گفتگو

سفر پرچالش چیمن رسولی: رهایی از مشکلات خانوادگی تا پیوستن به کومله

خانم چیمن رسولی کردستانی، عضو سابق گروه مسلح کومله یک کودک‌سرباز است!

در جهان امروز، بسیاری از افراد به دلایل مختلف اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی تصمیم به تغییر مسیر زندگی خود می‌گیرند. این تغییرات گاهی اوقات به انتخاب‌های دشوار و چالش‌برانگیز منجر می‌شود که می‌تواند تأثیرات عمیقی بر زندگی فرد و اطرافیانش داشته باشد. داستان چیمن رسولی نمونه‌ای از این تغییرات است. خانم رسولی در پی مشکلات خانوادگی و برای جستجوی راهی برای رهایی از شرایط سخت، به عضویت گروه کومله درمی‌آید. او با وجود داشتن دو فرزند کوچک، با کمک برادرش و به امید یافتن راهی برای بهبود وضعیت خود، از کشور خارج شده و به گروه‌ مسلح کومله ملحق می‌شود. این داستان نه تنها روایتگر سفر شخصی اوست، بلکه نشان‌دهنده پیچیدگی‌های اجتماعی و خانوادگی است که افراد را به اتخاذ تصمیمات سرنوشت‌ساز وادار می‌کند.

خانم چیمن رسولی کردستانی، عضو سابق گروه مسلح کومله (فرزند ناصر و متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ در سنندج) یک کودک‌سرباز است! او در سال ۱۴۰۰ و در حالی که ۱۵ سال و دو فرزند کوچک داشته، به‌دلایل مشکلات خانوادگی و رهایی از آزار و اذیت مداوم همسر سابقش و عدم حمایت خانواده با کمک برادرش (آکام رسولی کردستانی)- که دوسال قبل از وی به عضویت کومله درآمده بود- با رها کردن دو فرزند خود، تصمیم به عضویت در گروه کومله می‌گیرد. وی به‌صورت غیرقانونی از کشور خارج و در شمال عراق به مقر کومله مراجعه کرده و بعد از گذراندن دوره آموزشی به مدت ۱۶ ماه در گروه بوده و پس از اینکه همسرش با طلاق موافقت می‌کند از گروه خارج شد و به ایران بازگشت.

خانواده یکی از ارکان اصلی شکل‌دهنده هویت فردی است و مشکلات خانوادگی می‌تواند تأثیرات عمیقی بر زندگی فرد بگذارد. در مورد خانم رسولی، چالش‌ها و مشکلات خانوادگی او نه تنها بر سلامت روانی‌اش تأثیر گذاشته، بلکه مسیر زندگی‌اش را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در جامعه‌ای که ارزش‌های سنتی غالب است، فشارهای خانوادگی می‌تواند فرد را به سوی انتخاب‌های غیرمنتظره سوق دهد. چیمن رسولی، با وجود سن کم و مسئولیت‌های مادری، در جستجوی راهی برای رهایی از آزار و اذیت همسر سابقش و شرایط سخت خانوادگی، به ناچار مسیر زندگی خود را تغییر می‌دهد. این انتخاب نه تنها نشان‌دهنده وضعیت بحرانی اوست، بلکه به‌عنوان یک واکنش اجتماعی به نابرابری‌ها و محدودیت‌های موجود در جامعه قابل تحلیل است.

 

سوال: لطفاً خودتان را معرفی کنید.

چیمن رسولی: من چیمن رسولی هستم، اهل سنندج و متولد سال ۱۳۷۵. تحصیلاتم تا پنجم ابتدایی ادامه داشت. به دلیل شرایط خانوادگی و محیط اجتماعی‌ام، نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم.  از همان کودکی، زندگی برای من آسان نبود. خیلی زود ازدواج کردم، شاید زودتر از آنچه که باید. در آن زمان فکر می‌کردم که به یک زندگی آرام وارد می‌شوم، اما متأسفانه تنها به یک چرخه جدید از خشونت قدم گذاشتم. از کودکی، با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کردم و این مسائل تأثیر زیادی بر روی من گذاشت.

در سنین نوجوانی، به دلیل فشارهایی که از سوی خانواده و جامعه احساس می‌کردم، خیلی زود ازدواج کردم. شاید بتوان گفت که این تصمیم یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی‌ام بود. در آن زمان، با خودم فکر می‌کردم که با ورود به زندگی مشترک، به آرامش و ثباتی که همیشه آرزویش را داشتم، دست پیدا می‌کنم. اما واقعیت به گونه‌ای دیگر رقم خورد. پس از ازدواج، متوجه شدم که به یک چرخه جدید از خشونت و مشکلات وارد شده‌ام. زندگی مشترک به جای اینکه مملو از عشق و حمایت باشد، پر از تنش‌ها و درگیری‌هایی شد که هر روز بر شدت آن افزوده می‌شد. احساس می‌کردم که در یک زندان گرفتار شده‌ام و هیچ راه فراری وجود ندارد. این وضعیت نه تنها بر روحیه‌ام تأثیر گذاشت، بلکه بر سلامتی جسمی و روانی‌ام نیز اثرات منفی داشت.

سوال: چرا وارد کومله شدید؟ از ماهیت این گروه مطلع بودید؟ به اقدامات مسلحانه علاقه داشتید؟

چیمن رسولی: در مورد عضویت من در کومله، باید بگویم که من یکی از قربانیان خشونت خانگی بودم. سال‌ها تحت آزار و ضرب و شتم همسرم قرار داشتم و در این مدت هیچ‌کس، نه خانواده‌ام و نه جامعه، حمایتی از من نکردند. همه فقط به من می‌گفتند که باید تحمل کنم و این وضعیت را بپذیرم. در این شرایط دشوار، من دو فرزند داشتم؛ یک دختر و یک پسر کوچک که نگرانی برای آینده آن‌ها بیش از هر چیز دیگری مرا آزار می‌داد. با این حال، به نقطه‌ای رسیدم که دیگر نمی‌توانستم ادامه دهم و واقعاً از همه چیز بریده بودم.

از نظر روحی در وضعیتی بسیار بحرانی قرار داشتم و هر راهی را برای فرار از این جهنم انتخاب می‌کردم. در آن زمان، برادرم آکام که دو سال قبل از من به عضویت کومله درآمده بود، با من تماس گرفت و گفت: «اگر واقعاً دیگر نمی‌توانی ادامه دهی، بیا اینجا.» هیچ‌گاه آن جمله را فراموش نخواهم کرد. با اینکه می‌دانستم بچه‌هایم را پشت سر می‌گذارم، اما دیگر هیچ راهی برای من باقی نمانده بود. همسرم به هیچ وجه حاضر به طلاق نبود، خانواده‌ام نیز حمایتی از من نمی‌کردند و من خودم نیز دیگر طاقتم تمام شده بود.

این شرایط به شدت روحیه‌ام را تحت تأثیر قرار داده بود و احساس می‌کردم که تنها راه نجاتم پیوستن به کومله است. تصمیمی که با وجود تمام نگرانی‌ها و تردیدهایم گرفتم، به نوعی امیدی برای رهایی از زندگی پر از خشونت و استرس بود. به خاطر بچه‌هایم، به خودم قول دادم که برای آینده‌ای بهتر تلاش کنم و به دنبال راهی باشم که بتوانم نه تنها خودم را نجات دهم بلکه برای فرزندانم نیز آینده‌ای روشن بسازم. اما وقتی وارد کومله شدم، متوجه شدم که خودم نیز در معرض تهدید هستم!

سوال: چطور از کشور خارج شدید و به کومله پیوستید؟

چیمن رسولی: عبور از مرز برای من یکی از دشوارترین و خطرناک‌ترین تجربیات زندگی‌ام بود. این کار نه تنها به لحاظ جسمی چالش‌برانگیز بود، بلکه به شدت غیرقانونی و پر از خطرات احتمالی بود. با این حال، در آن لحظه، هیچ چیز برایم اهمیت نداشت. زندگی‌ای که در آن گرفتار شده بودم، به قدری طاقت‌فرسا و آزاردهنده بود که دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. تنها آرزویم این بود که از آن زندگی پر از خشونت و ترس دور شوم و به جایی برسم که بتوانم دوباره نفس بکشم.

پس از گذراندن لحظات پرتنش و استرس‌زا، بالاخره به شمال عراق رسیدم. در آنجا، احساس کردم که یک قدم به آزادی نزدیک‌تر شده‌ام. تمام این مدت، تنها چیزی که در ذهنم می‌گذشت، برادرم آکام بود که دو سال پیش به عضویت کومله درآمده بود. او همیشه به من می‌گفت که اگر روزی به کمک نیاز داشتم، می‌توانم به او مراجعه کنم. وقتی به یکی از مقرهای کومله رسیدم، قلبم از هیجان و اضطراب تندتر می‌زد.

آن لحظه برای من بسیار ارزشمند بود؛ حس کردم که پس از سال‌ها درد و رنج، بالاخره به یک نقطه امن رسیده‌ام. حضور برادرم و حمایت او برایم بسیار مهم بود. در آن لحظه، احساس کردم که دیگر تنها نیستم.

سوال: شرایط زندگی و آموزش در مقر چطور بود؟ آیا با انتظارات‌ شما همخوانی داشت؟

چیمن رسولی: نه، اصلاً اینطور نبود. من فکر می‌کردم که در آنجا حداقل افرادی مثل خودم را پیدا می‌کنم؛ کسانی که درد و رنج کشیده‌اند. اما واقعیت بسیار متفاوت بود. شرایط بسیار سخت بود. از همان روزهای اول، مجبور بودیم صبح زود بیدار شویم، کوه‌پیمایی کنیم و تمرینات نظامی ببینیم. بعد از آن هم کلاس‌های ایدئولوژیک برگزار می‌شد که درباره مسائل سیاسی، تاریخ گروه و ظلم دولت ایران صحبت می‌کردند. همه چیز رنگ و بوی تبلیغاتی داشت و پر از شعار و نفرت بود.

احساس می‌کردم که دارند ذهن ما را شکل می‌دهند و نه اینکه بخواهند به ما کمک کنند تا زندگی بهتری داشته باشیم. انگار ما انسان نبودیم، بلکه فقط ابزاری برای رسیدن به اهدافشان بودیم. هیچ‌کس از دردم نمی‌پرسید؛ فقط باید در آن سیستم جا می‌گرفتم. هیچ حمایتی وجود نداشت. حتی وقتی دلتنگ بچه‌هایم می‌شدم و گریه می‌کردم، فقط می‌گفتند: «باید قوی باشی».

سوال: چقدر در گروه بودید و چه اتفاقی باعث شد تصمیم به ترک بگیرید؟

چیمن رسولی: نزدیک به ۱۶ ماه در آنجا بودم و در این مدت همیشه با تضادهای درونی دست و پنجه نرم می‌کردم. دلتنگی برای بچه‌هایم و پشیمانی از اینکه آن‌ها را ترک کرده‌ام، ذهنم را به شدت مشغول کرده بود. تا اینکه همسرم بالاخره بعد از مدت‌ها تصمیم به طلاق گرفت. این موضوع مثل یک گره بزرگ از زندگی‌ام را باز کرد و حس کردم حالا وقتش رسیده که از آن گروه جدا شوم. به مسئولان گروه گفتم که دیگر نمی‌خواهم بمانم. در ابتدا مخالفت کردند و گفتند برگشتن خطرناک است و ممکن است دستگیر شوم، اما من اصرار کردم و گفتم که نمی‌خواهم به هیچ نحوی ادامه دهم. در نهایت، آن‌ها راضی شدند و من بعد از آن مدت سخت، از آن‌ها جدا شدم.

سوال: بعد از خروج از گروه چه اتفاقی افتاد؟ چطور به ایران برگشتید؟

چیمن رسولی: مدتی در آن منطقه ماندم و فکر می‌کردم شاید به جای دیگری بروم، اما هر روز بیشتر دلتنگ می‌شدم. دلم برای بچه‌هایم می‌سوخت، برای خودم و برای آن زندگی ساده‌ای که از من گرفته شده بود. در نهایت، تصمیم گرفتم تسلیم شوم. برگشتم ایران و خودم را تحویل دادم.

سوال: موقع بازگشت، برخورد چطور بود؟ از چیزی ترس داشتید؟

چیمن رسولی: بله، خیلی نگران بودم. به خصوص از اینکه ممکن بود دستگیر شوم یا اذیت بشوم. اما وقتی برگشتم، فقط چند سؤال از من پرسیدند و خیلی محترمانه با من رفتار کردند. بعد از آن هم آزاد شدم و توانستم به زندگی عادی‌ام برگردم. خدا را شکر که حالا خبری از آن دردها نیست. سعی می‌کنم یک زندگی آرام داشته باشم، بدون خشونت و اجبار، و در کنار بچه‌هایم. اشتباه کردم، اما حالا فقط به ساختن دوباره فکر می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا