پاک، گروهی پر از تناقض است!
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، یکی از مهمترین دلایل فریب خوردن جوانان و نوجوانان کُرد ایرانی و پیوستن آنها به گروههای مسلح و ستیزهجو و زندانی شدن در ساختار مافیایی این گروهها، مشکلات مالی است. در واقع، چرخه «ایجاد ناامنی و عدم توسعه کردستانات ایران، مشکلات مالی و عدم وجود شغل مناسب و در نهایت فریب خوردن جوانان و عضویت در این گروهها» چند دهه است که باعث شده تا عده زیادی از اتباع کُرد ایرانی، فریب این گروهها را بخورند و با عضویت در آنها، با آینده و سرنوشت و پیشرفت شغلی و تحصیلی خود بازی کنند و در صورت زنده ماندن، مشکلات زیادی را تجربه نمایند. یکی از این گروههای مسلح و ستیزهجو، گروه پاک است که نه تنها به اقدامات تروریستی خود اذعان میکند، بلکه سران آن نیز از کودکان به عنوان محافظان مسلح خود استفاده میکنند. این اقدامات و استفاده از کودکان به عنوان سرباز در حالی است که کنوانسیونها و مقررات بینالمللی صراحتا این اقدامات را جرمشناسی کردهاند.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران در بانه، به سراغ یکی از اعضای سابق این گروه مسلح رفته است. این فرد که پ. محمدی نام دارد و متولد سال ۱۳۸۰ است، در زمانی فریب این گروه را خورده و به مدت ۴ سال عضو این گروه نیز بوده است. این تبعه ایرانی، دلیل عضویت را مشکلات مالی و خانوادگی عنوان کرد و تاکید کرد: «به دنبال این بودم که سر و سامانی به زندگیام بدهم. از طریق شبکههای مجازی با آن گروه مسلح آشنا شدم، آنها وعدههای زیادی به من دادند، به من گفته بودند اگر عضو این گروه بشوم به من حقوق میدهند و حتی میتوانم خودم هم کار کنم و پول در بیاورم تا بتوانم به خانواده هم کمک کنم».
آغاز وعدههای دروغ
آقای محمدی به خبرنگار دیدبان گفت: «دروغها زمانی شروع شد که به مقر این گروه رسیدم. هیچ خبری از وعدههای مالی و زندگی راحت نبود و فقط باید مانند کارگران، به مدت طولانی کار میکردیم. یک مجموعه تمرینهای نفسگیر روزانه به اسم ورزش انجام میدادیم که اصلا مفید نبود. به جای اینکه یک ورزش مفید باشد تمریناتی به ما میدادند که تمام استخوانهای بدن نابود میشد».
وی ادامه داد: «هدف از این تمرینها فقط خسته کردن ما بود. هدف دیگری نیز داشتند و آن هم فیلمبرداری بود. هدف از ثبت تصاویر ما فقط نمایش بود و بس. هدف پاک، نمایش قدرت پوشالی و دروغین و ایجاد توهم قدرت و موثر بودن در ما! میخواستند به دروغ ما را انسانهای قدرتمند و مبارز نشان بدهند در حالی که واقعا ما خسته بودیم و اصلا برای جنگ و مبارزه آنجا نرفته بودیم. بسیاری از جوانان مانند من فریب خورده بودند و در پی شغل و درآمد بودند. پاک، این تصاویر را برای ایجاد قدرت نمایشی لازم داشت و خود سران این گروه نیز میدانستند که قدرت واقعی ندارند. این تمرینها واقعا ما را خسته میکرد. ما بعد از فیلمبرداری از بدندرد به خودمان میپیچیدیم. بعد از آن تمرینها نیز کلاسهای مانیفست گروه، جنگ روانی، تئوری، آموزش زبان کردی و غیره را تشکیل میدادند و در آخر یک کاسه لوبیا، نخود یا عدس به ما میدادند و تمام غذایی که داشتیم فقط همان بود».
تبعیض در ساختار پاک
پاک، گروهی پر از تناقض است! خود را مدعی آزادی و حقوق کردها را میداند؛ اما در ساختار این گروه، ما شاهد تبعیض قومیتی و مبتنی بر شهرها بودیم. من از اینکه اهالی هر شهر را دستهبندی کرده بودند خیلی اذیت میشدم، مثلاً بین کسانی که اهل بخش سوران، هورام یا کلهر دستهبندی میکردند و تفاوت قائل میشدند، همین هم باعث بروز مشکلات و دعواهایی میشد. یعنی ساختار یک گروه را نیز بر اساس قومیت، نژاد و زبان و… نیز تبعیضآمیز تشکیل داده بودند. گروهی که اعضای زیادی نیز نداشت، اما همان اعضای اندک نیز شاهد نزاع قومیتی و تناقضهای زیادی بودند.
بعضی وقتها وقتی چند نفر از هم خوششان نمیآمد با دروغ و تهمت، کاری میکردند که فرماندهان آنها را کتک بزنند و یا زندانی کنند. من نزدیک به ۴ سال این شرایط اسفناک را تحمل کردم، البته از همان روز اول التماس میکردم که بگذارند من به ایران برگردم اما چنین اجازهای نمیدادند. پشیمان بودم، اما دیگر، پشیمانی سودی نداشت…
لحظهشماری برای فرار
آقای محمدی به خبرنگار دیدبان در مورد فرار از گروه گفت: «خسته شده بودم. منتظر بودم منتظر رسیدن موعد حضور سهساله در پاک فرار برسد تا از آن زندان بیرون بزنم. بعد از گذشت سه سال و سررسیدن تاریخ اتمام قراردادی که با گروه داشتم باید اجازه میدادند که از گروه جدا شوم اما باز هم به بهانههای مختلف من را نگه داشتند. همین بهانهها باعث شد که به جای سه سال نزدیک به ۴ سال در آنجا گرفتار باشم. یعنی نه تنها حقوق ندادند، بلکه یک سال بیشتر اسیر این تفکرات احمقانه بودم. ۴ سال از عمر و جوانی من و امثال من در این گروه، نابود شد. به جای کار، تحصیل و زندگی در کنار خانواده، در کنار یک عده مسلح که فقط به فکر خودشان بودند، زندگی کردم و هیچ چیزی یاد نگرفتم.
در آخر، یک شب که دیگر به تنگ آمده بودم شروع به داد و فریاد و کتک زدن خودم کردم و در نهایت بعد از یک هفته توانستم از کمپ گروه بعد از ۴ سال خارج شوم و سریعاً خودم را به کنسولگری ایران رساندم، در آنجا هم آنها من را به سرعت به ایران بازگرداندند. الان هم همراه با پدرم مشغول به کار کشاورزی هستم و امیدوارم این کارم سریعتر تمام شود تا بتوانم دوباره در مدرسه ثبت نام کنم و دیپلمم را بگیرم. اگر در پاک نبودم، الان دیپلم گرفته بودم و کاری را شروع کرده بودم. اما در پاک، کار با اسلحه و تئوری، آموختم. الان در مرزعه، نه تئوری احمقانه پاک به کار من میآید و نه من قصد کار مسلحانه دارم. ۴ سال از پول و زندگی راحت و دیدن پدر و مادر، خبری نبود… این وعدههای پاک و امثال آن، فقط زندگی را نابود میکند و من خوششانس بودم که توانستم زنده به ایران بازگردم.