دانیال دوستی، متولد سال ۱۳۷۹ در یکی از روستاهای مریوان، یکی از صدها نوجوان کُرد ایرانی است که بر اثر سیاست کودکسرباز در پژاک، ربایش و قتل کودکان، اکنون ناپدید است و پژاک، به طور شفاهی مرگ وی را به خانواده اعلام کرده است. اما مسئولیتی در قبال فریب و ربایش و مرگ این نوجوان ایرانی بر عهده نگرفته است. این در حالی است که دانیال دوستی، هنگام عضویت اجباری در پژاک، زیر سن قانونی بوده و پژاک نباید از کودکان در ساختار خود استفاده نماید.
آقای اسکندر دوستی، پدر دانیال در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، اظهار داشت که «دانیال، هرگز به میل خود عضو پژاک نشده است؛ بلکه من یقین دارم که او را ربودند. پسر من سیزده- چهارده ساله بود و هیچ چیزی در مورد این گروه نمیدانست و مانند هر کودک دیگری در روستا مشغول تحصیل و زندگی بود».
در ادامه مصاحبه، آقای دوستی انتقاد شدیدی نسبت به امنیت جوانان و کودکانی داشت که در مناطق مرزی کشور زندگی میکنند و تاکید کرد «اگر امنیتی وجود دارد پس چطور این عناصر آزادانه در کوهستانها و در میان مردم رفت و آمد میکنند، از آنها باج میگیرند، تهدید میکنند و حتی کودکان آنها را با دروغ و دغل میربایند و وعده زندگی در خارج از کشور را به آنها میدهند؟
دانیال هیچگونه مشکلی در خانه و خانواده نداشت. ما در روستا ساکن بودیم؛ اما دانیال از هر نظر تامین بود و امکان نداشت که به این مسیر سوق داده شود. گویا پژاک مانند همیشه از سیاستهای خود مانند استفاده از دخترانی که عناصر این گروه هستند، پسران را که هیچ شناختی نسبت به مبارزه و یا جنگ و سیاست ندارند فریب میدهند».
اسکندر دوستی و نسرین (مادر دانیال) در پاسخ به دیدبان مبنی بر پیگیری برای مشخص شدن سرنوشت دانیال، گفتند «تا به حال چندین و چند بار به دنبال دانیال گشتیم. هرجایی که فکرش را بکنید رفتیم. قندیل، سلیمانیه و شهرهای دیگر عراق را بارها زیر و رو کردیم. ولی پژاک تا مدتها منکر این بود که پسر من در میان آنهاست و او را بودهاند!
دائما انکار میکردند. اما پس از پیگیریهای زیادی که داشتیم خودشان قبول کردند که پسرمان را ربوده و به اسارت گرفتهاند. خیلی سعی کردیم که پسرمان را برگردانیم اما نهایتاً تنها جوابی که به ما دادند این بود که پسر شما دیگر وجود ندارد. زیرا در یکی از درگیریها کشته شده است. اما هیچ خبری مبنی بر کشته شدن دانیال منتشر نشد. نه جنازهای به ما نشان دادند و نه جای دفن او را مشخص کردند. به همین راحتی، نوجوان ما را فریب دادند و به کشتن دادند و خبر مرگش را به ما اعلام کردند…
از آن زمان زندگی به کام کل خانواده تلخ شده است و دیگر نمیشود گفت ما در حال زندگی هستیم. ما فقط منتظر مرگ هستیم. نوجوان ما را فریب دادند و دستمان به هیچ جا برای شکایت نمیرسد. اینجا اصلا امنیت ندارد. اگر داشت، این تروریستها به راحتی جولان میدادند؟
بعد از آن ماجرا ما دچار مشکلات روحی و روانی شدیم. دیگر شوق صحبت با دیگر فرزندانمان را نداریم. ما دیگر سلامت روان نداریم. تنها درخواست ما این است که اگر پسرمان زنده است حداقل یک خبری به ما بدهند! یا اگر کشته شده این حق ماست که بدانیم جنازه پسرمان در کجا دفن شده است…؟»