چرا یوسف خانوادهاش و آن سه کودک بیگناه را ترک کرد؟
از زمان شروع حمله داعش در منطقه عناصر پ.ک.ک و پژاک در صدد گمراه کردن شهروندان کرد با استفاده از پروپاگاندای عظیم و سؤاستفاده از احساسات آنها درآمد.
یوسف بابایی هم یکی از همان افرادی بود که درگیر همین پروپاگانداهای پ.ک.ک شد. به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: یوسف در آن زمان متاهل بود و سه فرزند داشت اما متاسفانه هر زمانی که تصویری از حمله داعش میدید از خود بیخود می شد، می توان گفت غیرتش اجازه نمیداد که هیچ کاری نکند البته این صحبتی بود که خودش همیشه میگفت و مدام هم کانالهای مربوط به پ.ک.ک را دنبال می کرد و هر بار از این حملات ناراحت بود، اما خب خانواده فکر نمی کردند که احتمال دارد بخواهد جذب آنها بشود چون او متاهل بود تا جایی که برادر یوسف گفت این بود که عاشق فرزندانش بود و امکان نداشت آنها در رها کند، فقط خدا میداند که آن اعضا چگونه توانسته بودند که او را فریب و از خانوادهاش دور کنند. زمانی که یوسف ناپدید شد خانوادهاش نمی دانستند کجا به دنبالش بگردند شاید آخرین جایی که میتوانستند شک کنند همان سوریه ای بود که همیشه صحبتش را می کرد ولی باور این قضیه بسیار برایشان سخت بود.
با آغاز جنگ داخلی سوریه نیروهای حکومت اسلامی وارد سوریه نیز شدند و در ۸ آوریل ۲۰۱۳ نام «حکومت اسلامی عراق و شام» را بر خود نهادند و از آن پس با نام مخفف داعش معروف شدند. آنها به سرعت، بخشهایی از شمال شرقی سوریه را تصرف کردند و شهر رقه را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. سپس همزمان با اقدام نظامی در سوریه به عراق حمله کردند و موفق شدند رمادی و فلوجه مهمترین شهرهای استان انبار در عراق را به قلمرو خود اضافه کنند. در ژوئن ۲۰۱۴ مهمترین موفقیت داعش با تصرف موصل ـ دومین شهر بزرگ عراق ـ به دست آمد. گروه در ماههای بعد نیز پیشرویهای زیادی داشت و تا خرداد ۱۳۹۴ حدود نیمی از خاک سوریه و بخشهای شمال غربی عراق را در تصرف خود درآورد.
متاسفانه بعد از چندین ماه بی خبری خانوادهاش تقریباً بعد از شش ماه خودش تماس گرفت مکالمه زیاد طول نکشید تنها چیزی که گفت این بود که او را به سوریه فرستاده اند و زخمی شده است، در طول مکالمه اصرار به بازگشتش داشتند ولی ناگهان تماس قطع شد و دیگر نتوانستند با او تماس بگیرند، در آن زمان هم شرایط سوریه بسیار ناامن بود و نمی توانستند که راهی را پیدا کنند و به دنبال یوسف بروند. به همین خاطر تنها مجبور بودند که دستانشان را رو به آسمان بگیرند تا خبری از او شود و یا برگردد. تقریباً یک سال از این قضیه گذشت و یک شماره که مربوط به ترکیه بود با خانوادهاش تماس گرفت و گفت که یوسف در سوریه کشته شده است، همین تماس نقطه مشکوک شدن آنها به این مسئله شد و از یک طرف هم خبر فوت ناگهانی یوسف همه را شوکه کرده بود؛ تا جایی که برادر یوسف اینگونه بیان کرد: چطور امکان دارد برادر من در سوریه کشته شده باشد اما خبرش را از ترکیه به ما بدهند؟! به همین خاطر برادر بزرگ مان تصمیم گرفت خودش به دنبال یوسف برود. زمانی که به کردستان عراق رفته بود خودش را به یکی از مقرهای پ.ک.ک رسانده بود و در آنجا هم به او گفتند که یوسف در سوریه کشته شده است اما جنازه ای در کار نیست و شما هم نمی توانید به سوریه بروید، برادر من هم که کاری از دستش بر نمی آمد مجبور شد که به ایران برگردد.
من و تمام خواهر و برادرهایم به کنار گناه آن سه کودک بی گناه چیست؟ چرا باید پدر یک خانواده را از آنها بگیرند؟ ولی باز هم این قضیه برای ما بسیار گنگ است، میگویند برادرمان در سوریه کشته شده اما خبرش را از از ترکیه می دهند و برای پیگیری آدرسشان در عراق است!