مرگ هزاران کُرد، صرفا آمار نیست!

«مرگ حلال مشکلات است، انسانی که جان خود را از دست می‌دهد، مشکلات را نیز با خود به گورستان منتقل کرده است. مرگ یک انسان، تراژدی است، اما مرگ میلیون‌ها انسان، صرفا یک آمار است». این جملات، به استالین، دیکتاتور شوروی سابق منسوب است.

جملات تلخ فوق که ناشی از یک رویکرد و نگاه به انسان و زندگی و حق حیات و سایر حقوق بشر است، در ابتدا، خشونت و دیکتاتوری را به ذهن متبادر می‌کند، اما با نگاهی به عمیق‌تر به این جملات و مرور تاریخ کردهای منطقه غرب آسیا، متوجه عادی شدن این جملات برای کردها و کردستان می‌شویم. قرن‌ها و به طور خاص یک قرن است که کُرد و کردستان، با این جملات خود گرفته‌اند. سال‌هاست تا صحبت از حقوق کُرد و کردستان می‌شود، دو گروه با رویکردهای افراطی، مساله را تغییر داده و راه‌حل نیز ارائه نداده‌اند. از یک سو، شاهد ناکارآمدی دولت‌ها در احقاق حقوق کردها و نوعی نگاه قومیتی و نژادپرستانه به خواسته‌های اقتصادی، توسعه‌ای و فرهنگی کردها هستیم و از سوی دیگر نیز می‌بینیم که تا صحبت از حقوق کردها می‌شود، گروه‌های ستیزه‌جو با کارنامه سیاه حقوق بشری، وارد می‌شوند و مساله را از لوله تفنگ و عملیات تروریستی و نقض حقوق کودکان، پیگیری می‌کنند. نه سرکوب و نادیده گرفتن و عدم توسعه اساسی، راه‌حل است، ونه به طریق اولی، کلاشینکف و ماکاروف روسی و گروه‌های واپس‌گرای ستیزه‌جوی مسلح با تعدادی کودک‌سرباز!

همین دو سوی ماجرا- با اندکی تفاوت در وزن و سهم در کشورهای مختلف منطقه- باعث شده‌اند هزاران نفر قربانی یک نزاع تاریخی شوند. کمتر خانواده کُردی را می‌توان یافت که عزیزی را در جنگی به بلندای حداقل یک قرن، از دست نداده باشد. گویی جملات منسوب به استالین در میان برخی از بازیگران، باور شده است که مرگ هزاران نفر، صرفا یک آمار است و بعد از مدتی فراموش می‌شود.

حتی ورود به فضای انفجار اطلاعات و عصر ارتباطات هم مانع از رشد هیجانی گفتمان‌های ضدانسانی در مناطق کردنشین غرب آسیا نشده است. انبوه نهادهای حقوق بشری و سازمان‌های بین‌المللی گویی در این خصوص اساساً وجود ندارند. همین امر باعث شده است تا برخی از «صنعت حقوق بشر» سخن بگویند. صنعتی که در برخی از حوزه‌ها وارد می‌شود (چون واجد سود کلان سیاسی- مالی است) و در برخی از حوزه‌ها اعم از فلسطین و کردستانات غرب آسیا، از اساس وجود ندارد و نمی‌بیند که روزانه ده‌ها انسان، به کام مرگ کشیده می‌شوند…

اما در این میان چالش عجیبی که به شدت آزاردهنده رخ می‌نماید، سکوت و خودسانسوری فعالان سیاسی و نخبگان کردستانات است. همان‌هایی که باید به جای گفتمان خشونت و جنگ، ادبیات صلح، گفتگو و حقوق بشر را ترویج کنند. همان‌هایی که باید گفتمان حقوق بشر را در جامعه جاری کنند، مطالبه‌گری آگاهانه در چارچوب حقوق اساسی را پیگیری نمایند و مردم عادی را با حقوق اولیه خود آشنا کنند. فعالان سیاسی کردستان، باید فعالانه وارد میدان شوند. ده‌ها مورد نقض حقوق بشر و حقوق اساسی در این مناطق رخ داده و می‌دهد؛ اما اثری از نخبگان کُرد نیست. حضور فعال آنها، به معنای همکاری با دولت و جریان‌های سیاسی و شبه‌نظامی نیست. آنها فقط باید حقوق مردم کُرد را مطالبه کنند..

مطالعه موردی: کودک‌سربازان و چند چالش جدی!

دیدبان حقوق بشر کردستان ایران تعداد قابل توجهی از به‌کارگیری کودکان را در گروه‌های پیکارجو و شبه‌نظامی شناسایی کرده و مراتب نگرانی خود و خانواده‌های این کودکان از سرنوشت آنها را مرتب متذکر شده است. چند سال فعالیت این دیدبان، باعث شده است اکنون یک بانک اطلاعاتی از کودکانی در اختیار فعالان حقوق بشر باشد که این کودکان، قربانی همان نزاع تاریخی هستند. کودکانی که در سنین بسیار پایین و بر خلاف همه کنوانسیون‌ها و قوانین بین‌المللی در گروه‌های مسلح به‌عنوان کودک‌سرباز حضور دارند و بسیاری از آنها هرگز به خانه باز نمی‌گردند.

اما در این میان چند چالش عجیب، در مسیر دیدبان وجود دارد که باید برای آن چاره‌یابی کرد:

چالش اول، خود قربانیان و خانواده‌های آنها هستند! تقریبا می‌توان گفت اغلب این خانواده‌ها به حداقل حقوق قانونی و اساسی خود آگاه نیستند. با آنها که گفتگو می‌کنیم حتی نمی‌دانند وقتی فرزندانشان ناگهان ناپدید می‌شوند چه کاری باید انجام دهند! آنها در پاسخ به این سوال که چه کردید، می‌گویند «به پلیس و مرزبانی کشور اطلاع دادیم» و دیگر هیچ!!

در حالی که ظرفیت‌های قانونی بسیاری وجود دارد که سیستم قضایی، وزارت خارجه و پلیس از طریق آن ظرفیت‌ها می‌توانند و باید وضعیت این کودکان را پیگیری کنند. لذا چالش اول آگاهی‌بخشی به خانواده‌های آسیب‌دیده از ناحیه خشونت، افراطی‌گری و میلیتاریسم است. این گام بلندی است که مطالبه‌گری را از سطح امنیتی به سطوح قانونی که وظیفه ذاتی‌ آنها پیگیری حق و حقوق شهروندان است هدایت خواهد کرد. البته در این سطح، مهمترین طرف مورد مطالبه، حاکمیت در ایران است. دولت ایران و نظام سیاسی باید حقوق مردم را مطالبه کنند و آموزش و آگاهی لازم را در اختیار آنها بگذارند.

چالش دوم؛ اراده جمعی جامعه است و نیک می‌دانیم که در کشورهای جهان‌سوم، نخبگان و به اصطلاح سلبریتی‌ها نقش پیشران جامعه را دارند. متاسفانه در حوزه نخبگان غیر کُرد باید گفت آنها اساساً با مسائل کردستانات بیگانه هستند. در طول این سال‌ها آنها هیچگاه به مسائل کردستانات نگاه مساوی با مرکز نداشته‌اند و حداکثر نقشی که برای خود تعریف کرده‌اند، مطالبه‌گری در مورد برخی مسائل مهم برای «مرکز» است. از دید آنها، کردستان و کولبری، سیستان و سوخت‌بری، سیستان و بلوچستان و خوزستان و کمبود آب و… صرفا در حد چند پُست اینستاگرامی ارزش دارد.

اما در حوزه نخبگان کُرد موضوع، بسیار مایه تاسف است. آنها بر سر یک دو راهی عجیب مانده‌اند. اولا بسیاری سکوت کرده‌اند و درگیر مسائلی با اهمیت کمتر شده‌اند. گروهی نیز هم می‌خواهند ژست انسان‌دوستی بگیرند و هم‌ نگران تخریب وجهه‌شان توسط گروه‌های پیکارجو و شبه‌نظامی هستند. آنها حتی در حد یک توئیت نیز به ماجرای کودک‌سربازان، اخاذی از فعالان اقتصادی و واحدهای صنعتی و تولیدی، ترورهای کور، ایجاد ناامنی در مرز و… واکنش نشان ندادند. اصولا این افراد از ورود به فضای انتقادی با طرفین نزاع و به خصوص گروه‌های ستیزه‌جو، هراس دارند و نمی‌دانند که با این روند، استیفای مردم کُرد، غیرممکن است.

چالش سوم نیز حاکمیت جمهوری اسلامی و نهادهای قانونی آن است که شاید بتوان گفت مهمترین چالش در این بحران است. اگر مردم به حقوقشان آگاه نباشند و نخبگان گرفتار خودسانسوری شده باشند شاید بتوان از آن عبور کرد ولی نمی‌توان بی‌عملی و بی‌مسئولیتی نهادها و مراکز قانونی را نادیده گرفت. از پلیس تا دستگاه قضایی و وزارت امور خارجه تا بی‌شمار مراکز قانونی و ظرفیت‌های حاکمیتی واقعا این همه سال کجا بوده‌اند؟! سوالی که بارها از این مراکز پرسیده شده است که اگر یک کودک تهرانی، شیرازی و اصفهانی ناگهان ناپدید شود و بعد مشخص شود که در کجا و توسط چه گروهی به اسیری گرفته شده است و یا به مرگ وی ختم شده آیا همه این نهادها، پیگیر سرنوشت این کودک نخواهند شد؟! مگر کودکان کُرد، شهروندان این کشور نیستند؟ جان کودکان در تهران، ارزش بیشتری از کودکان در روستای مرزی در غرب ایران دارد؟ حقوق عامه مردم کُرد روزانه توسط گروه‌های مسلح نقض می‌شود. اگر در تهران، از کارگاه صنعتی- تولیدی و پیمانکاران پروژه‌های عمرانی اخاذی شود؛ واکنش رسانه‌ها و مقامات حکومت جمهوری اسلامی چیست؟ اگر در تهران، کودکان و دختران برای اقدامات تروریستی توسط فرقه‌های مسلح ربوده شوند، این نهادها چه واکنشی نشان می‌دهند؟ اگر جوانان پایتخت ایران برای عضویت در گروه‌های مسلح فریب بخورند و به کوهستان منتقل شوند و در جنگی که هیچ ارتباطی به ایران و کردها ندارد، کشته شوند و جنازه‌ای نیز تحویل خانواده نشود؛ رسانه‌ها و مقامات جمهوری اسلامی چه واکنشی نشان می‌دهند؟ سکوت یا محکومیت؟ دستور برخورد یا نادیده گرفتن ماجرا؟ این اقدامات تلخ و این رخدادهای شوم، ماجرای هر روز مناطق کردنشین ایران است. کودکان ربوده می‌شوند، ماشین‌آلات گران‌قیمت فعال صنعتی و پیمانکار دولت، طعمه حریق و هتل به دلیل اخاذی تعطیل می‌شود و…. اما رسانه‌های ایرانی، درگیر مسائل پایتخت هستند. مصادیق متعددی وجود دارد که اثبات می‌کند رفتار حاکمیت با مردم‌کردستانات دوگانه است و آنها، عملاً شهروندان درجه دوم ایران هستند. حتماً باید این نگاه مرکز- پیرامون را کنار زد و این مهم بدون عزم جدی و اراده جمعی محقق نمی‌شود. در این میان، مرکزیت مطالبه، نظام سیاسی و حاکمیت جمهوری اسلامی است… دولت ایران (به شمول همه قوا و نهادها) باید پاسخ دهند چرا میان مرکز و نقاط مرکزی، تفاوت و تبعیضی چنین آشکار وجود دارد؟ آنها باید بدانند که مرگ هزاران کُرد، صرفا آمار نیست و این افراد، انسان و شهروند ایران هستند.

 

روژین احمدی

کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید