زهره صالحی‌مقدم و عضویت در کومله با هدف ازدواج و مهاجرت به اروپا

روایت زهره صالحی‌مقدم از فضای داخلی در گروه مسلح کومله

 

زهره صالحی‌مقدم (متولد سال ۱۳۷۱) از اعضای سابق گروه مسلح کومله است. وی در این مصاحبه، داستان عضویت خود در این گروه را برای مخاطبان دیدبان حقوق بشر کردستان ایران روایت کرده است. اصلی‌ترین دلیل عضویت خانم صالحی در یک گروه مسلح، ازدواج با یک عضو این گروه و سپس مهاجرت به اروپا بوده که وی را مجبور به خروج غیرقانونی از کشور در سال ۱۳۹۸ کرده است. حدود چهار سال حضور در فضای اقلیم کردستان و همکاری با کومله، در نهایت در تیر ۱۴۰۲ به پایان رسیده و خانم صالحی با توجه به شرایط و مشکلات شخصی خود و همسرش در شمال عراق به ایران بازگشته‌اند.

 

سوال: خانم صالحی شما چطور با کومله آشنا شدید و چه عاملی شما را به پیوستن به این گروه تشویق کرد؟ از فعالیت‌ها و باورهای کومله خبر داشتید؟

زهره صالحی‌مقدم: من در سال ۱۳۹۸ از ایران خارج شدم. دلیل اصلی مهاجرتم این بود که قصد داشتم با همسرم، دانیال وحدانی، که عضو گروه کومله بود، ازدواج کنم و به اروپا مهاجرت کنیم. ابتدا به شمال عراق آمدیم تا در کنار دانیال و با حمایت کومله، زندگی جدیدی بسازیم. به واسطه ازدواج با دانیال، برای مدتی در مهمانسرای کومله اقامت داشتیم و بعد از مدتی به عنوان لاینگر به مدت سه سال در شهر سلیمانیه ساکن شدیم. من اصلا هدف فعالیت مسلحانه و زندگی چریکی و اقدامات نظامی نداشتم. صرفا برای ازدواج با دانیال و استفاده از حمایت کومله برای مهاجرت به اروپا بود که به صورت غیرقانونی از ایران خارج شدم.

سوال: چه تجربیاتی از زندگی در کومله دارید و چه نوع آموزش‌هایی در آنجا دریافت کردید؟

زهره صالحی‌مقدم: زندگی در کومله متفاوت از آنچه تصور می‌کردم بود. ابتدا فکر می‌کردم که به عنوان همسر یک عضو کومله، می‌توانم آزادی بیشتری داشته باشم و به نوعی در یک جامعه سیاسی و ایدئولوژیک زندگی کنم که برای اهداف بزرگتر مبارزه می‌کند. من فکر می‌کردم با عضویت در کومله، می‌توانم از فضای بسته منطقه خودمان خارج شوم و به عنوان یک زن، راحت‌تر فعالیت‌های خودم را انجام بدهم و خود را آماده مهاجرت کنم. اما وقتی وارد این فضا شدم، متوجه شدم که این گروه، برخلاف آنچه که در ابتدا به من وعده داده بودند، بیشتر به دنبال کنترل زندگی افراد و محدود کردن آزادی‌های شخصی است. در سلیمانیه، ما با برخی از اعضا و فرماندهان گروه روابطی نزدیک‌تر داشتیم و در کلاس‌های ایدئولوژیک شرکت می‌کردیم که بیشتر جنبه‌ آموزشی داشتند تا واقعی. البته که این آموزش‌ها بیشتر بر مبنای درک سیاسی از اوضاع ایران بود که این درک نیز به مرور زمان اثبات شد که اشتباه بوده است. خود کلاس‌های سیاسی نیز تا حدی برای یک انسان جذاب است و بعد از مدتی به دلیل تکراری بودن آنها، ما کاملاً خسته شده بودیم و دیگر کلاس‌های سیاسی برایمان جذاب نبود.

سوال: آیا در این مدت ارتباطی با سایر اعضا داشتید؟ چگونه با آن‌ها رفتار می‌شد؟

زهره صالحی‌مقدم: در ابتدا، روابط با اعضا خوب و حمایتی بود، اما به مرور زمان متوجه شدم که این روابط به شدت تحت نظارت و کنترل قرار دارد. یعنی به نوعی جو بی‌اعتمادی در کومله وجود داشت. هر کس سعی داشت به واسطه فروش اطلاعات دیگران و جاسوسی و خیانت به دوستان و همشهری‌های خود، به راس هرم نزدیک‌تر شود و بتواند امتیاز مادی بیشتری از گروه دریافت کند. این مساله نیز سیاست کومله بود تا بتواند مانع از اتحاد اعضا شود و البته به این صورت اقتدار سران گروه نیز حفظ می‌شد. تعاملات اجتماعی محدود بود و حتی احساس می‌کردم که برخی از رفتارها و برخوردها بیشتر برای حفظ قدرت و کنترل درونی گروه انجام می‌شود تا ایجاد فضای سالم و حمایتی. به خصوص در مورد زنان، گاهی اوقات احساس می‌کردم که هیچ‌گونه احترام و آزادی شخصی برای تصمیم‌گیری در مورد زندگی خود نداریم. چون برنامه ما از صبح مشخص بود! یعنی وقت آزادی برای زندگی شخصی و برنامه‌های فردی نداشتیم! کلاس پشت کلاس! این وضعیت، به شدت آزاردهنده و عدم انجام وعده‌های قبلی مانند مهاجرت به اروپا، مرا کلافه و ناامید کرده بود.

سوال: چه عواملی باعث شد که تصمیم به تسلیم شدن و بازگشت به ایران بگیرید؟

زهره صالحی‌مقدم: با گذشت زمان و به ویژه بعد از گذراندن سه سال در سلیمانیه، فشارهای روحی و مشکلات شخصی با همسرم بیشتر شد. ما در این مدت، کارت هواداری از کومله را گرفته بودیم و انتظار داشتیم شرایط مهاجرت به اروپا فراهم شود. اما کومله به وعده‌های خود عمل نکرد. عملاً آواره بودیم. این شرایط باعث شد که به این نتیجه برسم که این سبک زندگی نه تنها به اهداف ما نرسیده است، بلکه فشارهایی که تحمل می‌کردیم، بیشتر از آن چیزی بود که بتوانیم ادامه دهیم. احساس می‌کردم که باید از این محیط سخت و بسته خارج شوم تا بتوانم زندگی جدیدی را شروع کنم. در نهایت، بعد از یک دوره طولانی فکر کردن، تصمیم به بازگشت گرفتیم و در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۴۰۲، همراه با همسرم به ایران بازگشتیم. بازگشت به ایران، هرچند پذیرش موفق نشدن نقشه ما برای مهاجرت به اروپا بود، اما به نوعی ما را از بلاتکلیفی و آوارگی نجات داد. درست است که حدود ۴ سال از عمر من تلف شد و در نهایت به اروپا هم نرسیدم، اما همین که زنده مانده بودم و توانستم به ایران بازگردم، راضی بودم.

سوال: بعد از بازگشت به ایران، با چه واکنش‌هایی مواجه شدید؟

زهره صالحی‌مقدم: وقتی به ایران برگشتیم، ابتدا نگران بودیم که با واکنش‌های منفی مواجه شویم. انتظار زندان طولانی‌مدت و بسیاری دیگر از محکومیت‌ها را داشتیم. البته واقعا در کومله هم کاری نکرده بودیم. چند سال کلاس و یک کارت هواداری، سهم من از کومله و ۴ سال آوارگی بود! اما در ایران اتفاقات خوبی رخ داد. با توجه به شرایط خاص و بازگشت داوطلبانه‌مان، تنها چند سوال از ما پرسیده شد و خیلی زود به ما اجازه داده شد که به زندگی عادی‌مان بازگردیم. در حال حاضر، زندگی ما در ایران به صورت عادی پیش می‌رود و خوشحالیم که توانسته‌ایم از یک شرایط دشوار بیرون بیاییم. این تجربه به من آموخت که همیشه می‌توان زندگی را دوباره ساخت، حتی زمانی که به نظر می‌رسد همه چیز از دست رفته است. تصمیم صحیح ما برای ترک اقلیم و کومله، زندگی ما را از نو به جریان انداخت.

1 نظر

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید