سمیه مرادی: دلیل عضویت من در آن گروه فقط مشکلات خانوادگی بود؛ بیشتر با مادرم اختلاف داشتم.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران؛ سمیه مرادی عضو سابق گروههای مسلح پاک و دموکرات، یکی از کسانی است که در مصاحبه با خبرنگار دیدبان اعلاه کرده که به دلیل اختلافات با مادر خود و ارتباطگیری در تلگرام با اعضای گروه پاک در اردیبهشت ۱۳۹۶ به این گروه مسلح پیوسته و در اسفندماه ۱۳۹۷ نیز عضو گروه مسلح دموکرات شده است. یعنی در زمانی کمتر از ۲ سال، عضویت در ۲ گروه مسلح کُردی را تجربه کرده است. او تیرماه ۱۳۹۸ به کشور بازگشته است. مورد خانم مرادی نشان میدهد اختلافات خانوادگی و عدم توجه به فرهنگ و اقتضائات نسل جدید، میتواند یک دختر جوان را به مرحلهای برساند که حاضر باشد برای ترک خانه، خود را اسیر گروههای مسلح کند. یعنی خانم مرادی برای فرار از اختلاف با مادر، حاضر شده است ریسک عضویت در ۲ گروه مسلح را بپذیرد.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چه عاملی باعث شد که تصمیم بگیرید وارد گروه پاک شوید؟ آیا از سابقه و اقدامات این گروه اطلاع داشتید؟ میدانستید که یک گروه مسلح است؟
پاسخ: فقط مشکلات خانوادگی بود؛ بیشتر با مادرم اختلاف داشتم، طوری با من رفتار میکرد که انگار من اصلاً بچه او نیستم، نمیدانم گویا از اینکه دختر داشت بدش میآمد. از دوران کودکی، خاطرات خوبی ندارم. انگار کسی من را نمیخواست و خیلی افسرده بودم، همیشه دنبال راهی بودم که از خانه فرار کنم. تا زمانی که به یاد دارم از بچگی در خانه مشغول به کار کردن و رسیدگی به حیوانات بودم. در آن اواخر و قبل از ورود به پاک، گاهی اوقات فراغتم را در شبکههای مجازی میگذراندم، در تلگرام عضو یک گروهی به نام (گروه پیرانشهر) بودم، در آنجا با یک دختر آشنا شدم به اسم (کوین)؛ آنجا بود که شروع به حرف زدن کردیم و کمکم با هم رفیق شده بودیم. بعد از آن کوین شروع کرد به فرستادن عکس و فیلم از گروه پاک! فهمیده بود من در خانه با مادرم مشکل دارم. وقتی که عکس و فیلمها را نگاه میکردم، دخترانی را میدیدم که همه شاد بودند و میرقصیدند و نشانی از غم در چهره آنها نبود. همینها باعث شد که دقیقاً بعد از سه روز تصمیم بگیرم از خانه فرار کنم و عضو گروه پاک شوم؛ مشکلات زندگی من آنچنان زیاد و اذیتکننده بود که من را وادار کرد که فقط با سه روز دیدن چند فیلم و عکس، بدون هیچ فکری چنین تصمیمی بگیرم. بعد از تصمیم هم با همان دختر صحبت کردم و او هماهنگی خروج من از ایران را انجام داد. الان که فکر میکنم متوجه میشوم که اصلا آن گروهها و عضویت دخترانی مانند کوین، دقیقا یک هدف داشته و آن هم فریب و جذب اعضا بوده است. در نهایت، با هماهنگی کوین، همراه با یک عده قاچاقچی من را به اقلیم کردستان فرستادند. قبل از عضویت، من اصلاً هیچ شناختی نسبت به این گروه نداشتم و اصلاً کاری نداشتم که چه کار میکنند یا نمیکنند. با چشم بسته وارد آنجا شدم و زمانی که به خودم آمدم فهمیدم چه اشتباهی انجام دادم. یعنی یک دختر روستایی، چه میداند پاک چیست و چقدر خطرناک است؟ اگر مشکلی در منزل نداشتم؛ هرگز با پاک و کوهستان، کاری نداشتم!
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: زمانی که به آنجا رسیدید با چه شرایطی روبرو شدید؟ چگونه زندگی میکردید؟ از اوضاع و امکانات راضی بودید؟
پاسخ: زمانی که من از ایران خارج شدم من را به کرکوک بردند، در آنجا یک پایگاه کوچکی بود که فقط مخصوص زنها بود و تقریباً ۱۰ الی ۱۲ نفر بودیم. کار خاصی هم انجام نمیدادیم. به نوعی بود که فقط روزها سپری شود، فقط با کارهای عادی و نگهبانی میگذشت و چند دوره کلاسهای نظامی و سیاسی برای ما تشکیل میدادند. من که چیزی سر در نمیآوردم؛ اما کلاسها اجباری بود. کلاسهای نظامی هم واقعاً تمرینات طاقتفرسا و اذیتکننده بود؛ به خصوص برای دختران. امکانات زندگی هم بسیار معمولی بود. یعنی امکانات ویژه رفاهی و زندگی متوسط هم وجود نداشت.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: در زمانی که در گروه پاک حضور داشتید آیا خانواده به دنبال شما آمدند و موفق به ملاقات شدند؟
پاسخ: بله؛ آنها به محض اینکه متوجه شده بودند که من کجا رفتم. سریع دنبال من آمده بودند، البته من آن موقع نفهمیده بودم و بعد از چند ماه با آنها ملاقات کردم که بعدها فهمیدم نزدیک به ۵ بار به عراق آمده بودند و با خواهش و تمنا، سران پاک رضایت داده بودند که خانوادهام با من ملاقات کنند که آن هم در حد ۲۰ دقیقه بود. ملاقات در یک اتاق کوچک که یک دوربین بالای سرمان بود، انجام شد. علاوه بر آن، دو نفر از اعضای گروه مراقب سخنان ما بودند. یعنی عملا در یک اتاق کوچک حضور داشتیم و راحت نبودیم. حرف زیادی هم نتوانستیم بزنیم. چون قبل از اینکه من را برای ملاقات با خانوادهام ببرند؛ سه مرتبه صراحتا من را تهدید کردند که اگر حرفی از بازگشت بزنم، جان خودم و خانوادهام را به خطر خواهم انداخت! پاک تبدیل به زندان شده بود! اگر کلاس نمیرفتیم، تبنیه میشدیم؛ اگر در دیدار با خانواده حرف از بازگشت میزدیم؛ به مرگ تهدید میشدیم و…
صراحتاً اعلام میکردند که قطعاً شکنجه خواهم شد و به همین دلیل من که در همان لحظه اول ورودم به آن پایگاه از کارم پشیمان شده بودم و میخواستم که برگردم؛ در دیدار با خانوادهام جرات نداشتم که حرفی از بازگشت بزنم. فقط صحبت معمولی رد و بدل شد.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چطور موفق به فرار شدید و چرا عضویت در دموکرات را قبول کردید؟ بین پاک و دموکرات تفاوتی وجود دارد؟
پاسخ: البته من دو بار فرار کردم! بار اول که فرار کردم خودم را به آسایش تحویل دادم و فکر میکردم آنها به من کمک میکنند تا بتوانم به ایران برگردم؛ اما متاسفانه همان لحظه آنها من را دوباره به پاک تحویل دادند. بعد از آن همه اعضای پاک با یک دید منفی به من نگاه میکردند. طوری شده بود که از من بدشان میآمد؛ فقط به خاطر اینکه خواسته بودم فرار کنم. اصلا به من اعتماد نداشتند!
بعد از فرار ناموفق اول، نزدیک به یک هفته گذشته بود که برنامهای تشکیل داده بودند و خیلی از دخترها و زنان را به یک پایگاه دیگر منتقل کردند. در آن لحظه بود که از فرصت استفاده کردم و از پایگاه فرار کردم. البته این بار دیگر میترسیدم که بخواهم از آسایش کمک بخواهم؛ به خاطر همین وارد یک روستایی شدم و در آنجا با گروه دموکرات روبرو شدم. از چاله پاک به چاه دموکرات افتاده بودم! باورم نمیشد فرار دوم هم موفق نبوده است. نمیدانستم چه کار کنم، با سوالاتی که از من پرسیدند نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و ماجرا را برای آنها توضیح دادم. زمانی که فهمیدند از گروه پاک فرار کردم با آنها تماس گرفتند. اعضای پاک به آنها گفته بودند شکایتهای زیادی نسبت به این دختر وجود دارد و به این خاطر از اینجا فرار کرده است، پس باید او را بازگردانید. زمانی که این را فهمیدم به آنها التماس کردم که من را به آنجا برنگردانند و به خاطر همین مجبور شدم عضو دموکرات بشوم، البته این عضویت فقط برای این بود که دوباره به دست پاک نیفتم. یعنی بین بد و بدتر گیر کرده بودم. دموکرات اجازه نمیداد به ایران بازگردم و اگر اصرار میکردم مرا تحویل پاک میداد! یعنی ممکن بود پاک بعد از دو بار اقدام به فرار، من را به قتل برساند و به همین دلیل مجبور شدم عضویت در دموکرات را بپذیرم! تقریبا ۴ ماه در گروه دموکرات بودم و آنجا هم کار خاصی انجام نمیدادیم، فقط آموزشهای مختصری را پشت سر گذاشتیم که البته برای من تکراری بود. بعد از آن؛ خیلی بیتابی میکردم. آنها قبول کردند که بگذارند به ایران برگردم، توانستم با خانوادهام تماس بگیرم و به دنبالم بیایند و به ایران برگشتم.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: زمانی که به ایران برگشتید چه اتفاقی افتاد؟ چه برخوردی که از طرف ایران با شما شد؟
پاسخ: واقعا بر خلاف حرفهایی که در گروه میزدند و میگفتند اگر برگردیم قطعا زندانی و شکنجه میشویم، من همان روز اولی که به ایران برگشتم مستقیم به خانه رفتم و کسی با من کاری نداشت. سه روز بعد فقط با من تماس گرفتند و از من خواستند به دادگاه بروم، در آنجا هم آنها چند سوال ساده پرسیدند و با وثیقه دوباره به خانه برگشتم. از آن موقع به بعد نه مشکلی برایم پیش آمده نه اتفاقی افتاده است و در حال حاضر هم مشغول به خانهداری هستم. ازدواج کردم و یک فرزند دارم. دیگر از فعالیت سیاسی و نام گروههای مسلح هم متنفر شدهام. به همه دختران جوان در روستا هم توصیه کردهام در خانه بمانند و فریب هیچ گروه و هیچ ایدئولوژی را نخورند!