پدر محمد براخاصی: پسرم تنها ۱۶ سال سن داشت که از خانه فرار کرد.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از کرمانشاه، همه اعضای جداشده از گروههای مسلح کُردی، پس از ورود به ساختار فرقهای این گروهها اذعان میکنند که وعدههای زندگی مرفه، سفر و زندگی در اروپا و درآمد بالا، دروغ بوده و این وعدهها صرفا برای فریب و جذب اعضا بوده است. پدر «محمد براخاصی»- متولد ۱۳۸۴- عضو سابق گروههای مسلح دموکرات و کومله، در مصاحبه با خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران تاکید کرده که پسرش به دلیل زندگی دشوار در گروههای مسلح، از این گروهها جدا شده و همه وعدههای آنها دروغ بوده است. آقای براخاصی در این مصاحبه تاکید کرده که فرزندش به علت اختلاف خانوادگی در اردیبهشت ۱۴۰۱ به صورت غیر قانونی از کشور خارج شده و به مقر حزب دموکرات مراجعه کرده است، اما پس از یک ماه انتظار با پذیرش وی در دموکرات مخالفت میشود. محمد پس از بازگشت به کشور و شروع دوباره اختلافات خانوادگی، مجدداً از طریق فضای مجازی و این بار با یکی از اعضای گروه کومله ارتباط گرفته و طبق هماهنگیها با وی در تیرماه ۱۴۰۱ به صورت غیر قانونی از کشور خارج شده و به گروه مسلح کومله میپیوندد. اما پس از فقط ۵ روز حضور در گروه و پرداخت مبلغی به گروه از کومله جدا شده و بعد از بازگشت غیر قانونی به کشور خود را تسلیم میکند. محمد براخاصی عدم وجود امکانات رفاهی و بهداشتی مناسب، مغایرت تبلیغات و وعدههای گروه با واقعیت، بیتوجهی به نیرو و… را از جمله دلایل انصراف خود از عضویت در گروه کومله میداند. محمد، مجرد و دارای مدرک اول راهنمایی است.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چه عاملی باعث شد که پسرتان تصمیم به عضویت در گروههای مسلح بگیرد؟ لطفا شرح ماجرا را کامل توضیح دهید. آیا کسی از اقوام نیز در این گروهها عضو بودند؟
براخاصی: پسرم محمد تنها ۱۶ سال سن داشت که از خانه فرار کرد. واقعاً مشکل خاصی در خانواده نداشتیم، مانند تمام خانوادههای معمولی زندگی خودمان را داشتیم و همانند هر زندگی دیگری اختلافات و دعواهای معمولی داشتیم. البته به نظر من طبیعی هم بود؛ چون محمد در سن بلوغ بود و مدام بر سر مسائل مختلف با من یا مادرش بحث میکرد و گاهی اوقات این بحثها به دعوا میکشید! البته واقعاً فکر نمیکردیم یک روزی تمام این بحثها باعث بشود که محمد تصمیم به ترک خانه بگیرد، چه برسد به اینکه وارد یک گروه مسلح بشود! هنوز هم برای من تصمیم محمد، غیرقابل باور است.
البته خدا را شکر که عضویتی آنچنان و طولانی هم نداشت، در حد یک ماه بود. در همان یک ماه هم کار خطایی نکرده بود و دست به سلاح نبرده بود. اما همان یک ماه، بار اول، و ۵ روز در مرتبه دوم واقعاً زندگی ما را به مرز نابودی کشاند؛ چون من برای بازگرداندن محمد حتی ماشینم را هم فروختم.
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چطور متوجه خروج غیرقانونی محمد از کشور شدید؟ برای بازگشت او به کجا مراجعه کردید؟
براخاصی: روزی که محمد ناپدید شد، هرجا که به دنبالش رفتیم، نتوانستیم خبری از او پیدا کنیم. به همین دلیل به پلیس مراجعه و اعلام مفقودی کردیم. تا ۱۰ روز هیچ خبری از پسرم نبود؛ همسرم تا مرز دیوانگی رفته بود. تا اینکه بعد از ۱۰ روز از آگاهی با ما تماس گرفتند و گفتند محمد در روز دهم در شهر پیرانشهر از کارت بانکی خود در نزدیکی مرز استفاده کرده است و احتمالاً از مرز خارج شده است اما تا ما به پیرانشهر رسیدیم دیگر خبری از محمد نبود. یعنی از کشور خارج شده بود؛ آن هم به صورت غیرقانونی! البته با پیگیریهای فراوان خودم و برادرم، توانستیم آن فرد قاچاقچی را پیدا کنیم که محمد را از مرز خارج کرده بود. بلافاصله او را دستگیر و برای بازجویی بردند. البته او هم جزئیات زیادی نداشت و تنها به عنوان قاچاقچی انسان، برای گروههای مختلف کار میکرد. بعد از اینکه آن شخص اعتراف کرد که محمد را به گروه دموکرات تحویل داده، همراه با همسرم به دنبال محمد به اقلیم کردستان رفتیم اما متاسفانه هر چقدر که اصرار کردیم اجازه ندادند که پسرم برگردد. یعنی میدانستیم او در مقر دموکرات است؛ اما آنها اجازه ملاقات هم ندادند.
تقریباً بعد از یک ماه محمد با من تماس گرفت و گفت نهایتاً اجازه دادهاند که برگردد. خیلی خوشحال شدیم و سریعاً به دنبالش رفتیم و او را به خانه آوردیم. سپس از طرف دادگاه ابلاغیه آمد و به دلیل خروج غیرقانونی یک جریمهای پرداخت کردیم و ماجرا به پایان رسید. البته زمانی هم که با خود محمد صحبت میکردیم، اظهار داشت از قبل در فضای مجازی با آن گروهها آشنا شده بود و بیشتر به دلیل درگیریهایی که با من و مادرش داشت، تصمیم گرفته بود برای اینکه خودش را ثابت کند و نشان دهد یک مرد شده است، خواسته بود عضو گروه مسلح شود!
خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: ماجرای عضویت دوباره او در کومله چه بود؟ چرا مجددا با خانواده دچار اختلاف شد؟
براخاصی: متاسفانه هنوز یک ماه از بازگشت او به ایران نگذشته بود که دوباره محمد ناپدید شد! گویا یک شب با مادرش دعوایش شده بود و چون همسرم به او گفته بود تو عرضه هیچ کاری نداری، دوباره از خانه فرار کرده بود، اما این بار وارد گروه کومله شده بود. واقعاً نمیدانم در ذهن پسرم چه میگذشت که این چنین تصمیمهای کودکانهای میگرفت. اختلاف با مادرش را با عضویت در کومله جواب داده بود!
زمانی که وارد کومله شده بود بعد از ۵ روز با من تماس گرفت و با پشیمانی گفت که دوباره اشتباهش را تکرار کرده و به دلیل لجبازی از خانه فرار کرده و به عراق رفته است. البته این بار خدا را شکر خیلی کمتر از بار اول طول کشید. برای اینکه اجازه بدهند محمد از آنجا خارج شود و برگردد مبلغ پنج میلیون تومان پول درخواست کردند و من هم پرداخت کردم و پسرم را بازگرداندم. یعنی عملاً فرزند من را گروگان گرفته بودند و اگر پول نمیدادم، محمد را آزاد نمیکردند! بعد از ورود محمد به ایران، برای بار دوم هم به دادگاه رفتیم و باز هم جریمه خروج غیر قانونی را پرداخت کردم؛ الان هم خدا را شکر میکنم که پسرم دیگر بزرگ شده است و تقریباً سه ماه است به خدمت سربازی رفته است. واقعا خوشحالم که اتفاقی برای او نیافتاد.