به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از سنندج، یکی از روشهایی که گروههای مسلح کُرد با استفاده از آن اقدام به عضوگیری و فریب شهروندان کُرد ایرانی میکنند، وعده «مهاجرت و کار در اروپا» است. در فضای اقتصادی توسعهنیافته مناطق کردنشین ایران و بیتوجهی نسبی دولت ایران به مناطق کردنشین کشور، همراه با بیکاری، عدم توسعه، فقر و…، جوان کُرد عملا چارهای جز مهاجرت به خارج از کشور ندارد. در این فضا، گروههای مسلح کُرد ضمن سواستفاده از این محیط، اقدام به ارائه وعدههای جذاب و دروغین میکنند و کردها نیز به امید امکان مهاجرت به اروپا و زندگی بهتر و درآمد بیشتر فریب این گروهها را میخورند. در حالی که واقعیت این است که بعد از خروج از کشور، خبری از اروپا نیست و اعضای این گروهها باید در مقرهای گروهها زندگی کنند و بدون امکانات لازم وکافی، زندگی را بگذارنند. بسیاری از این افراد در نبردهای مختلف این گروهها کشته میشوند و حتی جنازه آنها به خانوادهها تحویل داده نمیشود.
پریا سروری، متولد ۱۳۷۴ در سنندج، یکی از دختران کُرد است که به همراه همسرش به امید مهاجرت به اروپا وارد ساختار گروه کومله شده و ۴ سال در این گروه حضور داشته است. او در این مدت خاطرات شنیدنی بسیاری از کومله دارد و البته تاکید میکند که همه وعدههای کومله، دروغ بوده و آنها هرگز به اروپا نرسیدهاند. خانم سروری دارای مدرک فوق دیپلم و ساکن شهرستان سنندج است. عضویت همسر ایشان به نام محمدرضا مجیدی در گروه کومله، عامل خروج آنها از ایران در سال ۱۳۹۷ بوده و آنها بعد از خروج از کشور بهصورت قانونی، در شمال عراق به مقر کومله مراجعه و به مدت ۲ ماه در مهمانسرای گروه مستقر شدند. خانم سروری بعد از دریافت کارت لاینگری قریب به ۴ سال لاینگر گروه کومله بوده و در این مدت در جلسات گروه شرکت و به منزل کادراعضای های گروه و داخل مقر کومله تردد داشته است. خانم سروری بعد از ۴ سال حضور در شمال عراق در خرداد ۱۴۰۱ همراه همسرش به ایران بازگشته است.
سوال: خانم سروری! شما چطور به کومله پیوستید و چه عاملی شما را به این مسیر سوق داد؟ آیا از قبل با عقاید و اقدامات کومله آشنایی داشتید؟
سال ۱۳۹۷ بود که به همراه همسرم، محمدرضا مجیدی، تصمیم گرفتیم از ایران خارج شویم. دلیل اصلی ما برای این تصمیم، امید به مهاجرت به اروپا و ایجاد آیندهای بهتر بود. همسرم ارتباطاتی با کومله داشت و از طریق او این پیشنهاد مطرح شد که شاید بتوانیم از طریق کومله، با حمایت گروه به اروپا برویم. با این دیدگاه به شمال عراق و مقر کومله مراجعه کردیم. در ابتدا به ما اقامت موقت دادند و حدود دو ماه در مهمانسرای کومله مستقر شدیم. بعد از این مدت کارت لاینگری دریافت کردم و قرار شد به عنوان لاینگر برای مدت نامشخصی در کنار گروه بمانیم. به طور کلی به عنوان یک کُرد نام کومله را شنیده بودم. اما طبعا عضو آنها نبودم و ماهیت دقیق آنها را نمیشناختم.
سوال: زندگی در کومله چه تجربهای برای شما داشت؟ آیا انتظارات شما برآورده شد؟ آیا موفق به مهاجرت به اروپا شدید؟
از همان ابتدا به دنبال راهی بودیم که هرچه سریعتر به هدف مهاجرت خود دست یابیم. زندگی در کومله اما به گونهای پیش رفت که بهتدریج با فضایی کاملاً متفاوت از انتظاراتمان روبهرو شدیم. تصور ما این بود که شاید با حمایت گروه، به سادگی بتوانیم در مسیر مهاجرت قرار بگیریم؛ اما در واقعیت، شرایط دشوارتری برایمان به وجود آمد. در کومله هر روز جلسات و برنامههایی برگزار میشد که از همهی اعضا، حتی کسانی که مثل من تنها به قصد مهاجرت آمده بودند، انتظار داشتند بهطور مرتب شرکت کنند. در این جلسات بیشتر درباره دیدگاههای سیاسی و مسائل مختلف منطقهای و گروهی صحبت میشد که واقعاً علاقهای به آنها نداشتم و تنها به دلیل الزامات گروه در این برنامهها حاضر میشدم. اصلا کسی در کومله به فکر زمینهسازی برای سفر ما به اروپا نبود. ما فقط کار میکردیم و در کلاس حاضر میشدیم و حرفهای سیاسی و اقتصادی عموماً تکراری و البته بیارزش میزدیم و میشنیدیم. در تمام ۴ سال حضور ما در کومله، حتی یکبار اقدامی برای مهاجرت ما به اروپا انجام نشد و متوجه شدیم که همه وعدههای قبلی، دروغ بوده است.
سوال: بهعنوان لاینگر، چه وظایفی به شما سپرده شد و روابط شما با اعضای گروه چگونه بود؟
به عنوان لاینگر، مسئولیتها و رفتوآمدهای زیادی به خانههای اعضای اصلی و سایر نفرات گروه داشتم. در ابتدا به نظر میرسید که روابط دوستانهای میان اعضا وجود دارد، اما به مرور متوجه شدم که همه چیز کاملاً تحت نظارت است و هیچ حریم خصوصی وجود ندارد. از ما انتظار داشتند که مطابق مقررات گروه عمل کنیم و در واقع، تمام زندگی ما به نوعی زیر ذرهبین قرار داشت. واقعیت این است که ما در یک گروه مسلح حضور داشتیم و اشتباه فکر میکردیم که در کومله آزادی وجود دارد. کومله یک ساختار بسته مسلح است. مثلا برای من به عنوان یک زن، در انجام بسیاری از کارهای روزمره محدودیت وضع کرده بودند و احساس میکردم که به نوعی کنترل میشوم. همه چیز باید مطابق چارچوبهای خاصی باشد که این فشارهای ناخواسته، شرایط را برایمان پیچیدهتر میکرد. یعنی آزادی عمل و آزادی تفکر در کومله وجود نداشت و این مسائل همه را اذیت میکرد. یعنی نه تنها خبری از اروپا نبود، بلکه در همان اقلیم نیز ما محدود بودیم.
سوال: چطور این تجربه بر زندگی خانوادگی و رابطه شما با همسرتان تأثیر گذاشت؟ آیا اصلا همسرتان را میدیدید؟
حضور ما در کومله و شرایطی که به ما تحمیل شده بود، بهتدریج بر رابطه ما به عنوان یک زوج تأثیر منفی گذاشت. در واقع، تمام تعاملات ما تحت نظارت بود و این موضوع باعث ایجاد تنشهای زیادی شد. همسرم با توجه به وظایفی که بر عهدهاش گذاشته شده بود، بیشتر وقت و انرژی خود را در امور گروه صرف میکرد. بهمرور، رابطه ما بیشتر از یک زندگی مشترک، شبیه به همکاری تحت فشار بود. یعنی اصلا کومله کاری با زندگی ما کرد که از هدف اصلی خودمان یعنی مهاجرت به اروپا، اساساً غافل شده بودیم. من و همسرم خیلی همدیگر را نمیدیدیم. هر کدام از مسئول کاری شده بود.
سوال: چه عاملی در نهایت باعث شد که تصمیم بگیرید از کومله جدا شده و به ایران بازگردید؟
چهار سالی که در شمال عراق به سر بردیم، تماماً با انتظار برای یک فرصت خروج و مهاجرت به اروپا گذشت. اما هرچه زمان میگذشت، متوجه شدیم که شرایط واقعاً دشوارتر از آن است که انتظار داشتیم و نه تنها از مهاجرت خبری نبود، بلکه فشارهای روانی و محدودیتها نیز افزایش پیدا کرده بود. کارهای بیهوده، کلاسهای تکراری و عدم پرداخت حقوق مناسب، زندگی ما را فلج کرده بود. ما برای کار و کلاس به اقلیم نرفته بودیم. اما کومله، مانع تحقق هدف ما شده بود. در نهایت، دیگر به این نتیجه رسیدیم که حضورمان در کومله نه تنها کمکی به اهدافمان نمیکند، بلکه به شدت به زندگی و روحیه ما آسیب میزند. فشارهای روحی و روانی و همچنین موانعی که بر سر زندگی مشترک ما به وجود آمده بود، باعث شد که تصمیم بگیریم خود را از این فضا خارج کنیم و به ایران بازگردیم. در خرداد ۱۴۰۱، پس از مدتها تصمیمگیری، به کشور بازگشتیم.
سوال: پس از بازگشت به ایران، با چه واکنشهایی روبهرو شدید؟
با وجود نگرانیهای فراوان، خوشبختانه پس از بازگشت به ایران و به دلیل اینکه خود را تسلیم کرده بودیم، برخورد خاص و منفی با ما صورت نگرفت. به خصوص آنکه قانونی از کشور خارج شده بودیم. چند سوال از ما پرسیدند و بعد از آن به ما اجازه داده شد که زندگی عادی خود را از سر بگیریم. در حال حاضر زندگیمان به روال عادی بازگشته و خوشحالم که توانستیم از آن محیط سخت و پرتنش خارج شویم. واقعا ایدئولوژی و اهداف کومله، آزادی و آرامش شخصی من و همسرم را سلب کرده بود. آنها صرفاً به دنبال کنترل زندگی افراد هستند.