از زمان شروع حمله داعش در منطقه عناصر پ.ک.ک و پژاک در صدد گمراه کردن شهروندان کرد با استفاده از پروپاگاندای عظیم و سؤاستفاده از احساسات آنها درآمد.
یوسف بابایی هم یکی از همان افرادی بود که درگیر همین پروپاگانداهای پ.ک.ک شد. طی تماسی که یاسر بابایی برادر یوسف با دیدبان حقوق بشر کردستان ایران داشت ایشان اظهار کردند: برادر من در آن زمان متاهل بود و سه فرزند داشت اما متاسفانه هر زمانی که تصویری از حمله داعش میدید از خود بیخود می شد، می توان گفت غیرتش اجازه نمیداد که هیچ کاری نکند البته این صحبتی بود که خودش همیشه میگفت و مدام هم کانالهای مربوط به پ.ک.ک را دنبال می کرد و هر بار از این حملات ناراحت بود، اما خب ما فکر نمی کردیم که احتمال دارد برادرمان بخواهد جذب آنها بشود چون او متاهل بود تا جایی که به یاد دارم عاشق فرزندانش بود و امکان نداشت آنها در رها کند، فقط خدا میداند که آن اعضا چگونه توانسته بودند که برادرم را فریب دهند و او را از خانوادهاش دور کنند. زمانی که یوسف ناپدید شد نمی دانستم کجا به دنبالش بگردیم شاید آخرین جایی که میتوانستیم شک کنیم همان سوریه ای بود که همیشه صحبتش را می کرد ولی ابدا نمی توانستیم باور کنیم.
متاسفانه چندین ماه از او بی خبر بودیم و هر جا که می شد به دنبال او می گشتیم تقریباً بعد از شش ماه خودش تماس گرفت مکالمه زیاد طول نکشید تنها چیزی که گفت این بود که او را به سوریه فرستاده اند و زخمی شده است، در طول مکالمه اصرار به بازگشت او داشتیم ولی ناگهان تماس قطع شد و دیگر نتوانستیم با او تماس بگیریم در آن زمان هم شرایط سوریه بسیار ناامن بود و نمی توانستیم که راهی را پیدا کنیم که به دنبال یوسف برویم به همین خاطر تنها مجبور بودیم که دستانمان را رو به آسمان بگیریم تا خبری از او شود و یا برگردد. تقریباً یک سال از این قضیه گذشت و یک شماره که مربوط به ترکیه بود با ما تماس گرفت و گفت که یوسف در سوریه کشته شده است، همین تماس نقطه مشکوک شدن ما به این مسئله شد و از یک طرف هم خبر فوت ناگهانی برادرمان همه ما را شوکه کرده بود؛ چطور امکان دارد برادر من در سوریه کشته شده باشد اما خبرش را از ترکیه به ما بدهند؟! به همین خاطر برادر بزرگ مان تصمیم گرفت خودش به دنبال یوسف برود. زمانی که به کردستان عراق رفته بود خودش را به یکی از مقرهای پ.ک.ک رسانده بود و در آنجا هم به او گفتند که یوسف در سوریه کشته شده است اما جنازه ای در کار نیست و شما هم نمی توانید به سوریه بروید، برادر من هم که کاری از دستش بر نمی آمد مجبور شد که به ایران برگردد.
من و تمام خواهر و برادرهایم به کنار گناه آن سه کودک بی گناه چیست؟ چرا باید پدر یک خانواده را از آنها بگیرند؟ ولی باز هم این قضیه برای ما بسیار گنگ است، میگویند برادرمان در سوریه کشته شده اما خبرش را از از ترکیه می دهند و برای پیگیری آدرسشان در عراق است!
واقعا مسئلهای بسیار مضحک است…