«پ ک ک» انجام سخت ترین کارها را از زنان می خواهد

به بهانه روز جهانی زن و به منظور تبیین بهتر ارزش و جایگاه زنان در«پ ک ک» و پژاک و شاخه های آن، گفتگویی را با یکی از اعضای جدا شده آن گروه انجام دادیم.

همانطور که پیشتر نیز بارها گفته و نوشته شده، زنان نه تنها هیچ جایگاه بهتر و بالاتری نسبت به اعضای مرد آن گروه ندارند، بلکه بدون توجه به تفاوت های جسمی و روحی میان این دو، زنان هم باید در دوران حضورشان در«پ ک ک» کارهایی مشابه مردان انجام دهند.

برای شناخت بهتر وضعیت زندگی زنان عضو پ ک ک به سراغ یکی از زنان عضو سابق آن گروه رفتیم تا با او در این خصوص گفتگویی داشته باشیم.

متن کامل گفتگو به شرح زیر است:

ضمن معرفی خود وبیوگرافی اتان، منطقه زندگی و شرایطی که داشتید را هم توضیح بدهید.

اسم من «زیلان خوی» اهل یکی از روستاهای دور افتاده خوی هستم روستای ما در مرزهای مشترک بین ایران وترکیه قرار دارد پدر من دامداری میکند وپیر است ومادر پیری دارم ما چهار خواهر وبرادر هستیم و من فرزند دوم خانواده هستم.

میتوانید توضیح دهید چگونه جذب گروه شدید و اینکه آیا انگیزه ای از قبل داشتید یا خیر؟ اصلا پ ک ک وپژاک را میشناختید؟

چون پدر من دادمداری میکرد در اواسط بهار تا نزدیک شدن فصل سرما ما به کوهستان ومراتع اطراف میرفتیم خیلی وقتها اعضای پژاک در کوهستان پیش ما می آمدند ونان وغذا میخواستند، مادر و پدرم از ترس اینکه آنها ما را نبینند وزودتر بروند به آنها آذوقه میدادند واگر نداشتیم مورد تمسخر وتهدید قرار می گرفتند.

یک روز مادرم مریض شد وپدرم به شهر رفت تا دارو بگیرد من به جای او به کارهای پدرم که چوپانی بود مشغول شدم درنزدیکی مغرب که میخواستم برگردم آنها دوباره پیدا شدند وسر راه من وایستادند.

به من گفتند این چه زندگی است حیف تو نیست که چوپانی میکنی با ما بیا بهترین جاها و کارها را برایت درست میکنیم.

من خیلی ترسیده بودم گفتم گوسفندان را ببرید من نمی آیم مادرم مریض است، یکی از آنها من را تهدید کرد که اگر نیایی تو را میکشیم.

من ۱۴ سال سن داشتم، من آن روز گوسفندها را ول کردم واز ترس جانم با آنها رفتم.

همگی آنها مرد بودند و شب با آنها در غاری ماندیم وبعد از چند روز دو نفر آمدند ومن را به جایی به اسم خاکورک بردند.

این را هم اضافه کنم که که پدرم وعموهایم به دنبال من آمدند، اما آنها من را تهدید کردند اگر صدایم درآید من را میکشند.

در خاکورک من را با بیست نفر دیگر در دوره آموزشی که دو ماهی به طول انجامید، نگه داشتند.

چند دختر دیگر هم سن وسال من از ایران بودند منطقه سلماس و قطور همگی تقریبا از ترس و با تهدید آمده بودیم.

بعد از دوره آموزش چه کار کردید.

روال کاری اینطور بود که هر روز ساعت ۵ صبح بیدارمی شدیم، ورزش داشتیم وسپس برای بخاری فرماندهان چوب و هیزم جمع میکردیم.

دوره تمام شد ومن اسلحه را اولین بار آنجا دست گرفتم.

یادش بخیر زمانیکه کلاس دوم راهنمایی بودم، دوست داشتم در آینده معلم شوم.

بعد از آموزش ما را تقسیم کردند، همگی گریه میکردیم چرا که به دلیل هم زبانی وهم منطقه ای بودنمان و البته سن کودکی که داشتیم، به یکدیگر وابسته شده بودیم.

من را صدا زدند وگفتند تو به منطقه گاره میروی.

پیاده از خاکورک تا گاره شاید بیشتر از چهار شبانه روزمسافت داشت و واقعا سخت بود. من نمیدانستم گاره کجاست و وبرای چه به آنجا می رویم.

روز پنجم من به گاره رسیدم، آنجا دروغ هایی که در مورد زندگی بهتر به من گفتند را دیدم.

شبها بر روی زمین خالی یا درغارها مانند قرون وسطی زندگی کردن وکارهای سنگین انجام دادن را دیدم.

ما حق نداشتیم با مردها زیاد حرف بزنیم میگفتند پ ک ک پارتی زنهاست واوجالان زن آزاد را درست میکند.

زندانی در کوهستان ها وسنگین ترین کارها وفرماندهان خود در بهترین شرایط مکانی وغذایی هر روز لوبیا وبرنج صبحانه نانهای خشکیده با چند دانه زیتون .

من نمیدانستم کجا هستم خود را گم کرده بودم .به ما گفتند ۸ مارس یا ۸ «ادار»روز زن است خودتان را برای این روز حاضر کنید.

روز زن فرا رسید، ما را به تپه ای بردند و گفتند به اندازه وزن خود آرد بردارید.

یکی از زنها به نام بریتان صحبت کرد وروز زن را تبریک گفت. آن روز دلم گرفته بود، چند ماهی از جدا شدنم از خانواده گذشته بود.

به اتاقی که زیر زمین درست کرده بودند «مانگا»رفتم و خواستم خود کشی کنم، اما خدا نخواست.

تحلیلی در مورد پ ک ک و پژاک دارید و البته نقش و «جایگاه زن» در این گروه ها.

موضوع زن برای آنها یک نمایش و وسیله است، یک ایدیولوژی دروغ است چرا که سخت ترین کارها را از ما میخواستند تا انجام دهیم.

پژاک فقط در قالب یک گروهی که نیروی نظامی برای پ ک ک جمع میکند ودر جوهر خود امتیاز میگیرد به حساب می آید و در این راستا هم از نام «زن» در ظاهر استفاده می شود.

چطور است که فرماندهان مرد میتوانستند با ما کودکان ۱۴ ساله بازی کنند، اما ما حق انتخاب نداشتیم.

زن وروز زن برای آنها فقط یک شعار و دروغ است.

آنها زنان را حتی از جوامع غربی کمتر وکوچک تر میبینند. من را به زاگرس فرستادند یعنی ترکیه. در سر راه روستایی بود من ان شب به آن روستا پناه بردم وفرار کردم.

شب ها وروزها از ترس حیوانات وهواپیماهای ترکیه نمی توانستیم حرکت کنیم و در حالی که چند کودک در حملات هوایی کشته شدند وبه ما گفتند به کسی نگوییم آنها اهل سوریه وترکیه بودند.

خانواده ها مراقب فرزندان خود باشند تا از این گروه فاصله بگیرند، آنها کودکان را میدزدند وسپس به ترکیه میفرستند. آنچه در تلویزیون نشان میدهند ظاهر سازی ودروغ است.

لازم است دولت ایران هم برای افزایش آگاهی کودکان وخانواده آنها و شناخت از این گروه برنامه آموزشی داشته باشند و البته مانع از تردد آنها به این سوی مرز شوند.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید