مشکلات مالی؛ دلیل عضویت علی رشیدزاده در گروه‌‌ مسلح پاک

تاریخ انتشار:

علی رشیدزاده: دوران کودکی‌ام در یک خانواده زحمتکش و پرجمعیت گذشت، پدرم کارگر ساده‌ای بود و مادرم خانه‌دار

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از ایلام، فقر و مشکلات مالی می‌توانند یکی از عوامل مؤثر در جذب جوانان به گروه‌های مسلح و افراطی باشند. در بسیاری از موارد، شرایط اقتصادی نامناسب و نداشتن فرصت‌های شغلی مناسب باعث می‌شود که جوانان به دنبال منابع درآمدی غیرقانونی یا پیوستن به گروه‌های مسلح بروند. این گروه‌ها معمولاً وعده‌هایی از قبیل درآمد، امنیت و احساس و احساس تعلق (belonging) را به جوانان ارائه می‌دهند. علاوه بر فقر، عوامل دیگری مانند نارضایتی اجتماعی، عدم دسترسی به آموزش و خدمات اجتماعی، و همچنین تأثیرات فرهنگی و سیاسی نیز می‌توانند در این زمینه نقش داشته باشند. به همین دلیل، برای مقابله با این پدیده، نیاز به رویکردهای جامع و چندجانبه‌ای است که علاوه بر بهبود وضعیت اقتصادی، به مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز پرداخته شود.

در دنیای امروز، جوانان با چالش‌های متعددی روبه‌رو هستند که می‌تواند مسیر زندگی آن‌ها را به‌طور چشمگیری تغییر دهد. این چالش‌ها، به ویژه در جوامع کم‌برخوردار، می‌تواند شامل فقر اقتصادی، نداشتن فرصت‌های شغلی و احساس بی‌هویتی باشد. در چنین شرایطی، برخی جوانان به دنبال راه‌هایی برای فرار از مشکلات و یافتن هویتی جدید می‌گردند. داستان زندگی علی رشیدزاده نیز از همین نقطه آغاز می‌شود؛ وی که دوران کودکی‌اش در یک خانواده زحمتکش و پرجمعیت سپری شد و فشارهای مالی و اجتماعی، او به سمت تصمیماتی سوق داد که زندگی‌اش را به کلی تغییر داد. این روایت، داستانی است از ناامیدی و جستجوی هویت در دنیایی پر از چالش، که آقای رشیدزاده را به سمت گروهی کشاند که وعده‌های جذاب ولی دروغ را در برابر چشمانش قرار داد.

 

سوال: چه عواملی باعث شد تصمیم بگیرید به گروه پاک بپیوندید؟ آیا از ماهیت این مدل گروه‌های مسلحانه، اطلاع داشتید؟ اصلا چقدر با جنگ و سلاح آشنا بودید؟

علی رشیدزاده: دوران کودکی‌ام در یک خانواده زحمتکش و پرجمعیت گذشت. پدرم کارگر ساده‌ای بود و مادرم خانه‌دار. ما از لحاظ مالی همیشه در مضیقه بودیم و این فشارها باعث شد که خیلی زود وارد بازار کار شوم. پس از اتمام مقطع دوم دبیرستان، مجبور شدم تحصیلاتم را رها کنم و به کارگری مشغول شوم. با وجود تلاش‌های فراوان، درآمدم کفاف زندگی خانواده‌ام را نمی‌داد. می‌خواهم بگویم فقر می‌تواند نقش مهمی در عضویت امثال من در گروه‌های مسلح، از جمله گروه‌های شبه‌نظامی، ایفا کند. کمبود فرصت‌های شغلی و اقتصادی در زندگی من و دوستانم محسوس بود. امید تغییر وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود و جامعه‌ اطرافم مرا به سوی گروه‌های مسلح سوق داد. احساس ناامیدی و ناتوانی تمام وجودم را فرا گرفته بود. در همین دوران، از طریق شبکه‌های اجتماعی با تصاویری از گروه پاک آشنا شدم. تصاویر و ویدیوهایی که لباس‌های نظامی مرتب، اردوگاه‌های منظم و وعده‌های آزادی کردستان را نشان می‌دادند. برای من که از شرایط زندگی‌ام خسته شده بودم، این تصاویر جذاب به نظر می‌رسیدند. به مرور، فکر پیوستن به این گروه در ذهنم شکل گرفت. برخی از همشهری‌هایم که از قبل به این گروه پیوسته بودند، از زندگی در اردوگاه‌ها به‌عنوان فرصتی برای یافتن هویت جدید و داشتن امنیت و درآمد صحبت می‌کردند. تحت تاثیر همین صحبت‌ها و تصاویری که می‌دیدم، تصمیم گرفتم به گروه پاک بپیوندم. در واقع، وعده‌های مالی یا امنیت شغلی در عضویت من موثر بود. از قبل هم با پاک و ایدئولوژی آن آشنا نبودم.

سوال: آیا هنگام پیوستن به گروه، از شرایط و تعهدات آگاهی داشتید؟

علی رشیدزاده: راستش را بخواهید، نه. من هیچ اطلاعات دقیقی نداشتم. جوانانی مثل من که به این گروه‌ها می‌پیوندند اطلاعات دقیقی از واقعیت‌های زندگی در این گروه‌ها نداشتند، زیرا پاک هم مانند بسیاری از گروه‌های مسلح از تبلیغات جذاب و فریبنده استفاده می‌کند که زندگی در این گروه‌ها را به‌عنوان یک نوع قهرمانی یا مبارزه برای اهداف بزرگتر توصیف می‌کند. من پیش از عضویت فقط شنیده بودم که می‌توانم آموزش ببینم و شاید شغلی پیدا کنم. وقتی رسیدم، بلافاصله به دوره آموزشی اعزام شدم. دوره‌ها بسیار سنگین و خسته‌کننده بودند. در این دوره‌ها آموزش‌های تئوری و عملی مختلفی وجود داشت که شامل کار با انواع سلاح‌ها از جمله کلاشینکف، تیربار بی‌کی‌سی، کلت کمری، آرپی‌جی و نارنجک بود. علاوه بر این، باید آموزش‌های سیاسی درباره مانیفست پارت آزادی کردستان را هم می‌گذراندیم. فشارهای جسمی و روحی از همان ابتدا زیاد بود و برخی از اعضا قادر به ادامه دادن نبودند. اما هیچ راه برگشتی هم وجود نداشت. یعنی عملا زندانی شده بودند.

سوال: آیا به فکر فرار افتادید؟

علی رشیدزاده: بله، از همان هفته‌های اول. وقتی دیدم اوضاع چقدر با تصوراتم فرق دارد، به فکر فرار افتادم. یک بار موفق شدم از اردوگاه خارج شوم و به اولین مرکز آسایش در اربیل رفتم تا تسلیم شوم. ولی متأسفانه افراد آنجا من را به گروه بازگرداندند. بعد از بازگشت، به شدت کتک خوردم و به مدت دو ماه در بازداشتگاه گروه نگهداری شدم. شدت جراحات به حدی بود که دچار عفونت شدم و هیچ درمانی برایم انجام نشد. آن دوران سخت‌ترین روزهای زندگیم بود. بعدها متوجه شدم که فرار از گروه به عنوان خیانت تلقی می‌شود و افراد ممکن است با شکنجه یا مجازات‌های شدید مواجه شوند. این مجازات‌ها می‌تواند شامل ضرب و شتم، حبس و حتی اعدام باشد.

سوال: آیا در طول حضور در اردوگاه، وضعیت بهتری پیدا کردید؟

علی رشیدزاده: نه، هیچ بهبودی حاصل نشد. حتی بعد از آزادی از بازداشتگاه، همچنان باید در اردوگاه می‌ماندم و تحت آموزش‌های سخت‌تری قرار می‌گرفتم. فشارهای روانی ناشی از تنبیه‌ها و رفتارهای خشن فرماندهان ادامه داشت. زندگی در یک گروه مسلح مانند پاک، به ویژه برای من که جوان بودم و یک بار فرار ناموفق هم داشتم، معمولاً با فشارهای روانی زیادی همراه است. اعضا ممکن است تحت نظارت شدید قرار داشته باشند و هر گونه نشانه‌ای از نارضایتی یا تمرد ممکن است با مجازات‌های سخت مواجه شود. در پاک هیچ فضای استراحت یا آسایشی برای اعضا وجود نداشت و ما مدام در حال تمرین‌های نظامی یا آموزش‌های سیاسی بودیم. هر روز که می‌گذشت، احساس می‌کردم که بیشتر در تنگنا قرار گرفته‌ام. به‌خصوص وقتی می‌دیدم که بسیاری از افراد دیگر هم مانند من، بدون انگیزه سیاسی و صرفاً به امید داشتن زندگی بهتر، گرفتار این شرایط شده‌اند.

سوال: چطور توانستید دوباره فرار کنید؟

علی رشیدزاده: بعد از حمله موشکی و پهپادی ایران به مقرهای گروه، اوضاع به هم ریخت و افراد زیادی زخمی شدند. در همین آشفته‌بازار، فرصت را غنیمت شمردم و به کوه پناه بردم. چند روز در کوه‌ها سرگردان بودم، بدون آب و غذا، تا اینکه به اتحادیه میهنی در سلیمانیه رسیدم و خودم را تسلیم کردم. از آنجا مراحل بازگشت به ایران را پیگیری کردم.

سوال: بعد از بازگشت به ایران، چه اتفاقی افتاد؟

علی رشیدزاده: در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ به کنسولگری ایران در سلیمانیه مراجعه کردم و خودم را معرفی کردم. خوشبختانه با من برخورد انسانی شد. پس از انجام برخی سوالات و بررسی‌ها، اجازه بازگشت به ایران را گرفتم. حالا در ایلام زندگی می‌کنم و سعی دارم دوباره به زندگی عادی برگردم. هرچند خاطرات تلخ آن دوران همچنان در ذهنم باقی مانده است، اما امیدوارم بتوانم با کار و تلاش به زندگی بهتری دست پیدا کنم.

سوال: آیا از تصمیم خود برای پیوستن به گروه پاک پشیمان هستید؟

علی رشیدزاده: صددرصد پشیمانم. این یک اشتباه بزرگ بود. من فقط به دنبال راهی برای رهایی از مشکلاتم بودم، اما گرفتار شرایطی شدم که نه تنها مشکلاتم را حل نکرد، بلکه آن‌ها را بیشتر کرد. امیدوارم دیگر هیچ‌کس این راه اشتباه را نرود.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

اشتراک گذاری مطلب:

آخرین مطالب

مطالب مشابه
Related

حقوق مناسب؛ وعده دروغ کومله برای جذب پیشرو محمدی

پیشرو محمدی: بعد از گذشت حدود ۴۵ روز، به...

افسردگی به دلیل فوت خواهر و برادر؛ دلیل عضویت اشکان زارع در پ.ک.ک

اشکان زارع: پس از فوت ناگهانی خواهر و برادرم،...

روایت آریا صالحی از عضویت و ضرب‌وشتم در گروه مسلح دموکرات

آریا صالحی: من در زمان پیوستن به این گروه...

روایت معین صمدی از ۷ ماه عضویت در گروه مسلح دموکرات

معین صمدی: اعضای این گروه بیشتر به دنبال منافع...