دیدبان حقوق بشر کردستان ایران در ادامه گفتگوهای مستمر خود با خانواده قربانیان جنایات گروه پ ک ک/ پژاک با پدر «سونیا روحی» یکی از اعضای پژاک، گفتگویی را ترتیب داده است.
به نظر می رسد قطار پ ک ک/پژاک برای مرگ کودکان و جوانان کرد قصد توقف ندارد.
رویکرد گروه های شبه نظامی چون پژاک در استفاده از کودکان در جنگ، بر خلاف تعهدی است که آنها در «کنوانسیون ژنو» مبنی بر عدم استفاده از کودکان کمتر از ۱۸ سال داشتند.
شاید بتوان فریب و ربایش نوجوانان، جوانان و البته کودکان کُرد و سپس مسلح کردن و استفاده از آنها برای اغراض و منافع رهبران گروه های شبه نظامی چون پژاک و پ ک ک را تنها دستاورد و هدیه مدعیان دفاع از حقوق مردم کُرد دانست.
در واقع این اقدامی ناقض حقوق بشری است که این گروه ها به طور مستمر به انجام آن اصرار می ورزند.
در حالی که در دنیا خشونت مطرود است و مسائل از طریق دیپلماسی، گفتگو و صحبت با انسان های دیگر حل و فصل می شود، اما پژاک، شاخه «پ ک ک»، برای ترویج خشونت همچنان تلاش میکند تا تعداد بیشتری از جوانان کرد را به کام مرگ بفرستد.
اغلب این کودکان (افراد کمتر از ۱۸ سال) با زور و تهدید، وابستگی به مواد مخدر یا پرداخت پول به کار گرفته میشوند.
از آنجا که کودکان خیلی راحت تحت تاثیر قرار میگیرند به راحتی هم در دام پ.ک.ک گرفتار میشوند. برای نمونه در راه مدرسه دزدیده میشوند یا آنها را فریب میدهند، یا خانواده مستأصل از فقر را راضی میکنند که فرزندان را با مبلغی ناچیز در اختیار آنها قرار دهند.
از سوی دیگر پ.ک.ک با قربانی کردن کودکان به راحتی میتوانند به اهداف خود برسند، چرا که کودکان نسبت به بزرگسالان برداشت کمتری از فاجعه در میادین جنگی دارند و به عبارتی دیگر جسورتر هستند.
گاهی کارهای خطرناکی را انجام میدهند که بزرگسالان حاضر به انجام آن نیستند. جاسوسی میکنند، یا مواد منفجره را براحتی حمل میکنند.
یکی از همین کودکان «سونیا روحی» است.
گفتگوی با پدر سونیا و دیگر خانواده های قربانی سیاست کودک سرابزی توسز پ ک ک/پژاک نشان میدهد این گروه ها از هر حربه ای استفاده می کنند تا بتوانند کودکان، نوجوانان و جوانان را فریب دهند و هیچ فرقی برای آنها ندارد که این کودکان زیر سن قانونی باشند یا آنکه با آگاهی از خوب و بد مسائل به آنها پیوسته باشند یا نه.
متن کامل گفتگو با پدر سونیا روحی به شرح زیر است:
زمانی که دخترم توسط خانواده باجناقم گمراه شده بود خودم در کنار دختر کوچکم حضور نداشتم، چرا که به دلیل ورشکستگی و بدهی بالایی که داشتم مجبور بودم مدتی شهر را ترک کنم.
در این مدت که در کنار خانواده ام نبودم همسر من همراه با برادر های خود و دختر کوچکم به شهر سلیمانیه نقل مکان کرده بودند آن زمان من میدانستم که خانواده باجناقم رویکردی نزدیک نسبت به پ.ک.ک داشتند و همین مسئله همیشه باعث ترس من بود گاهی اوقات هم با آنها بحث و جدل میکردم که زمانی که خانواده ام حضور دارند در مورد این قضایا صحبتی نکنند، اما متاسفانه به دلیل اتفاقی که برای من افتاد و نبودن من کنار دختر کوچکم باعث شده بود که دختر خالهاش بتواند با صحبت های مختلف که خودشان هم داخل خانواده داشتند دختر من را گمراه کنند.
دختر ۱۲ ساله ای که اوج کودکی او و درس خواندن او بود وارد جریانی شود که در هیچ مملکت و هیچ گروهی اجازه سوء استفاده از یک دختر ۱۲ ساله را ندارند.
زمانی که من فهمیدم دخترم را گول زده اند و به سوریه فرستادند دیگر کار از کار گذشته. بود مدتی گذشت من هم با تمام مشکلاتی که داشتم دست و پنجه نرم می کردم و از آن طرف نگران حال دختر کوچکم بودم نمی دانستم چه کار میتوانم بکنم!
تقریباً بعد از سه سال که همان دختر خالهاش که دختر من را گول زده بود در جنگی که در شرنخ اتفاق افتاده بود کشته شد همین اتفاق باعث شده بود دختر من با اینکه در سوریه مجروح بود تلنگری برای او باشد که بتواند خود را از یوغ تروریست ها نجات دهد. با تمام مشکلاتی که داشتم زمانی که فهمیدم دخترم توانسته است فرار کند.
خودم را به سلیمانیه رساندم و با چیزی مواجه شدم که هیچ وقت باورم نمیشد آن هم بدن مصدوم و مجروح دخترم بود سپس دخترم را به ایران آوردم مدتی را در کنار من زندگی کرد اما پس از طلاق من و مادرش و ازدواج مجدد من دیگر نمی توانست در کنارم زندگی کند و تصمیم گرفت پیش مادر خودش در سلیمانیه برگردد.
الان هم که گاهی اوقات با هم در ارتباط هستیم بسیار خوشحالم که مشغول به ادامه تحصیل و خواندن زبان های خارجی است.