سینا و قدرت عشق، داستان یک روح در جستجوی احساسات.
در این گزارش علمی، تلاش میشود تصمیمات جوانان در محیطهای سیاسی و اجتماعی، با تأکید بر مورد خاص یک جوان به نام محمد سینا شمس در کردستان ایران، تجزیه و تحلیل شود. این تصمیمات، که به دلیل غرور جوانی گرفته شدهاند، چه تأثیراتی بر زندگی فرد و اطرافیان او داشتهاند؟
این گزارش تلاش میکند بهعنوان یک تحلیل سیاسی و اجتماعی به این داستان نگاه کرده و وقایع را در یک پرتره جامعه و فرهنگ خاص، بهویژه کردستان ایران و همینطور از زبان سینا بازنگری کند.
تصمیم به ترک خانه
تصمیم سینا که دیگر احساس تعلقی به خانهاش نداشت، نشاندهنده یک حالت افسردگی عمیق و انزوا است. این احساس میتواند از چالشها و مشکلات جوانی به وجود آمده باشد یا ناشی از شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی باشد. در اینجا، اهمیت عامل غرور جوانی و تأثیرات آن در تصمیمات زندگی مورد بررسی قرار میگیرد.
” ۱۶ سال بیشتر نداشتم که تصمیم به ترک خانه گرفته بودم، به خاطر غرور جوانی تصمیمم بسیار جدی بود.
احساس میکردم که دیگر به آن خانه تعلقی ندارم، ولی با آن سن کم نه پولی داشتم نه جایی را میشناختم که از خانه دور شوم؛ در یک لحظه به یاد یکی از دوستانم افتادم که در مورد یک حزب در عراق صحبت میکرد، راستش نه میدانستم کجا هستند نه این که چه کار میکنند! البته همانطور که گفتم واقعاً برایم مهم نبود که کجا بروم.
تصمیم گرفتم با آن دوستم صحبت کنم، او هم تصمیم به عضویت در آن گروه را گرفته بود، یک روز قرار گذاشتیم و با هم به صورت قاچاق از مرز خارج شدیم. زمانی که به خاک عراق رسیدیم یک ماشین به دنبال ما آمد و ما را به قندیل برد.”
عضویت در گروه مسلح پ.ک.ک
تصمیم به عضویت در یک گروه مسلح در عراق، عنوان مهمی در این گزارش است. این اقدام نشاندهنده تلاش برای یافتن هویت و ارتباط با جامعهای جدید است.
” به قدری از خانه بیزار شده بودم که حتی در طول مسیر حوصله پرسیدن اینکه کدام گروه است یا کجا هستند را نداشتم، اما زمانی که به قندیل رسیدیم متوجه شدم آنجا مقر پ.ک.ک است.
من که خانه را ترک کرده بودم با خودم گفتم: هرچه بادا باد… من که به مقصودم رسیدم.
اوایل که در آنجا بودم واقعاً هیچ چیزی از شرایط را متوجه نبودم. تقریباً همه چیز برایم عادی بود، هرچند که زندگی سختی هم داشتم اما همین که از خانه دور شده بودم کافی بود.
چند سالی گذشت و هر چقدر که سنم بالاتر میرفت کم کم به این نتیجه میرسیدم که واقعاً تصمیم احمقانهای گرفته بودم؛ هر روز و هر روز کارمان نشستن در کلاسهای ایدئولوژیک گروه بود و بعد از آن باید مشغول به آشپزی و پختن نان و کندن غار در دل کوهها میشدیم.
روزها و ماهها گذشت و تقریباً نزدیک به ۵ سال و نیم شد، من دیگر از آن زندگی خسته شده بودم، همانطور که گفتم هر چقدر سنم بیشتر میشد بیشتر به وضعیت و شرایط خودم فکر میکردم.”
آشنایی با نرمین و تصمیم به فرار
آشنایی با دختر سوریهای به نام نرمین نماد مهمی از امید و تغییر در زندگی فردی است. تصمیم به فرار از محیطی پر از تنش و ترس، نقطه عطفی در داستان تلخ این جوان است.
” کاملاً افسرده شده بودم، حدوداً ۸ ماه آخر ماندنم در آنجا بود که در که با یک دختر سوریهای به نام نرمین آشنا شدم، همان آشنایی نور امیدی را در من روشن کرد، هر روز علاقه ما به همدیگر بیشتر میشد اما به دلیل شرایط و قوانین آنجا جرات نداشتیم با یکدیگر صحبت کنیم، همیشه ترسی در دلمان بود چون در آنجا اجازه نمیدادند هیچ دختر و پسری در یک جا تنها باشند و یا زیاد صحبت کنند، اگر متوجه میشدند یا زندانی میکردند یا با یک تیر خلاص، اعدام.
به همین خاطر تصمیم گرفتیم با یکدیگر از آنجا فرار کنیم؛ یک زمانی را مشخص کردیم و با هم فرار کردیم. زمانی که داخل شهر رسیدیم در آنجا من و نرمین در یکی از مساجد شهر عقد کردیم و با هم به ایران برگشتیم.
با اینکه الان همراه با پدرم در نانوایی مشغول به کار هستم و همسرم پیش ما زندگی میکند گاهی اوقات به این فکر میکنم چقدر ساده با یک تصمیم بچه گانه ۵ سال و نیم از زندگیام را هدر دادم. اما همچنان امید دارم، به خانوادهام، به همسرم، چون همسرم خانوادهای جز من ندارد. او هم زمانی که خانوادهاش توسط داعش کشته شده بودند عضو پ.ک.ک شده بود.
واقعا امیدوارم هیچ جوانی مانند من به خاطر احساسات و غرور جوانی اینطور چندین سال از بهترین سالهای عمرش را هدر ندهد.
خاتمه
تصمیمات یک جوان، حتی اگر به دلیل غرور جوانی باشد، میتواند تأثیرات عمیقی بر زندگی او داشته باشد. این تأثیرات میتوانند به عنوان یک پروسه یادگیری و شکلدهی ذهنی و اجتماعی مورد مطالعه قرار گیرند تا بررسی بهتری از پدیدههای مشابه انجام شود.