عضویت در پژاک برای فرار از مشکلات زندگی؛ داستان اشتباه سمیه رجبی

سمیه رجبی: از شرایط دشوار زندگی در پژاک، احتمال کشته شدن در جنگ و کوهستان، و از همه مصیبت‌های پژاک، اطلاع داشتم؛ اما برای فرار از مشکلات زندگی و فراموش کردن دو بار تجربه ازدواج ناموفق، وارد پژاک شدم.

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان از کامیاران، یکی از عوامل مهم در ورود اعضای فریب‌خورده‌ی جدید به گروه‌های مسلح کُرد به ویژه پژاک، سواستفاده از مشکلات زندگی اعضا و فریب آنها است. پژاک با وعده حل مشکلات زندگی و اعطای فضای آزاد فعالیت فکری و سیاسی و اجتماعی به اعضای خود به خصوص زنان، آنها را جذب می‌کند. از سوی دیگر، برخی زنان مناطق کردنشین نیز برای فرار از تجربه‌های ناموفق خود در زندگی مشترک، فرار از ازدواج اجباری، خیال خام سفر به اروپا و زندگی بهتر و… به راحتی عضو این گروه‌های مسلح می‌شوند و وضعیت زندگی خود را بدتر از قبل می‌کنند. در واقع، در این مورد، مسائل اجتماعی و آسیب‌های فرهنگی در مناطق کردنشین و نوع نگاه به زنان و حقوق آنها، یکی از زمینه‌های مهم فریب خوردن اعضا و ورود آنها به پژاک است. در واقع، بخشی از جذابیت پ.ک.ک برای دختران و زنان، نه مربوط به خود گروه و ساختارها و ایدئولوژی آن، بلکه به بافت جامعه کردی و احتمالا تحقیر و سرکوب طولانی مدت زنان و نگاه به آنها به‌عنوان جنس دوم ارتباط دارد. به این ترتیب، شعارهای جذاب و زندگی چریکی در کوهستان هم به کمک پ.ک.ک آمد تا دختران و زنان زیادی را به خصوص از مناطق روستایی و سپس شهری جذب کرده و لذا پ.ک.ک با این پشتوانه انسانی، جنگ با دولت ترکیه را آغاز کرد. اما اکنون و بعد از حدود ۴۰ سال از تاسیس پ.ک.ک، فرصت مناسبی برای بررسی رفتار این گروه با زنان و جایگاه دختران و زنان در تفکرات اوجالان دست داده است. تاکید بر آزادی ذهنی زنان به عنوان اولویت اول، تلاش برای آزادی همه زنان از قید و بند باورهای غلط، ممانعت از بروز تاثیر مردان بر انتخاب‌های زنان و استقلال کامل آنها، عدم وجود آزادی برای زنان در جامعه ترکیه، احترام به استقلال اعضای زن در پ.ک.ک و زندگی مستقل در کوهستان، جدایی از فرهنگ مردسالار و بسته محل اقامت و زندگی، آزادی مردم مناطق کردنشین و احترام به فرهنگ آنها از شعارهای پژاک است که سوژه امروز خبرنگار دیدبان نیز فریب این شعارها را خورده است.

سوژه امروز خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، مژده (سمیه) رجبی است که سابقه عضویت در گروه پژاک را دارد و متولد ۱۳۷۴ است. خانم رجبی، به اذعان خود به دلیل مشکلات خانوادگی ناشی از دو ازدواج ناموفق منجر به طلاق، مردادماه ۱۳۹۶ به صورت غیر قانونی از کشور خارج شده و به گروه مسلح پژاک پیوسته است. وی در آذر ماه ۱۴۰۰ خود را تسلیم کرده و به کشور بازگشته است. او در این مصاحبه مفصل با خبرنگار دیدبان، از تجربیات عضویت خود در پژاک برای مخاطبان دیدبان گفته است.

خبرنگار دیدبان: خانم رجبی! لطفا بفرمایید چه عاملی باعث شد که شما تصمیم به عضویت در پژاک گرفتید؟ آیا مشکل خاصی در زندگی داشتید؟ اصلا چرا پژاک را انتخاب کردید؟

پاسخ: تنها مشکلات خانوادگی باعث شد که من تن به این انتخاب دهم. یعنی از شرایط دشوار زندگی در پژاک، احتمال کشته شدن در جنگ و کوهستان، و از همه مصیبت‌های پژاک، اطلاع داشتم؛ اما برای فرار از مشکلات زندگی و فراموش کردن دو بار تجربه ازدواج ناموفق، وارد پژاک شدم. من مشکلات زیادی در زندگی داشتم. با خانواده‌ هم درگیر بودم. هر روز جنگ و دعوا در خانه داشتم. برای فرار از اینها بود که وارد پژاک شدم. اعضای پژاک هم در روستایی که ما زندگی می‌کنیم رفت‌و‌آمد داشتند و معمولاً با جوان‌ها صحبت می‌کردند. درباره خودشان تبلیغات می‌کردند و از نحوه زندگی‌شان می‌گفتند، من هم کم‌کم به آنها نزدیک شده بودم، البته چیز زیادی از آنها نمی‌دانستم؛ اما حرف‌هایشان برای من انگار رهایی از یک جهنم بود. زمانی که از مشکلات خودم برایشان گفتم به من می‌گفتند تو می‌توانی با ما بیایی و در میان ما زندگی راحتی داشته باشی. می‌توانی از تمامی این مشکلات خلاص شوی، در میان ما همه چیز یکسان است، همه با هم برابر هستند، هیچ کسی به هیچ شخصی حرف زور نمی‌گوید. تو می‌توانی در اینجا آزاد باشی و از این قبیل حرف‌ها می‌زدند. خب طبیعی بود که من با سابقه دو بار ازدواج ناموفق و شنیدن انواع تهمت‌ها و حرف‌های زشت و فشارهای روانی فراوان، بخواهم وارد پژاک شوم. یعنی هر گروه دیگری هم بود همین کار را می‌کردم. صرفا می‌خواستم از خانه فرار کنم و زیاد به مقصد و ساختار گروه و ایدئولوژی آن فکر نمی‌کردم.

در واقع بعدها که پس از عضویت با خودم فکر می‌کردم به این نتیجه رسیدم که آنها کافی بود از مشکلات یک شخص باخبر شوند، از طریق همین سعی می‌کردند او را فریب دهند و از مشکلات آن شخص سؤاستفاده کنند. من هم چون مشکلات خانوادگی داشتم و همچنین از زندگی ناامید شده بودم تصمیم گرفتم که با آنها بروم.

خبرنگار دیدبان: از آنجایی که شما مشکلات خودتان را به آنها گفته بودید آنها به راحتی می‌توانستند از این قضیه سوءاستفاده کنند، چه وعده‌هایی به شما می‌دادند که مجاب شدید با آنها بروید؟ یعنی چگونه توانستند شما را قانع کنند که زندگی در کوهستان از زندگی در روستا، بهتر است؟

پاسخ: می‌گفتند زن‌ها در میان ما آزاد هستند، مانند جامعه نیست که برده باشند، آنجا کسی نیست که به شما زور بگوید و می‌توانید خیلی راحت زندگی کنید، از همین حرف‌ها می‌زدند. البته این را هم بگویم تمامی این چیزهایی که به من می‌گفتند ارزش چندانی برای من نداشت، من فقط از زندگی ناامید شده بودم، فقط می‌خواستم از آن محیطی که زندگی می‌کردم دور بشوم. به این نکته باید توجه کنید که با توجه به بافت جامعه کردی به خصوص در مناطق صعب العبور و روستایی مانند روستای ما، زنان اصولا در جامعه‌ای مردسالار رشد و زندگی می‌کنند. شعارهای جذاب پ.ک.ک/ پژاک مبنی بر برابری و نقش زنان در ساختن جامعه‌ای آرمانی و اعطای پُست به آن‌ها، زنان و دختران زیادی را جذب این گروه کرده است. زیرا این گروه بر روی برابری جنسیتی میان اعضای خود تاکید کرده است. یعنی وقتی به مقرهای پژاک رسیدم، زنان و دختران زیادی را دیدم؛ از ترکیه، ایران، سوریه و عراق و…

خبرنگار دیدبان: بعد از تصمیم به عضویت چگونه از کشور خارج شدید و کجا رفتید؟ در این مورد نیز توضیح دقیقی ارائه کنید.

پاسخ: زمانی که تصمیم گرفتم عضو پژاک شوم، همراه با خودشان از مرز خارج شدم و به شهر پنجوین رفتم، بعد از آن هم برای دوره آموزشی من را به منطقه آسوس فرستادند. خروج من هم غیرقانونی بود و همه کارهای خروج را خود نیروهای پژاک انجام دادند.

خبرنگار دیدبان: زمانی که به آنجا رسیدید شرایط زندگیتان چگونه بود؟ آیا هیچ کدام از آن وعده‌هایی که به شما داده بودند در آنجا به چشم خود دیدید؟ امکانات زندگی در مقرهای پژاک چگونه بود؟

پاسخ: راستش آن وعده‌هایی که می‌دادند همانطور که گفتم برای من هیچ اهمیتی نداشت، آن‌ها کلاً این وعده‌ها را به همه می‌دادند و این حرف‌ها را می‌زدند. البته من هم مقداری از زندگی آنها باخبر بودم و می‌دانستم چگونه زندگی می‌کنند، چون زمانی که داخل روستای ما می‌آمدند شرایط زندگی‌شان را می‌دیدم و می‌دانستم داخل کوه‌ها زندگی می‌کنند. قبلاً هم گفتم؛ اصلاً برای من اهمیتی نداشت که شرایط زندگی در پژاک چطور است، من فقط می‌خواستم از زندگی خودم فرار کنم. فکر می‌کردم در آنجا به چیزهای بهتری دست پیدا می‌کنم اما واقعاً اینطور نبود. امکانات زندگی هم مناسب نبود و نیست. زندگی در یک گروه مسلح در کوهستان، قطعا دشوار است.

خبرنگار دیدبان: شرایط زندگی شما در آنجا چطور بود؟ چه آموزش‌هایی به شما می‌دادند؟

پاسخ: راستش کار خاصی انجام نمی‌دادیم. بیشتر کلاس‌های ایدئولوژیک را تشکیل می‌دادند و بعد از آن هم آموزش‌های نظامی بود. البته بر روی کلاس‌های ایدئولوژیک بیشتر اصرار داشتند و سعی می‌کردند به ما بگویند که یک گریلا چگونه باید زندگی کند یا راه و روش زندگیِ خوب از دید پژاک و اوجالان چگونه است. بعد از کلاس‌ها هم عده‌ای مشغول آشپزی و پخت نان می‌شدند و این کارها همیشه ادامه داشت. بعد از اتمام آموزشی دوباره من را به پنجوین فرستادند و در آنجا به یک قسمتی به نام مهمانخانه رفتم، آنجا هم جایی بود که زمانی اعضای گروه می‌خواستند به یک منطقه دیگر بروند برای استراحت به آنجا می‌رفتند و بعد به راهشان ادامه می‌دادند. تقریباً سه ماه در آنجا بودم، بعد از آن هم من را به یک دوره آموزشی دیگر یا به قول خودشان آکادمی فرستادند، به آن دوره آموزشی اپراسیون می‌گفتند. بیشتر مطالب نظامی و جنگی آموزش داده می‌شد و برای من که آسم داشتم به شدت سخت بود. بعد از اتمام دوره آموزشی من را به عنوان مسئول آموزش اعضای جدید قرار دادند و مدتی هم در آنجا بودم.

خبرنگار دیدبان: در زمانی که در آنجا حضور داشتید آیا پیش آمده بود که از زندگی در آنجا خسته شوید و آن را مطرح کنید و بگویید که قصد برگشت دارید؟ واکنش پژاک به طرح احتمال بازگشت به ایران چه بود؟

پاسخ: راستش آنجا زیاد نمی‌شد حرف از بازگشت به ایران و ترک گروه زد، چون بلافاصله به جرم خیانت و خائن بودن زندانی می‌شدیم. اما فقط در حد درد دل کردن با یکی از زن‌های گروه که خیلی با هم نزدیک بودیم، با او طرح موضوع کردم و گفتم خسته شدم و دلم می‌خواهد به ایران بازگردم. اسمش نوژین بود- نوژین سنه- با اینکه فرمانده بود و مسئول ما حساب می‌شد، اما خیلی راحت با یکدیگر صحبت می‌کردیم، به او گفته بودم که خسته شدم و می‌خواهم از آنجا فرار کنم. البته او زیاد مخالف این حرف من نبود. گویا خودش هم از زندگی در آنجا رضایتی نداشت. به من می‌گفت: «کجا برویم؟ هر جایی از این دنیا که برویم دوباره سختی‌ها بر سرمان آوار می‌شود! باور کن خود من همین الان اگر جایی را پیدا کنم و بتوانم از دست مشکلات فرار کنم حتماً می‌روم، اما متاسفانه تا الان جایی پیدا نکردم». در واقع، انگار خیلی‌ها از حضور در کوهستان و پژاک و زندگی تکراری و دشوار و بدون امکانات کافی خسته شده بودند؛ اما جرات بیان نداشتند. از آینده هم هراس داشتند. از اینکه واکنش پژاک ممکن بود به مرگ آنها منجر شود و یا پژاک پس از فرار هم به سراغ آنها برود، هراس داشتند.

خبرنگار دیدبان: چه عاملی باعث شد که تصمیم به فرار بگیرید و چگونه فرار کردید؟

پاسخ: واقعیت این است که من چندین بار از همان اوایل گرفته تا اواخر که در آنجا بودم تصمیم داشتم که فرار کنم اما متاسفانه به‌خاطر دروغ‌هایی که به ما می‌گفتند، پشیمان شدم. به ما دروغ گفتند که اگر به ایران برگردیم چه بلایی به سرمان می‌آورند و زندانی می‌شویم و…

همه این دروغ‌ها در ماندن من در پژاک و ماندن خیلی‌های دیگر هم بسیار موثر بود. اما دیگر تحمل آنجا ماندن را نداشتم و به شدت دلتنگ خانواده‌ام بودم. واقعاً می‌خواستم با تمام سختی‌ها و مشکلات که در خانه داشتم باز به همان جا برگردم که هزار برابر بهتر از زندگی در پژاک بود. بعد از آن دیگر تصمیم خودم را گرفتم و برای فرار مصمم بودم. با خودم گفتم یا کشته می‌شوم یا موفق می‌شوم، به همین خاطر یک شب که در حال نگهبانی بودم و در آن منطقه فقط دو نفر بودیم توانستم به سرعت فرار کنم، تا جایی که می‌توانستم می‌دویدم تا به داخل یکی از روستاها رسیدم و از آنجا هم خودم را به آسایش معرفی کردم و بعد از چند روز من را تحویل ایران دادند.

زمانی که به خانه برگشتم و خانواده‌ام را دوباره دیدم انگار یک کوه درد را از روی شانه‌ام برداشته بودند، خوشبختانه برخلاف دروغی که در آنجا به ما می‌گفتند- که اگر به ایران برگردیم ما را شکنجه و زندانی می‌کنند- هیچ کدام اتفاق نیفتاد. تنها بعد از یک سری سوال و جواب خیلی معمولی؛ به زندگی عادی خودم برگشتم. الان هم خدا را شکر می‌کنم که در کنار پدر و مادرم زندگی می‌کنم و در کار کشاورزی به آنها کمک می‌کنم. از زندگی فعلی راضی هستم و تنها حسرت عمری را می‌خورم که در پژاک سپری شد.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید