سیروان دوره، متولد ۱۳۶۱ سابقه عضویت در گروه مسلح کومله را در کارنامه خود دارد.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از سنندج، به دلیل عدم توسعه زیرساختها و نرخ بالای فقر و بیکاری در مناطق مرزی ایران به ویژه مناطق کردنشین ایران، جوانان این منطقه با بیکاری مزمن مواجه هستند و یکی از روشهای گروههای مسلح کُرد، تحریک و تشویق جوانان برای عضویت در ساختار این گروهها با استفاده از وعدههای مالی است. چون جوان کُرد ایرانی دارای شغل و درآمد کافی نیست، در نتیجه با وعده درآمد بهتر و زندگی در اروپا، به راحتی جذب این گروههای مسلح میشود و زندگی خود را تباه و عمر و وقت و جوانی خود را در این گروهها نابود میکند. لذا میتوان گفت تنها راه جلوگیری از عضویت جوانان کُرد در گروههای مسلح در مناطق مرزی شمال و شمالغرب ایران، ایجاد ثبات، توسعه اقتصادی، تکمیل زیرساختهای ارتباطاتی (مانند راهها و فرودگاهها)، توسعه هرچه بیشتر بازارچههای مرزی و در یک کلام، افزایش نرخ اشتغال و رفاه در این مناطق است. تا زمانی که جوان ایرانی در شرق کشور مشغول سوختبری و در غرب مشغول کولبری است، فضا برای عضوگیری این گروههای مسلح فراهم خواهد بود. زیرا جوان در روستا و شهر خود، برای خودش آیندهای متصور نیست.
سیروان دوره، فرزند محمد صدیق و متولد ۱۳۶۱ که سابقه عضویت در گروه مسلح کومله را در کارنامه خود دارد، در این مصاحبه به خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران تاکید کرده که در بهمن ۱۳۹۷ با هدف رهایی از مشکلات و سپس عزیمت به اروپا و یا حداقل زندگی بهتر در عراق به گروه مسلح کومله- جناح علیزاده- پیوسته است. وی در دورهای که اختلافات درونگروهی افزایش یافته در یکی از دستهبندیها قرار گرفته و در ادامه با مشکلات زیادی مواجه شده که منجر به منفک شدن از گروه شده است. وی مدتی را به عنوان کارگر در هتلداری و کاشیکاری (در اقلیم کردستان عراق) مشغول بوده و در ادامه به گروه کومله جناح مهتدی پیوسته است. حضور وی در جناحهای گروه مسلح کومله در زمان اختلافات متعدد درونگروهی بوده، لذا او با اعضای ارشد کومله دائم دچار مشکلات شده و در نهایت در اردیبهشت ۱۴۰۳ و پس از ۶ سال آوارگی در گروههای مسلح کُرد، خود را در مرز تسلیم نیروهای مرزبانی ایران کرده و به کشور بازگشته است.
سوال خبرنگار: آقای دوره! شما چرا به کومله ملحق شدید؟ آیا از این گروه، شناخت کافی داشتید؟ آیا علاقه خاصی به گروههای مسلح و چریکی داشتید؟ لطفا توضیح دهید!
سیروان دوره: من نه به کومله و نه هیچ گروه مسلح دیگری، ارادت و علاقه نداشتم. یعنی از ماهیت آنها هم چیزی نمیدانستم. طبعیتا مانند هر کُرد دیگری، نام آنها را شنیده بودم، اما نه پیگیر اخبار آنها و نه علاقهمند به اقدامات آنها بودم. دلیل عضویت من، فقط و فقط فقر و بیکاری و بیپولی بود. من اگر وضعیت مالی مناسبی داشتم، هرگز چنین اشتباهی در زندگیام انجام نمیدادم که ۶ سال عضو یک گروه مسلح شوم. در منطقه ما، نرخ بیکاری زیاد بود. من هم درآمد کافی نداشتم. کاری هم به جز کارگری پیدا نمیشد. تنها کار من شده بود پرسه زدن در شهر و دیدن زندگی افراد پولدار! به همین دلیل بسیار پیگیر بودم که این افراد چگونه پولدار میشوند! اما به هیچ جایی نرسیدم، همه آنها هم دروغ بودند. یعنی یک مدت طولانی، صرفا دلم میخواست بدانم افراد مختلف چگونه موفق شدند ثروتمند شدند و خودم تلاشی نمیکردم.
در میان همین پرسهزدنها و به دلیل بیکاری، با اندک شناختی که مانند هر سنندجی که از کومله داشت تصمیم گرفتم برای رهایی از مشکلات به آنجا بروم. با خودم فکر میکردم عضویت در کومله، اولاً باعث تغییر روحیه من و سپس افزایش درآمد خواهد شد. سپس با فردی آشنا شدم که ظاهرا عضو کومله بود و تمامی تصاویر و فیلمهایی که از گروه برایم ارسال میکرد، از طبیعت و رقصیدن و خوشحالی اعضای آن گروه بود! تا آن زمان من فقط اسم کومله را از زبان مردم شهر میشنیدم و از ماهیت آن خبری نداشتم، همین بیاطلاعی من باعث کنجکاوی شد که با آن شخص صحبت کنم.
زمانی که شرایط خودم را برایش توضیح دادم و به او گفتم که بهدنبال یک زندگی بهتر هستم؛ بلافاصله به من پیشنهاد داد که مانند او عضو گروه شوم. به من گفت: «به محض عضویت میتوانی حقوق زیادی دریافت کنی و در اینجا زندگی راحتی داشته باشی، اگر هم نخواستی میتوانی به یک کشور دیگر بروی». یعنی یک زندگی رویایی برای من تصویرسازی کرد که هرگز در کردستان ایران، نمیتوانستم به آن حتی فکر کنم! درآمد بالا، امکان زندگی در اروپا و… در ایران، برای من تبدیل به یک عقده شده بود؛ پس من بیدرنگ قبول کردم که عضو شوم.
سوال خبرنگار: بعد از ارتباط با آن فرد، چه اتفاقی افتاد؟ چگونه وارد کومله شدید؟
سیروان دوره: همان فرد، با من قرار گذاشت که به مریوان بروم و در آنجا توسط یکی از قاچاقچیها وارد اقلیم کردستان عراق شوم. آن شخصی که قرار بود ما را از مرز رد کند، به موقع از راه رسید و به سمت مرز به راه افتادیم. زمانی که نزدیک خاک عراق شدیم فرد قاچاقچی فقط یک راه را به ما نشان داد و گفت من دیگر با شما نمیآیم، خودتان باید بروید. یعنی حتی ما را به صورت مطمئن و راحت، وارد خاک عراق نکرد و در نزدیکی مرز، ما را رها کرد. همه اینها برای من نشانه بود که متوجه شوم انتهای عضویت در کومله چه خواهد بود، اما توجهی نکردم.
با تمام ترسی که همه ما داشتیم مجبور شدیم راه را به تنهایی ادامه بدهیم؛ چندی نگذشته بود که ماشینهای مرزبانی اقلیم کردستان از راه رسیدند و همه ما را دستگیر کردند و به بازداشتگاه بردند. چون غیرقانونی وارد خاک عراق شده بودیم، برای رهایی از آنجا باید پول یا وثیقهای به آنها میدادیم. اما من که خودم از درد بیپولی فرار کرده بودم، با خانوادهام که تماس گرفتم که به دنبالم بیایند، اما آنها حتی نتوانستند مخارج سفر به اقلیم را تامین کنند، چه برسد به تامین وثیقه برای آزادی من از بازداشتگاه اقلیم! یک شماره از آن فرد داشتم. اما هر چقدر هم با او تماس میگرفتم جواب نمیداد. نزدیک به یک ماه در آن بازداشتگاه بودم، انواع و اقسام توهین و آزار فیزیکی را به چشم دیدم و تحمل کردم. چارهای هم نداشتم. عملاً زندانی بودم و پول آزادی را نداشتم.
بعد از یک ماه بالاخره موفق شدم با آن فرد تماس بگیرم. او به دنبال من آمد و و از بازداشتگاه آزاد شدم. بعد از آن من را به مقر گروه بردند. فکر میکردم مقر کومله، بهتر از زندان اقلیم باشد؛ اما واقعا اشتباه کرده بودم.
سوال خبرنگار: بعد از ورود به مقر کومله، چه اتفاقاتی افتاد؟ وقت خود را در کومله چگونه صرف میکردید؟ آیا مقرات کومله، امکانات مناسبی داشت؟
سیروان دوره: بعد از ورود به مقر کومله، تازه با واقعیت تلخ این گروه آشنا شدم. زندگی روزمره و تکراری آنجا اصلا با فیلمهایی که من دیده بودم، همخوانی نداشت. ابتدا پذیرش شدم. نکته جالب این بود که من را نیز با مِنَت پذیرش کردند! من با میل خودم رفته بودم و به دلیل پیگیری برای عضویت در کومله، از کشور غیرقانونی خارج شده بودم و حتی یک ماه زندان رفته بودم، هم با روی خوش مورد استقبال قرار نگرفتم! بعد از عضویت، وارد دوره آموزشی شدیم. چند ماه آموزشهای واقعا غیرمفید را تحمل کردم. کلاسهای تکراری و ورزش! یک برنامه تکراری و خستهکننده، هر روز تکرار میشد. اما نکته قابل توجه آنجا بود که به محض ورود به مقر گروه هیچ کدام از آن وعدههایی که آن شخص به من داده بود، اصلاً به چشم ندیدم! اصلاً حقوقی به ما نمیدادند! حقوق مناسب و زندگی مرفه، فقط دروغ بود. اصلاً وضعیت زندگی قابل مقایسه با چیزهایی که به من گفته بود نبود. سعی کردم چندین بار با او صحبت کنم اما موفق نشدم. زندگی در اروپا و درآمد بالا، همه و همه رویاهایی بود که کومله به من و امثال من در ایران، به بهای هَدر رفتن جوانی و عمرمان فروخت.
وقتی که دیگر متوجه شدم، تمامی حرفهایشان دروغ است و قرار نیست من حقوقی دریافت کنم و به اروپا اعزام شوم، تصمیم به برگشتن به ایران گرفتم. اما هر بار به من میگفتند به محض بازگشت به ایران قطعاً زندانی و شکنجه میشوم. من هم چون غیرقانونی از ایران خارج شده بودم، واقعا نگران برگشت به ایران بودم و طبعا میترسیدم. آنها این دروغها را به ما میگفتند، به دلیل اینکه برای خودشان وقت بخرند تا بتوانند من را پشیمان کنند. میگفتند برای بازگشت نیاز به اماننامه دارم! من هم باور کرده بودم. با همین سیاست، من ۶ سال در کومله ماندم. مدتی نیز درگیر اختلافات داخلی در کومله شده بودم و در این شرایط امکان خروج از کومله فراهم نبود. در تمام این مدت، من با خانواده تماس میگرفتم و از آنها میخواستم که از طریق دستگاه قضایی ایران برای من اماننامه فراهم کنند. اما هر بار که با آنها تماس میگرفتم به من میگفتند: «هر جایی که برای دریافت اماننامه، میرویم، به ما میگویند نیازی نیست و میتواند برگردد». هر چقدر من این واقعیت را به اعضای گروه میگفتم، اظهار میداشتند که این سیاست دولت ایران است تا بتوانند من را وارد کشور کرده و دستگیر کنند.
به هر حال بعد از کلی تلف کردن وقت و عمر من، بدون دریافت حقوق از کومله، دیگر دل را به دریا زدم و به سمت ایران برگشتم و باز هم دروغهای اعضای گروه برایم روشن شد! چون به محض ورودم به ایران هیچگونه مشکلی برایم پیش نیامد. حتی اگر مشکلی هم داشتم رفع میشد؛ به هر حال مدت طولانی از زندگیام را هدر دادم. الان باز هم مشغول به کارگری هستم، ولی حداقل خدا را شکر میکنم که در خانه خودم سقفی بالای سرم دارم و در کنار همسرم هستم. از آموزشهای تکراری و بیفایده کومله و درگیریهای باندهای فاسد قدرت در کومله هم راحت شدم.