سوال: آیا برای بازگرداندن فرشاد به اقلیم کردستان رفتید؟
صلاح امینی: بله، من و خانواده برای بازگرداندن فرشاد به کردستان عراق رفتیم. ما تلاش کردیم تا به هر طریقی فرشاد را از این وضعیت نجات دهیم. با افراد مختلفی ملاقات کردیم تا بتوانیم او را بازگردانیم؛ اما موفق نشدیم. همین وضعیت بیخبری تا زمان طولانی ما را به شدت فرسوده و نگران کرده بود. ما هزینه سفر به اقلیم کردستان عراق را متقبل شده بودیم، اما دست خالی به ایران بازگشتیم.
سوال: آخرین خبری که از فرشاد دریافت کردید چه بود؟
صلاح امینی: آخرین خبری که از فرشاد گرفتیم، مربوط به زمانی بود که او از گروه پژاک جدا شد. اکنون طبق اطلاعات ما و آنطور که به ما گفته است در اربیل زندگی میکند و از وضعیت او و سلامتی پسرم اکنون مطلع هستیم. فرشاد پس از مدتها از گروه جدا شد و خانواده من نیز از این تصمیم او آگاه هستند. ما از این که او از آن محیط خارج شده و در شرایط بهتری زندگی میکند، احساس آرامش بیشتری داریم. نگرانی مادرش بسیار کمتر شده و حال بهتری دارد. از اینکه پسرم زنده است و در پژاک کشته نشده، بسیار خوشحال هستم.