گفتگو

روایت علی نظری از وعده‌های دروغ گروه تروریستی پاک برای فریب جوانان کُرد

علی نظری: بعد از گرفتن دیپلم، خیلی تلاش کردم تا برای آینده‌ام یک مسیر مشخص پیدا کنم، اما واقعیت این بود که نه شرایط اقتصادی در منطقه‌مان خوب بود و نه فرصت شغلی مناسبی وجود داشت

مهاجرت به اروپا و جستجوی رفاه می‌تواند نقش مهمی در فریب خوردن جوانان کُرد و جذب آنها به گروه‌های مسلح ایفا کند. چند عامل کلیدی در این زمینه وجود دارد:

  1. امید به آینده بهتر: بسیاری از جوانان کُرد به دنبال فرصت‌های بهتر زندگی و شرایط اقتصادی مناسب‌تر هستند. وقتی که این امیدها برآورده نمی‌شود، ممکن است به گروه‌های مسلح به عنوان یک گزینه برای تغییر وضعیت خود نگاه کنند.
  2. ناامیدی و بی‌عدالتی: جوانان در مناطق کُردنشین ممکن است با نابرابری‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه شوند. این احساس ناامیدی می‌تواند آنها را به سمت گروه‌های مسلح سوق دهد که وعده تغییر و مبارزه برای حقوق خود را می‌دهند.
  3. تاثیرات فرهنگی و اجتماعی: در برخی موارد، تبلیغات و روایت‌های قهرمانانه از گروه‌های مسلح می‌تواند جذابیت خاصی برای جوانان داشته باشد. این روایت‌ها ممکن است آنها را به سمت پیوستن به این گروه‌ها ترغیب کند.
  4. فقدان فرصت‌های قانونی: وقتی که جوانان نمی‌توانند از طریق مسیرهای قانونی به اروپا مهاجرت کنند، ممکن است به گزینه‌های خطرناک‌تر یا غیرقانونی روی بیاورند، که این می‌تواند شامل پیوستن به گروه‌های مسلح باشد.

این عوامل نشان می‌دهند که چگونه شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌تواند بر تصمیم‌گیری جوانان تأثیر بگذارد و آنها را به سمت گروه‌های مسلح سوق دهد.

علی نظری متولد ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۵ در اسلام‌آباد غرب، در سال ۱۳۹۸ وارد گروه تروریستی پاک (گروهک پارت آزادی کردستان ایران) شده و در فروردین ۱۴۰۲ بعد از بیش از چهار سال عضویت وارد کشور شد. آقای نظری دلیل خروج غیرقانونی خود از کشور و عضویت در این گروه تروریستی را فریب خوردن از سوی یکی از نیروهای پاک در اینستاگرام عنوان کرده است. آقای نظری از سوی آن عضو پاک، تشویق به تهیه رزومه سیاسی از طریق عضویت سه ساله در گروه‌های مسلح برای مهاجرت به اروپا، ازدواج و کسب رفاه در زندگی شده بود. علی نظری علت اصلی فرار خود از مقر پاک را نیز بد قولی و عدم تحقق وعده‌های سرکردگان پروه ذکر کرده است.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید اهل کجا هستید و چه شرایطی باعث شد تصمیم به خروج از کشور بگیرید؟

علی نظری: من علی نظری هستم، فرزند بهمن، متولد ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۵ در اسلام‌آباد غرب. بعد از گرفتن دیپلم، خیلی تلاش کردم تا برای آینده‌ام یک مسیر مشخص پیدا کنم، اما واقعیت این بود که نه شرایط اقتصادی در منطقه‌مان خوب بود و نه فرصت شغلی مناسبی وجود داشت. سرمایه مالی خانواده نیز اجازه فعالیت اقتصادی نمی‌داد. جوانان شهر ما در یک نوع بلاتکلیفی به سر می‌برند؛ به نظر می‌رسد آینده فقط یک کلمه است و نه یک مسیر واقعی. در همین شرایط، از طریق اینستاگرام با فردی آشنا شدم که خودش را فعال سیاسی و عضو پارت آزادی کردستان معرفی می‌کرد. کم‌کم با من ارتباط گرفت و شروع کرد به تشویق من برای پیوستن به این گروه. او خیلی حرفه‌ای صحبت می‌کرد و می‌گفت اگر چند سال عضو یک جریان سیاسی مخالف نظام باشی، بعداً راحت‌تر می‌توانی از طریق نهادهای بین‌المللی به اروپا مهاجرت کنی. حتی از ازدواج و زندگی مرفه در خارج از کشور هم صحبت می‌کرد. من که به دنبال راهی برای فرار از وضعیت خودم بودم، کم‌کم حرف‌هایش را باور کردم و نمی‌دانستم چه چیزی در انتظارم است.

سؤال: یعنی بدون آگاهی کامل از ماهیت این گروه، تصمیم گرفتید به این فرقه مسلح بپیوندید؟

علی نظری: بله، دقیقاً همین‌طور است. هرگز آموزش نظامی ندیده بودم و هیچ تجربه‌ای در زمینه جنگ و سلاح نداشتم. اصلا من اطلاعی از ماهیت پاک و سایر گروه‌های مسلح نداشتم. خانواده سیاسی هم نبودیم. بیشتر یک ذهنیت سیاسی داشتم که با وعده‌های آن‌ها تحریک شده بود. وقتی به‌طور غیرقانونی از مرز عبور کردم و به اقلیم کردستان عراق رفتم، تازه متوجه شدم که وارد یک ماجرای خطرناک شده‌ام. ما را به مقر پردی بردند، جایی که واقعاً با هیچ‌کدام از تصورات من سازگار نبود. به محض ورود، ما را در یک دوره آموزش نظامی و ایدئولوژیک بسیار سنگین قرار دادند. تمرینات فیزیکی و آموزش کار با سلاح‌های سبک و سنگین مانند ژ-۳، بی‌کی‌سی و آرپی‌جی و… هر روز برای ما با فشار و خستگی سپری می‌شد.

سؤال: از لحاظ روحی و روانی، چطور بود؟ آیا امیدی به آینده در آن فضا داشتید؟

علی نظری: نه، اصلاً. خیلی زود متوجه شدم که تمام وعده‌ها فقط برای جذب ما بوده‌اند. نه خبری از مهاجرت بود و نه امکانات و رفاهی در کار. اردوگاه پردی بیشتر شبیه یک زندان بود. محدودیت‌های شدیدی داشتیم و حتی برقراری تماس تلفنی یا ارتباط با خانواده‌ها هم بسیار دشوار بود. از نظر بهداشتی هم اوضاع اصلاً خوب نبود. بیماری‌های مختلف بین بچه‌ها شیوع پیدا کرده بود، اما درمان یا داروی مناسبی وجود نداشت. تنها چیزی که می‌دادند مسکن یا داروهای تاریخ‌گذشته بود. بعضی وقت‌ها رفتار سرد و تحقیرآمیز فرماند‌هان باعث می‌شد آدم واقعاً احساس بی‌ارزشی کند.

سؤال: چقدر آنجا بودید و چه اتفاقی اتفاد که تصمیم به خروج گرفتید؟

علی نظری: بیش از چهار سال در آنجا ماندم، با امید اینکه شاید روزی شرایط بهتر شود یا آن‌ها به وعده‌هایشان عمل کنند. اما هر روز که می‌گذشت، بدقولی‌ها بیشتر می‌شد. تمام انگیزه‌هایی که باعث شده بود به آنجا بروم، از بین رفته بود. احساس می‌کردم عمرم در حال تلف شدن است. در نهایت، تصمیم گرفتم از آنجا فرار کنم. می‌دانستم که خطرناک است، اما دیگر راهی نداشتم. در فروردین ۱۴۰۲، با سختی بسیار از مقر پردی خارج شدم و خودم را به کنسولگری جمهوری اسلامی در اقلیم کردستان معرفی کردم.

سؤال: بعد از بازگشت به ایران، چه برخوردی با شما شد؟

علی نظری: برخلاف تمام ترس‌هایی که داشتم، برخورد آن‌ها بسیار محترمانه و منطقی بود. چند جلسه صحبت کردیم و سوابق من را بررسی کردند. بعد از آن، شرایطی برای زندگی دوباره‌ام در ایران فراهم شد. حالا در یک شرکت خصوصی مشغول به کار هستم و سعی می‌کنم مستقل زندگی کنم. مسیرم اشتباه بوده، اما حالا تمام تلاشم را می‌کنم تا با کار و تلاش، گذشته‌ام را جبران کنم.

سؤال: اگر فرصتی برای برگشت به گذشته داشتید، باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کردید؟

علی نظری: هرگز. آن تصمیم ناشی از ناپختگی و فریب‌خوردگی بود. حالا می‌دانم که هیچ راه میان‌بری برای رسیدن به زندگی بهتر وجود ندارد. فریب دادن جوانان با وعده‌های توخالی فقط بازی کردن با آینده آن‌هاست. امیدوارم داستان من بتواند هشداری برای دیگر جوانان باشد که بدانند راه پیشرفت از خود ما می‌گذرد، نه از گروه‌هایی که جز سو استفاده چیزی نمی‌دانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا