ابراهیم یزدی یکی از صدها جوان کُرد ایرانی است که فریب پژاک را خورده و به این گروه مسلح پیوسته است و اکنون خبری از وی نیست. پژاک مدعی شده او در جنگ با ترکیه کشته شده، اما نه جنازه وی را تحویل خانواده داده و نه محل دفن وی را مشخص کرده است.
برادر ابراهیم یزدی در مصاحبه با خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران تکات مهمی از فریب و عضویت وی در پژاک را بیان کرده است.
غیبت ناگهانی
ابراهیم پسری بسیار سر به زیر بود و هیچ وقت هم هیچ علاقهای به عضویت در گروههای مسلح و اقدامات مسلحانه نداشت. سرش به کار خودش گرم بود، خانواده ما یک خانواده متوسط بود و تقریباً آنچنان مشکل اقتصادی نداشتیم. خود ابراهیم هم مشغول به کار جوشکاری بود، همان اواخر به یاد دارم که تصمیم گرفته بود به کیش برود و آنجا مشغول به کار شود، آخرین روزی که ابراهیم را دیدم موتور خودم خراب شده بود و به ناچار موتور ابراهیم را قرض گرفتم تا کارهایم را انجام دهم.
تقریباً اواخر شب بود که به خانه برگشتم تا موتور را به ابراهیم تحویل دهم، اما مادرم گفت که ابراهیم از ظهر به خانه بازنگشته است، احتمال دادیم که نهایتا تا صبح فردا بر میگردد؛ اما بازهم برنگشت. هرچقدر با موبایل او تماس گرفتیم خاموش بود.
من احتمال دادم که شاید به کیش رفته باشد و چون قرار بود با یکی از دوستانش به آنجا برود با آن دوستش تماس گرفتم ولی او گفت بله قرار بود که هفته دیگر به کیش برویم اما من هم خبری از او ندارم! از اینجا بود که نگرانی ما آغاز شد…
مظنون همیشگی: پژاک
دیگر واقعا نگران ابراهیم شدیم و همه جا به دنبالش گشتیم. هرجایی که فکرش را بکنید، مراجعه کردیم. نهایتاً فکرمان به عناصر پژاک رسید که گاهی اوقات وارد روستاها میشدند و برخی از جوانان را با خودشان میبردند. در روستاهای اطراف ما نیز این اتفاقات رخ داده بود و ما نگران بودیم ابراهیم نیز فریب پژاک را خورده باشد.
به دشواری و با چند واسطه یک گروه از آنها را پیدا کردیم و آنها اظهار داشتند که گویا ابراهیم هم یکی از آنها بوده که با خود بردهاند. به همین دلیل پدر و مادرم سریعا خود را به عراق رساندند اما برخلاف اظهارات اولیه آن افراد، کسانی که در عراق بودند به شدت حضور ابراهیم در آنجا را انکار کردند. یعنی انگار نه انگار که پژاک، ممکن است ابراهیم را فریب داده باشد.
سفرهای متعدد خانواده به عراق
چندین بار دیگر باز هم پدر و مادرم به نقاط مختلف عراق سفر کردند ولی باز هم اعضای پژاک حضور ابراهیم در آنجا را انکار کردند. مدتها دلشوره برادرم را داشتیم و هر جا که میشد سر می زدیم و درباره او تحقیق میکردیم. پدر و مادرم چندین بار آواره کوه و بیابان شدند اما دیگر خبری از ابراهیم نبود. آن مدت آنقدر به پدرم سخت گذشت و چشم انتظار پسرش بود که دیگر تاب نیاورد و متاسفانه از دوری فرزندش فوت شد.
بیشتر بخوانید:
پدر دو عضو پژاک: همسرم در فراق فرزندانم فوت کرد
اعلام خبر مرگ
تقریباً چند ماهی بعد از فوت پدرم ناگهان یکی از دوستان به ما خبر داد که اسم ابراهیم را به عنوان یکی از افراد کشته شده در جنگ ترکیه اعلام کردهاند! ما هم سراسیمه اخبار را چندین بار دنبال کردیم و عکس و مشخصات برادرمان را به عنوان شخصی که در پ.ک.ک حضور داشته و در جنگ با ترکیه کشته شده است مشاهده کردیم.
اما هیچ کدام از ما باورمان نمیشد. به همین دلیل دوباره راهی عراق شدیم، جواب درستی به ما نمیدادند و میگفتند ما نمیدانیم چگونه و کجا کشته شده فقط همین را بدانید که پسرتان کشته شده و دیگر وجود ندارد. مگر میشود آن همه ما در میان آنها به دنبال ابراهیم گشتیم اما آنها مدام حضور او را انکار میکردند! ولی چه شد که در میان آن ها و آن هم در جنگ با ترکیه کشته شده است؟
پس جنازه او کجاست؟ او را کجا دفن کردهاند؟ باز هم هیچ پاسخی جز تهدید به ما ندادند و فقط گفتند خدا را شکر کنید که حداقل اجازه میدهیم خودتان زنده از اینجا بیرون بروید، دیگر دنبال ابراهیم نگردید. او مرده است. دیگر کاری از دستمان بر نمیآمد و برگشتیم و هیچ وقت هم نتوانستیم مرگ ابراهیم را باور و قبول کنیم. سالهاست که مادرمان همچنان چشم انتظار فرزندش است و هر روز به یک بیماری جدیدی مبتلا میشود.
واقعاً نمیدانم چه کار باید بکنم! آیا برادرم زنده است یا مرده است؟ اگر مرده باشد حداقل مزار او را به ما نشان میدادند که مادر پیرم آرام می گرفت… پژاک این را هم از ما دریغ کرد…