شایان محمدی که متولد ۱۳۸۰ است، در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ وارد ایران شده و خود را تسلیم نیروهای مرزبانی ایران کرده است.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از سروآباد، فریب، اغوا، تبلیغات دروغین و گمراهکننده و در نهایت ربایش و انتقال نوجوانان به مقرهای خاص، یکی از شگردهای ثابت گروههای مسلح است که در نقاط مختلف جهان، شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند. در این گونه اقدامات، نوجوانان زیر سن قانونی چون اطلاعات کافی ندارند و با ماهیت گروههای مسلح آشنا نیستند و فریب و ربایش و تهدید و تطمیع آنها بسیار راحتتر از افراد بزرگسال است، هدف اصلی گروههای مسلح هستند. یک نوجوان در مناطق کردنشین و مرزی ایران نیز به راحتی به دلیل عدم اطلاعات کافی و در دسترس بودن شبکههای ماهوارهای گروههای مسلح، فریب میخورد، اغوا میشود و در نهایت از کشور خارج و به مقرهای این گروهها در اقلیم کردستان عراق منتقل میشود. ماجرای شایان محمدی، عضو سابق گروه مسلح پژاک به این شکل است.
این نوجوان کُرد که متولد ۱۳۸۰ است، در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ وارد ایران شده و خود را تسلیم نیروهای مرزبانی ایران کرده است. وی که اهل روستای احمدآباد از توابع سروآباد است در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۹۸، تحت تأثیر وعدههای دروغین و تبلیغات یک تیم ۴ نفره پژاک به گروه مذکور پیوسته و در اواخر مهرماه ۱۳۹۸ از طریق مرزهای شهرستان مریوان به مقر آسوس منتقل شده و حدود ۲ ماه در دوره آموزشی بوده است. آقای محمدی پس از پایان دوره آموزشی در شاخه YRK سازماندهی شده و حدود ۹ ماه در مقر آسوس به کار حفر تونل مشغول شده تا اینکه در اواسط مرداد ۱۳۹۹ هنگامی که در نیمهشب مشغول نگهبانی بوده در یک فرصت مناسب اقدام به فرار از مقر نموده و خود را به پایگاه آسایش اقلیم رسانده است. مشارالیه سپس به آسایش سلیمانیه منتقل شده و حدود ۲۶ روز نگهداری شده و در نهایت با هدایت نیروهای آسایش و به همراه یکی دیگر از تسلیمیهای پژاک اهل بوکان از طریق مرز غیررسمی در شهرستان بانه اطراف روستای عباسآباد وارد کشور شده است. وی در این مصاحبه از فریب خوردن و تهدید و عضویت خود در پژاک برای خوانندگان و مخاطبان دیدبان سخنان جالبی گفته است.
سوال: آقای محمدی لطفا درباره شرایط خانوادگی خودتان، توضیحات کاملی بدهید. شما چرا به پژاک پیوستید؟ آیا مشکل خانوادگی داشتید؟
شایان محمدی: من مشکل خانوادگی خاصی نداشتم. مشکلات عادی هر جوان با خانواده در منطقه ما به دلیل شرایط اقتصادی، شدیدتر بود. من به پژاک پیوستم، چون در آن زمان تحت تأثیر تبلیغات دروغین و جذابیتهایی که یک تیم چهار نفره از اعضای پژاک به من ارائه دادند، بودم و احساس کردم که باید به این گروه ملحق شوم. آنها وعدههایی درباره مبارزه برای حقوق کردها و ایجاد یک کردستان مستقل میدادند که برای من خیلی جذاب بود. یعنی برای یک جوان ۱۸ ساله، صحبت از جنگ مسلحانه، زندگی در کوهستان، حفر تونل و آزادی یک قوم، بسیار جذاب است و من نیز فریب خوردم.
سوال: چه عواملی باعث شد که تحت تأثیر این تبلیغات قرار بگیری؟
شایان محمدی: در آن زمان، با برخی از اعضای پژاک آشنا شدم و آنها به من گفتند که پیوستن به این گروه میتواند به من فرصتی برای تغییر و مبارزه برای حقوق مردم کُرد بدهد. در واقع، پژاک به عنوان شاخهای از پ.ک.ک شناخته میشود و آنها از ایدئولوژی خود به شدت حمایت میکردند. این موضوع برای جوانانی مانند من که در شرایط دشوار زندگی میکردند، جذابیت زیادی داشت. احساس میکردیم بزرگ شدیم و در سرنوشت بسیاری از مردم کُرد، میتوانیم تاثیرات زیادی داشته باشیم. در منطقه خودمان، طبعا یک جوان ۱۸ ساله، ارزش زیادی نداشت و در جامعه به او توجه نمیشد؛ ما احساس کردیم با پیوستن به پژاک میتوانیم برای خودمان کَسی بشویم و حرفها و نظرات ما در پژاک بر کل کردستان، موثر خواهد بود! اما همه اینها یک رویا بود… اصلا در پژاک، افرادی با سابقه چندین ساله نیز آدم حساب نمیشدند، چه برسد به یک جوان ۱۸ ساله روستایی آن هم از ایران. کردهای ترکیه، در پژاک جایگاه بهتری داشتند و فرمانده میشدند، امثال من صرفا برای حفر تونل و کارگری مناسب بودیم!
سوال: پس از پیوستن به پژاک، چه تجربیاتی داشتی؟
شایان محمدی: بعد از پیوستن به پژاک و خروج غیرقانونی از کشور، به سرعت به مقر آسوس منتقل شدم. همه چیز به سرعت گذشت! از تصمیم تا حضور در مقرهای پژاک، فقط چند روز زمان لازم بود! حدود دو ماه در دورههای آموزشی بودم که شامل آموزشهای نظامی و ایدئولوژیک میشد. روزها تمرینات نظامی داشتیم و شبها در مورد ایدئولوژی گروه و فلسفه مبارزاتی آنها آموزش میدیدیم. این کلاسها بیشتر بر پایه نظریات عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک، و تفکر چپگرایانه بود. اما حقیقت این است که من همیشه حس میکردم چیزی در این آموزشها کم است و نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. اصلا چیزی هم متوجه نمیشدم. یک جوان ۱۸ ساله، واقعا چه درکی از اندیشههای اوجالان دارد؟ اصلا اندیشه او برای من چه فایدهای داشت؟ این تجربیات باعث شد خیلی سریع در مورد پژاک به تردید دچار شوم. یعنی اصطلاحاً توی ذوقم خورد و ناامید شدم.
سوال: آیا میتوانی درباره آموزشهای نظامی و شرایط آن توضیح بدهی؟
شایان محمدی: بله، ما تمرینات سخت نظامی انجام میدادیم که شامل کار با سلاحهای مختلف، تاکتیکهای جنگی و تمرینات بدنی بود. این تمرینات بسیار فشرده و طاقتفرسا بود. همچنین، به ما آموزش میدادند که چگونه در شرایط سخت بقا پیدا کنیم. در طول این مدت، فشار روحی و روانی زیادی را تحمل میکردم. محیط گروه، بسیار سخت بود و به خصوص زمانی که با بعضی از فرماندهها روبرو میشدیم، احساس میکردیم که هیچ کنترلی بر زندگیمان نداریم. یعنی آنها نگاه از بالا به پایین به ما داشتند و در پژاک، ما اصلا وقتی برای خودمان نداشتیم. کل روز ما در کلاس، آموزش نظامی و ورزش سخت و حفر تونل خلاصه میشد. یک جو بیاعتمادی نیز بین اعضا حاضر بود که البته این هم سیاست پژاک و فرماندهان بود؛ چون میخواستند همه تابع آنها باشند، فاقد فکر و اندیشه مستقل باشند و در لحظات حساس، جاسوسی دیگران را انجام دهند!
سوال: چه نوع چالشهایی در این مدت با آنها روبرو بودی؟
شایان محمدی: یکی از بزرگترین چالشها، عدم اعتماد به نفس و احساس تنهایی بود. در مقرهای پژاک، برخی از اعضا نسبت به دیگران احساس برتری میکردند و این موضوع باعث میشد که هر کسی احساس نارضایتی و ترس کند. برتریطلبی برخی ناشی از سابقه، قدرت فیزیکی، تابعیت ترکیه و نزدیکی به فرماندهان بود. یعنی دیگران را تحقیر و تهدید میکردند. همچنین، شرایط سخت کار و عدم ارتباط با خانواده نیز به فشار روانی من اضافه کرده بود. در این مدت، گاهی اوقات به فکر فرار میافتادم، اما ترس از عواقب آن مانع میشد. میترسیدم موفق نشوم و پژاک برخورد سختی با من داشته باشد. یا در حین فرار کشته شوم و از آن بدتر این بود که در پژاک همیشه این سخن شایع بود که در صورت ورود به ایران، ما زندانی و شکنجه خواهیم شد. یعنی ما را از بازگشت به ایران و خروج از آن جهنم قندیل، میترساندند…
سوال: چه عاملی باعث شد که تصمیم به فرار بگیری؟
شایان محمدی: در اواسط مرداد ۱۳۹۹، در یک شب که در حال نگهبانی بودم، فرصتی پیش آمد و خیلی جدی به فرار فکر کردم. دیگر نمیتوانستم به این زندگی ادامه دهم و به خاطر خانوادهام، تصمیم گرفتم فرار کنم. دیگر خسته شده بودم. هیچ ارزشی در پژاک نداشتم و خبری از آزادی کردستان هم نبود. فقط در حال شعار دادن و کارهای بیهوده و حفر تونل بودیم. شب بسیار سرد بود و من از این فرصت استفاده کردم و به سمت پایگاه آسایش فرار کردم. فرار از مقر بسیار خطرناک و ترسناک بود و من همیشه نگران بودم که گرفتار شوم. اما در آن شب، تصمیم گرفتم که به هر قیمت باید از پژاک خارج شوم.
سوال: چه تجربهای از فرار داری؟ ترسیده بودی؟
شایان محمدی: قبل از فرار و در حین فرار، بله، بسیار ترسیده بودم و نگران بودم فرار من موفق نشود. اما به محض اینکه از مقر پژاک خارج شدم، احساس آزادی و ترس را همزمان تجربه میکردم. بعد از فرار، به پاسگاه آسایش رسیدم و حدود ۲۶ روز آنجا نگهداری شدم. در این مدت تحت بازجویی و بررسی قرار گرفتم. متوجه شدم که پژاک نه تنها نتوانسته به وعدههایش عمل کند، بلکه محیطی خشن و بیرحم را برای اعضایش ایجاد کرده است. یعنی آنها هم دل خوشی از پژاک نداشتند.
سوال: وقتی به ایران برگشتی، چه رفتاری با تو شد؟ شایعات پژاک، حقیقت داشت؟
شایان محمدی: در ابتدا کمی نگران بودم که چه بلایی به سرم خواهد آمد. چون میدانستم که عضو یک گروه مسلح شدهام. ولی امیدوار بودم چون واقعا کاری نکرده بودم و سلاح هم برای اقدام مسلحانه، در دستم نبود. وقتی به ایران رسیدم، هیچ رفتار بدی از سوی نیروهای نظامی و امنیتی ندیدم. برخلاف تصوراتم، پس از چند روز تنها یک جلسه کوتاه در دادگاه انقلاب داشتم و بعد از آن اجازه داشتم به زندگی عادی خودم برگردم. این برای من یک تجربه بسیار مثبت بود و نشان داد که میتوانم از این شرایط سخت به سلامتی عبور و گذشته را فراموش کنم. فقط به دلیل خروج غیرقانونی از کشور، جریمه شدم و خبری از زندان و بازداشت و شکنجه نبود. اصلا همه ادعاهای پژاک، دروغ بود!
سوال: حالا که به گذشته نگاه میکنی، چه احساسی داری؟
شایان محمدی: بهدلیل آن تجربه، احساس میکنم که سالهای زیادی از زندگیام را هدر دادم. اما خوشحالم که کنار خانوادهام برگشتم و توانستم از آن شرایط رهایی پیدا کنم. میدانم خیلیها وارد پژاک شدند و حتی جنازه آنها به ایران بازنگشته است. این تجربه به من یاد داد که باید همیشه از روی عقل و منطق تصمیم بگیرم و نه بر اساس احساسات.
سوال: آیا پیامی برای دیگران داری؟
شایان محمدی: بله، به جوانانی که ممکن است تحت تأثیر گروههای سیاسی قرار بگیرند، توصیه میکنم که همیشه با دقت و فکر تصمیم بگیرند. وعدههای بزرگ و جذاب ممکن است واقعی نباشند و تنها منجر به اتلاف زمان و انرژی شما شوند. زندگی ارزشمندتر از این است که آن را به خطر بیندازید. این گروهها بیشتر به منافع خود فکر میکنند و به راحتی افراد را قربانی میکنند.