کوهسار دهقان: بعد از گذشت مدتی، به این نتیجه رسیدم که در این گروه هیچ آیندهای برای من وجود ندارد
«مبارزه برای آزادی کردستان، جنگ برای احقاق کردها، حضور در کوهستان برای فراگیری آموزشهای سیاسی و نظامی برای کردستان، مبارزه به نام خلق کُرد، جنگ برای کردستان و کردها، ترور برای مبارزه با مرکزگرایی، زندگی چریکی برای زنده نگه داشتن آرمان کردستان و…»، بخشی از شعارهایی است که گروههای مسلح کُردی بیش از ۴۵ سال است با آنها در حال فریب دادن جوانان کُرد و جامعه کردستان هستند! ۴۵ سال است این گروهها با استفاده از شعارهای جذاب و فریبنده، از ناآگاهی، فقر، بیکاری، نگاه مرکزگرای دولتهای منطقه، رویکرد امنیتیِ غلط، عدم توسعه و… در مناطق کردنشین استفاده میکنند تا بتوانند رویای بیتعبیر خود را به جوانان کُرد بفروشند و به نام کردستان، برای خود مشروعیت دست و پا کنند. ۴۵ سال است این گروهها نه برای آزادی کردستان قدمی برداشتند، نه باعث آبادی و رفاه مناطق کردنشین و مردم آن شدند و نه رویکرد مسلحانه و ترور، آدمربایی و زندگی در کوهستان جواب داد.
۴۵ سال است این گروهها فکر میکنند در مسیر بهبود شرایط کردستان هستند، اما روز به روز از جامعه و تحولات آن، عقبتر میافتند و واقعیات را درک نمیکنند؛ فریب دادن جوانان با شعارهای فریبنده و جذاب به اسم آزادی کردستان، رویکرد اصلی این گروهها است که دامنگیر امثال کوهسار دهقان، عضو سابق گروه مسلح کومله نیز شده است. این جوان مریوانی که متولد ۱۳۸۳ است، در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ و در حالی که زیر سن قانونی بوده، به صورت غیرقانونی از کشور خارج و به گروه کومله مهتدی پیوسته است. او قبل از این اقدام، ترک تحصیل کرده، در حالی که مقطع متوسطه دوم را تا پایه یازدهم در رشته باغداری مدرسه زریبار مریوان در روستای ریخلان گذرانده بود. آقای دهقان، نهایتا در ۹ فروردین ۱۴۰۱ با ورود به ایران، خود را تسلیم نیروهای مرزبانی کرده است. البته وی پس از خروج از کومله، در ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ (با پیگیری مستمر داییاش) حدود یک ماه در روستای باغکَن اقلیم کردستان به همراه پدرش مشغول دیوارچینی مرقد شیخ حسامالدین نقشبندی بوده است. مصاحبه دیدبان با این جوان کُرد ایرانی و نکات بدیع وی از ساختار کومله، بسیار جذاب است.
سوال: آقای دهقان! لطفاً بفرمایید چه عواملی باعث شد که تصمیم به پیوستن به گروه کومله بگیرید؟ با این گروه چه میزان آشنا بودید؟ سابقه عضویت در این گروهها در خانواده شما وجود داشت؟
کوهسار دهقان: من از نوجوانی به مسائل اجتماعی و سیاسی علاقمند بودم. وقتی به سن نوجوانی رسیدم، با مشکلات اقتصادی و اجتماعی در منطقه خودم مواجه شدم. احساس میکردم که کارایی و آیندهای ندارم و این وضعیت مرا ناامید کرده بود. از طرفی، تحت تأثیر دوستانم و تبلیغات گروههای مسلح قرار گرفتم. فکر میکردم اگر به کومله بپیوندم، میتوانم بخشی از مبارزهای باشم که به دنبال بهبود شرایط کردستان است. در مورد آشنایی با کومله و سایر گروههای مشابه با آن نیز باید بگویم که در مدرسه و از طریق دوستان و خانواده، اسم کومله را شنیده بودم. میدانستم که آنها چه فعالیتهایی انجام میدهند، ولی جزئیات زیادی نمیدانستم. بیشتر تحت تأثیر احساسات و تبلیغات قرار گرفتم و این باعث شد که به راحتی تصمیم به پیوستن بگیرم. دیدن فقر و بیکاری در منطقه خودمان و قرار داشتن در معرض اسم و تبلیغ کومله، باعث شد فریب بخورم و وارد کومله شوم.
سؤال: بعد از پیوستن به کومله چه انتظاراتی داشتید و آیا آن انتظارات برآورده شدند؟
کوهسار دهقان: وقتی به کومله پیوستم، انتظار داشتم که با امکانات بیشتری روبرو شوم و بتوانم تأثیرگذار باشم. ولی بعد از ورود به پایگاهها متوجه شدم شرایط خیلی متفاوت از آنچه فکر میکردم بود. به جای آنکه زندگیام بهتر شود، احساس میکردم در یک دنیای بسته و ناامیدکننده قرار گرفتهام. امکانات اولیه زندگی به سختی فراهم بود. اثرگذاری بر جامعه کردستان نداشتیم. من وارد کومله شده بودم تا بتوانم نقشی اجتماعی و سیاسی فراتر از مریوان ایفا کنم، اما در یک پادگان نظامی، زندانی شده بودم و کلاسهای بیهوده و خستهکننده، تمام وقتم را پر میکرد. یک روزمرگی و شعارزدگی خاصی در کومله بود که من بلافاصله متوجه آن شدم.
سؤال: شرایط زندگیتان در کومله چگونه بود؟
کوهسار دهقان: واقعاً شرایط سخت و طاقتفرسایی داشتیم. هر روز صبح زود بیدار میشدیم و ساعتها ورزش میکردیم. بعد از آن هم به کلاسهای سیاسی و ایدئولوژیک میرفتیم که برای من خیلی سنگین و دشوار بود. من در مدرسه خوب درس خوانده بودم، ولی این آموزشها برایم خیلی خشک و بیمعنا بود. در کنار این، مجبور بودیم کارهای فیزیکی سنگین انجام دهیم که با وضعیت جسمیام سازگار نبود. یعنی اصلا به وضعیت روحی و جسمی اعضا توجه نمیشد. مشکل دیگر تکراری بودن این وضعیت بود. یعنی ما جذابیتی در برنامههای روزانه نداشتیم و اتفاق جدیدی در زندگی اعضا رخ نمیداد. امکانات رفاهی هم بسیار ناچیز بود. همه این موارد، من را به فکر بازگشت به ایران و خروج از کومله انداخت. دیگر برایم محیط کومله، غیرقابل تحمل شده بود.
سؤال: چه چیزی باعث شد که تصمیم به جدایی قطعی از گروه بگیرید؟
کوهسار دهقان: بعد از گذشت مدتی، به این نتیجه رسیدم که در این گروه هیچ آیندهای برای من وجود ندارد. من هیچگونه تأثیر مثبتی بر روی دیگران نمیدیدم و حس میکردم که در یک چرخه باطل گرفتار شدهام. خودم رشد نکرده بودم؛ ارتقای سیاسی و مالی و فرماندهی در انتظارم نبود؛ گروه کومله هم وزنی نداشت و کسی آن را جدی نمیگرفت. امکانات رفاهی هم نداشتیم. پس برای چه باید در کومله میماندم؟ به همین دلیل با داییام که با او در تماس بودم، مشورت کردم و او هم مرا تشویق کرد که از گروه جدا شوم.
سؤال: چطور از گروه جدا شدید و بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟
کوهسار دهقان: در ابتدا خیلی ترس داشتم. چون به ما گفته بودند که اگر جدا شویم، مشکلات زیادی برایمان پیش خواهد آمد. صرفا ما را از حبس و زندان طولانیمدت در ایران میترساندند! اما به مرور متوجه شدم که زندگیام در خطر است و باید ریسک کنم. وقتی به طور جدی تصمیم به جدا شدن گرفتم، داییام از من حمایت کرد و شرایط جدایی را فراهم کرد. بر ترسم غلبه کردم و از گروه خارج شدم. بعد از جدایی، به همراه پدرم به روستای باغکَن رفتیم و مشغول کار دیوارچینی مرقد شیخ حسامالدین شدم. این تجربه به من کمک کرد که احساس آرامش کنم و به زندگیام ادامه دهم.
سؤال: در نهایت، چه شد که تصمیم به بازگشت به ایران گرفتید؟
کوهسار دهقان: من و پدرم تصمیم گرفتیم که به ایران برگردیم. با توجه به شرایطی که داشتیم، احساس کردیم که زندگی در آنجا برای ما بهتر است. به همین خاطر، در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۱، به همراه پدرم از مرز تنه به صورت غیرقانونی وارد کشور شدیم و خود را تسلیم کردیم. از زندگی پنهانی، زندگی به عنوان یک خلافکار و ترسو و فراری، خسته شده بودم. حاضر بودم اگر قرار است محکوم به زندان شوم، در ایران زندانی باشم نه در اقلیم و در یک پادگان به نام کومله.
سؤال: پس از بازگشت به ایران، با شما چه رفتاری شد؟
کوهسار دهقان: وقتی به ایران رسیدیم، از ما پرسشهای زیادی کردند، اما هیچگونه رفتار بدی با ما نشد. دادگاه فقط خواست اطلاعاتی از ما بگیرد و بعد از آن به راحتی آزاد شدیم. خبری از زندان و حبس و شکنجه نبود. همه اینها دروغهای کومله برای منصرف کردن جوانانی مانند من از بازگشت به ایران بود. اکنون هم خوشحالم که به خانه و سرزمین خودم برگشتم و احساس میکنم که در جایی هستم که به آن تعلق دارم.