ماجرای عضویت دو جوان در کنار هزاران جوان و کودک زیر سن قانونی از مناطق کردنشین ایران در گروههای مسلح، نشان میدهد عضویت این افراد در گروههای مسلحی مانند کومله، پژاک، پ.ک.ک و… مرحله آخر از یک روند است.
پرده اول: شعیب، یک جوان کُرد ایرانی است که داستان زندگی خود و عضویتش در کومله را برای دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، بازگو کرده است. او به صراحت به خبرنگار دیدبان گفته که «وضعیت مالی نامناسب» باعث شده بود که در «شبکههای اجتماعی، با گروهی مسلح به نام «کومله» آشنا شوم». شعیب تاکید کرده «سواد و دانش مناسبی نداشتم و فریب این گروه را خوردم. مشکلات مالی باعث شده بود که تا کلاس ششم بیشتر درس نخوانم؛ کاری هم به جز کارگری پیدا نمیشد. من کارگر ساده بودم و باور کردم که در کومله ثروتمند خواهم شد». فرد عضو کومله، در شبکههای اجتماعی به شعیب وعده داده که به محض عضویت در کومله، «حقوق زیادی دریافت خواهد کرد و در مقرهای این گروه زندگی راحتی خواهد داشت. حتی میتواند به یک کشور دیگر هم سفر کند».
پرده دوم: محمد سینا شمس یک جوان کُرد ایرانی است. او دچار حالت افسردگی عمیق و انزوا شده بود. محمدسینا داستان زندگی خود را برای خبرنگار دیدبان تعریف کرده: «من ۱۶ ساله بودم که کاملا احساس کردم به خانه پدری تعلق خاطر ندارم. نه پول داشتم و نه جایی را میشناختم که به آنجا بروم. با دوستم، از مرز خارج شدیم و متوجه شدیم که یک گروه مسلح بهنام پ.ک.ک در اقلیم کردستان وجود دارد. فقط در پی زندگی جدید بودم. چون به قدری از خانه بیزار شده بودم که حتی در طول مسیر حوصله پرسیدن اینکه کدام گروه است یا کجا هستند را نداشتم، اما زمانی که به قندیل رسیدیم متوجه شدم آنجا مقر پ.ک.ک است. ۵ سال و نیم، عضو پ.ک.ک بودم؛ از کلاس ایدئولوژیک، آشپزی، زندگی در غار و… خسته شده بودم و در نهایت به دلیل آشنایی با یک دختر سوریهای، از آنجا با هم فرار کردیم و ازدواج کردیم».
در هر دو روایت فوق، که در سایت دیدبان منتشر شده است، ما شاهد آسیبهای اجتماعی و عضویت در گروههای مسلح هستیم. یعنی یک چرخه بسته از آسیب اجتماعی، عدم توسعه، فقر، ترک تحصیل و در نهایت فریب خوردن و عضویت در گروههای مسلح. البته باید اعتراف کرد که سینا و شعیب، بسیار خوششانس بودند که توانستند از این گروههای مسلح، زنده خارج شوند و طعمه تسویهحساب درونی و جنگ با ارتش ترکیه و مدفون شدن در غارها نشوند.
ماجرای عضویت این دو جوان در کنار هزاران جوان و کودک زیر سن قانونی از مناطق کردنشین ایران در گروههای مسلح، نشان میدهد عضویت این افراد در گروههای مسلحی مانند کومله، پژاک، پ.ک.ک و… مرحله آخر از یک روند است. ما در مناطق کردنشین ایران، صرفا نباید به مرحله آخر توجه کنیم؛ ما در مناطق کردنشین ایران شاهد یک روند هستیم که ابتدای آن، فقر و ترک تحصیل، عدم توسعه و عقبماندگی، بحرانهای اجتماعی و خانوادگی، عدم رعایت حقوق زنان، بیکاری، کولبری، حاشیهنشینی و… است که در نهایت به عضویت یک جوان در گروه مسلح منجر میشود. اگر شعیب در ایران، میتوانست خوب زندگی کند و خوب کار کند، اگر درآمد کافی داشت، به کومله نمیپیوست. اگر سینا در ایران در خانواده سالمی زندگی میکرد که هویت جوان و نیازهای وی برای خانواده و جامعه محلی ارزش داشت، به سراغ پ.ک.ک نمیرفت. اگر سینا در مدرسه، به طور اصولی و صحیح آموزش میدید، هویت خود را در پ.ک.ک جستوجو نمیکرد.
این موارد نشان میدهد فقر و عدم توسعه متوازن در ایران؛ زمینهساز حضور جوانان کُرد در گروههای مسلح است. اگر مدرسه، خانواده، دوستان، منطقه محل زندگی و دولت مرکزی به وظایف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی خود به موقع و کامل عمل کند، جوان نیز از مقرات گروههای مسلح در اقلیم کردستان و عضویت در این گروهها بیزار است. تجربه سینا و شعیب نشان داد که بسیاری از جوانان در چند ماه اول عضویت در این گروهها، متوجه دروغ بودن وعدهها و جعلی بودن هویت جدید خود میشوند، اما امکان فرار و بازگشت به کشور را ندارند. یا باید به ادامه عضویت در این گروهها ادامه دهند که ممکن است به مرگ آنها منجر شود یا باید ریسک فرار را بپذیرند که نیاز دارند از شرایط خود در ایران مطمئن شوند.
تجربه سینا و شعیب نشان داد که در ایران، آنها به زندان محکوم نمیشوند و به زندگی عادی خود باز میگردند.