پدر ادریس شفیعی زرنه در تماسی که با خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران داشت ماجرای پسرش را اینگونه بیان کرد:
به کدام سازمان حقوق بشری باید شکایت کرد؟ همسرم از سوگ فرزندش قصد خودسوزی داشت. آخر این چه عدالتی است؟؟
ادریس زمانی که دانشگاهش تمام شد به خدمت سربازی رفت و چند ماه بیشتر به اتمام سربازی اش نمانده بود که ناپدید شد!
اوایل همه ما احساس می کردیم که از سربازی فرار کرده است، اما امکان نداشت دو سال خدمت کرده بود و برای فقط چند ماه بخواهد که فرار کند. به همین خاطر به قضیه مشکوک شدیم و تصمیم گرفتیم که به دنبال پسرمان بگردیم اما متاسفانه هیچگونه خبری از او نبود.
ابداً فکر نمی کردیم که پسرم عضو پژاک شده باشد چون اصلاً هیچگونه علاقهای نسبت به این گونه مسائل نداشت و همیشه هم اظهار داشت که بعد از دانشگاه و سربازی میخواهد مشغول به کار شود. هیچکدام از ما تا به حال نشنیده بودیم که بخواهد عضو گروه و یا حزبی شود، چندین ماه از پسرمان بی خبر بودیم ولی چون سربازی اش در منطقه مرزی سردشت بود و صحبت یک سری از دوستان شک کردیم که امکان دارد که پسرمان را فریب داده باشند و عضو پژاک شده باشد. بعد از پیگیری های زیاد متوجه شدیم پسرم زمانی که در حال خدمت سربازی بوده و برای مرخصی ساعتی از پادگان بیرون آمده بود با همان لباس هایش توسط پژاک فریب و ربوده شده بود. چندین بار همراه با همسرم به مناطق مختلف عراق سفر کردیم در نهایت پژاک قبول کرد که زمانی که پسرم در سربازی حضور داشت او را با خودشان به خارج از ایران برده اند، اما هر چقدر که اصرار کردیم پسرمان را ببینیم به هیچ وجه قبول نکردند. در مدت چند سال باز هم چندین بار به قندیل رفتیم ولی دوباره اجازه ملاقات با پسرمان را ندادند؛ دیگر ناامید شده بودیم تنها کاری که می توانستیم بکنیم این بود که فقط منتظر باشیم تا یک روز پسرمان برگردد اما متاسفانه در میان تمام این سال ها که انتظار کشیدیم فقط به ما خبر دادند که ادریس کشته شده است، دوباره به قندیل رفتیم تا از صحت قضیه با خبر شویم اما هیچ جوابی برای ما نداشتند و به ما گفتند که به دنبال پسرتان نگردید دیگر مرده است. ولی خوب اگر راست می گفتند چرا نه جنازه ای و نه مزاری بما نشان ندادند؟ نه حتی به ما گفتند که کجا و چگونه کشته شده است، در آنجا هم بسیار با آنها درگیر شدم ولی تنها پاسخ آن ها تهدید کردن من و همسرم بود به همین خاطر همسرم در آنجا قصد داشت که خودش را به آتش بکشد ولی خوشبختانه توانستم که او را نجات دهم. پس از ربودن فرزندمان خبر مرگ او روحیه تمام خانواده را به هم ریخته است تا جایی که چندین ماه پیش همسرم که از سوگ فرزندش تحمل زندگی نداشت و دوباره اقدام به خودسوزی کرده بود، خوشبختانه باز هم توانستیم که جلوی او را بگیریم خوب الان من باید به کدام سازمان حقوق بشری شکایت کنم؟ چگونه صدای خودم را به دنیا برسانم که فرزندم را ربودند به کشتن دادند و حتی کاری کردند که مادرش به مرز جنون برسد تا جایی که تن به خود سوزی دهد؟؟
آنچه که مشخص است و بارها هم در محافل رسانه ای داخلی مطرح شده آنکه، توسعه و ثبات اقتصادی مناطق مرزییک اولویت برای دولت ایران به حساب می آید.
اگر توسعه و ثبات در این مناطق وجود داشت، شاید دیگر داستان زندگی برخی جوانان کُرد به سمت عضویت در گروه های شبه نظامی کُردی گرایش پیدا نمی کرد.
شاید اگر مسئولین ملی و استانی به فکر حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم این مناطق بودند، امروز دیگر هیچ جوانی به دلیل نبود شغل و نداشتن درآمد برای زندگی مجبور به ترک خانواده اش و پیوستن به این دست گروه ها نمیشد