مشکلات زندگی و عدم آگاهی موجب فریب و عضویت افراد در «پ ک ک» میشود/«لیلا عفرین» کیست؟

دیدبان حقوق بشر کردستان ایران با آقای «پی شوا» از اعضای جدا شده گروه پ ک ک در خصوص «لیلا عفرین» از فرماندهان قسمت «زنان پ ک ک» گفتگویی را ترتیب داده است.

وی در این گفتگو به نکته های قابل تاملی از رفتار، طرز فکر و البته رویکرد برخی فرماندهان گروه «پ ک ک» اشاره می کند.

همچنین این عضو جدا شده از گروه «پ ک ک» از وضعیت نامناسب افرادی که به اجبار در اردوگاه های آموزشی پ ک ک/ پژاک حاضر هستند تا خلا نیروی آنها را چبران و قربانی مطامع و اهداف سیاسی رهبران آن گروه شوند، نیز سخن گفته است.

این فرد در انتها به مسئولیت دولت ایران در قبال بهبود وضعیت اقتصادی و حل و فصل مشکلات معیشتی مناطق مرزی و کردنشین نیز اشاره می کند.

متن کامل گفتگو به شرح زیر است:

مختصری از خودتان و نحوه جذب شدن در گروه پ ک ک را توضیح دهید.

ببینید، شما وقتی وارد محیط پ ک ک می شوید می بینید که اکثرا اعضای جذب شده توسط گروه به شکلی فریب خورده اند.

ریشه اصلی جذب اعضای گروه پ ک ک در جامعه، فقر، بیکاری، اعتیاد و مشکلات خانوادگی است.

من هم یکی از آنهایی بودم که به دلیل مشکلات خانوادگی بار سفر را به کردستان عراق بسته تا بتوانم کاری برای خود دست و پا و امرار معاش کنم، چرا که مشکلات خانوادگی مانع از ادامه تحصیل و داشتن آگاهی بیشترم میشد.

خانواده ما هفت نفره بود، چهار برادر و یک خواهر و من فرزند سوم بودم. پدرم پیر بود و مادرم مریض احوال، برادرانم جدا از خانواده ما زندگی می کردند و در زندگی ما دخالت داشتند.

در مرز کردستان عراق و کردستان ایران منطقه مریوان با چند نفر مسلح که به اسم گمرک از کولبران باج می گرفتند آشنا شدم، آنها از من پرسیدند کجا می روی؟ من نیز در جواب گفتم برای کار به کردستان عراق می روم.

آنها با ترفند، دروغ، وعده کار، جای خواب و درآمد خوب مرا فریب دادند و تقریبا هشت یا نُه ساعت پیاده از کوه ها با آنها بودم تا آنکه به جایی در کردستان عراق رسیدیم.

از آنجا با یک ماشین من را به همراه یک نفر راننده و یک نامه که به من داده بودند راهی کردند و به گفتند که اگر ایست و بازرسی سوالی کرد، می گویی من برای زیارت اقوام آمده ام.

مرزی که من از آن رد شدم و ایست و بازرسی که از آن عبور کردم در کنترل اتحادیه میهنی بود و این برایم عجیب بود که چرا به من می گفتند اگر سوالی پرسیدند بگویم برای زیارت اقوام آمده ام.

پس شما هم با انگیزه کار و زندگی بهتر رفته بودید و در دام آنها افتادید؟

بله، من نه تنها هیچ انگیزه سیاسی برای رفتن به آنجا نداشتم، بلکه تحصیلاتم تا مقطع دیپلم بود و امید رفتن به دانشگاه و آینده ای جدا از احزاب کردی برای خود متصور بودم.

هدف من تنها پیدا کردن کاری بود تا بتوانم کمی از مشکلات خانواده دور بوده و هزینه های مالی خود را تامین کنم.

بعد از اینکه به آنجا رسیدید چه اتفاقاتی افتاد؟

بعد از گذشت دو روز در محلی که به آن مسافر خانه می گفتند از منطقه «پنجوین» مرا به «قندیل» فرستادند، سپس تمام لباس ها و وسایلم را از من گرفته و چنان بازرسی بدنی کردند که گویا زندانی آنها هستم.

بعد از آن شخصی به نام «فرهاد» با من صحبت کرد و با صحبت هایی که در آن بوی تهدید و هشدار دیده میشد به من گفت «نباید با ایرانی ها یکجا باشی، نباید تنها باشی، نباید حر ف هایی به غیر از حرف هایی که ما می گوییم تکرار کنی، نباید به زن ها نگاه بد داشته باشی، بلکه باید آنچه فرمانده به تو می گوید گوش کنی و مطیع آن باشی.»

از مقرارت آن اردوگاه آموزشی تعریف کنید.

در آن کمپ شب ها ساعت هفت یک کانال خبری از پ ک ک بود که حق داشتیم فقط آن را ببینیم و ساعت هشت شب همه باید در اتاق های خود می بودیم، اتاق هایی که به اندازه یک انباری بود و جای خواب هفت یا هشت نفر به حساب می آمد، اما فرمانده برای خود تخت خواب و اتاق جداگانه داشت.

روزانه ساعت ۴ و نیم صبح ما را برای صبحگاه بیدارمی کردند، بعد از یک ساعت به اصطلاح آنها ورزش، ما را به صف کرده و بعضی از حرکات نظامی را در قالب آموزش به ما نمایش می دادند.

پس این شد نتیجه آن زندگی بهتر و حرف های فریب دهنده اولیه؟

در همان سه روز اول مشخص شد که نه از کار خبری هست و نه جای خواب راحتی که آنها وعده داده بودند و نه اینکه پولی در کار بود.

آنها از کودکان کُرد هم مانند غلام هایشان برای تکه نانی یا یک پاکت سیگار، هرطور که می خواستند استفاده می کردند.

 زمانیکه متوجه شرایط شدید، اقدامی برای برگشت نکردید؟

من با «فرمانده فرهاد» صحبت کردم که قبل از ورودم به اینجا به من گفتند که به شما کار و جای خواب می دهیم، اما اینطور نشد، من میخواهم برگردم.

آن زمان هیچ شناختی از پ ک ک نداشتم ولی متوجه می شدم که بی اعتمادی نسبت به اعضای ایرانی در میان آنها وجود دارد.

فرهاد به من گفت بعد از دوره آموزش شما را به جایی می فرستم تا با شما صحبت شود که شما را به خانه بفرستند و من این وعده وی را هم باور کردم.

از وضعیت فرماندهانی که در آن سال ها دیدید، توضیح بدهید.

آنها مدام از«عثمان اوجالان» صحبت می کردند گویا او با گروهی هزار نفره از پ ک ک جدا شده بود.

در آن روزها اختلافات داخلی را به وضوح می توانستیم میان فرماندهان گروه شاهد باشیم، ما حق نداشتیم به دختران نگاه کنیم اما فرماندهان هر طور که دلشان میخواست با آنها رفتار می کردند. به طور مثال، در آخر دوره یکی از این فرماندهان با دختری ایرانی اهل ماکو فرار کرد.

یکی از آن روزها فردی آمده بود که می گفتند «رفیق جمعه» است که همان «جمیل باییک» میشد، او جناح مخالف عثمان اوجالان بود.

قبل از آنکه جلسه با وی آغاز شود، آنها دوباره ما را تهدید کردند که اگر مشکلی دارید یا مواردی غیراخلاقی در این کمپ دیده اید به زبان نیاورید.

من تا آن زمان نه جمیل باییک را میشناختم و نه او را دیده بودم، او نزدیک به پانزده یا شانزده نفر بادیگارد اطرافش داشت که یکی برایش چایی می آورد، یکی برایش صندلی را می گذاشت و دیگری پتو بر صندلی وی قرار می داد.

در جلسه با جمال باییک حاضر بودید؟

بله، در آن جلسه من خطاب به وی گفتم چرا این افراد باید ما را فریب داده و به ما دروغ بگویند؟ من برای کار به کردستان عراق آمده بودم و آنها به من وعده کار و درآمد داده بودند، فقط در جواب به من گفت «تو هنوز پ ک ک را نشناختی، کمی بمان تا بشناسی» ومتاسفانه آنها بیشتر از این اجازه ندادند که صحبت کنم.

از ادامه دوره آموزش تعریف کنید.

دوره آموزشی که تمام شد به امید اینکه به ایران باز می گردم و با من صحبت می شود، تمام فرماندهان با من لج افتادند و من را به منطقه ای دیگر فرستادند، دورتر از مرزهای ایران و به آموزشی به اسم «مظلوم دوغان» مشغول شدیم که یک دوره آموزش سیاسی ایدئولوژیک بود.

در آنجا ما دو کمپ آموزشی داشتیم، یکی کمپ ترکی و دیگری کمپ کردی. تعداد اعضای هر کمپ نزدیک به ۵۰ یا ۶۰ نفر بود.

آموزش آنها در خصوص کتاب جدید اوجالان که اسم آن را «دفاع از یک خلق» گذاشته بود، استوار شده بود.

در آن کتاب اوجالان ادعا می کرد که ما ایدئولوژی دولت کردی را کنار گذاشته و سعی می کنیم در کنار دولت حاکم باهم مدارا کنیم، اما وقتی به محیط نگاه می کردیم و اعضایی که سالها فقط در جنگ و کشتار و فکر دولت زندگی کرده بودند را می دیدیم، هضم این مسائل برایمان سخت بود.

بعضی ادعا می کردند که اوجالان را درک کرده و میفهمند ولی آنها بدتر از بقیه بودند.

مسئول آن دوره های آموزشی «مصطفی قره سو» بود. این فرد چند جانشین در هر کمپ آموزشی داشت، دو زن و دو مرد.

بیشتر آنها از کسانی بودند که در سوریه در کلاس های اوجالان حاضر بودند و ادعا داشتند که اوجالان را فهمیده اند، اما رفتار و گفتار آنها بوی دیکتاتوری میداد.

در حالی که اکثر آنها بیسواد، روستایی و بیشتر آنها مانند من در سنین کم فریب گروه را خورده بودند.

اغلب آنها از کردهای سوریه و ترکیه بودند چرا که کلاس های اوجالان در سوریه در سال های ۸۰ تا ۹۸ میلادی برگراز میشد.

با همه این موارد، شما تلاش دیگری برای بازگشتتان به جز مطرح کردن با فرمانده فرهاد نداشتید؟

مرز میان ترکیه و سوریه سیم خارداری بیش نبود، من فقط به دنبال این بودم که چه زمانی یک نفر با من صحبت می کند تا من به خانه برگردم، اما بجای صحبت، تهدید و گزارش خواستن از من شروع شد.

در بالا هم اشاره کردم که همیشه در محیط پ ک ک اعضای ایرانی مورد شک، گمان و بی احترامی قرار داشته و دارند و آنها را کوچک به حساب می آورند.

از لیلا عفرین برای ما تعریف کنید.

«لیلا عفرین» یکی از آن زنانی بود که در کودکی جذب پ ک ک شده بود، اهل کردستان سوریه (شهر عفرین) که ادعای فهم و درک اوجالان را داشت.

آنها چون خود فرمانده بودند هر کاری که دلشان می خواست انجام می دادند ولی در نهایت گستاخی و بی احترامی حق آزاد صحبت کردن را برای دیگران باقی نگذاشته بودند، تقریبا در این دوره آموزشی همه از این خانم ناراحت و عاجز بودند.

به عنوان نمونه اگر بخواهم بگویم، یک دختر ایرانی که اهل سلماس بود و دو کلیه وی مشکل داشت بارها مورد بی احترامی و سرزنش لیلا عفرین قرار گرفت و آن دختر را سربار خطاب می کرد.

آن دختر شانزده ساله در یک روز گرم تابستانی در آن دوره آموزشی، با اسلحه از زیر چانه خود اقدام به «خودکشی» کرد.

بحث برخی در آن کمپ این بود که این دختر را شهید اعلام کنند یا نه، بعضی او را خائن می نامیدند، اما هیچ کس لیلا را سرزنش نمی کرد، رفتار او را کسی سرزنش نمی کرد.

لیلا مانند بقیه فرماندهان پ ک ک جملاتی را از کتاب های اوجالان استخراج کرده بود و مدام آنها را برای اعضای جدید تکرار می کرد و ژست دانا بودن را می گرفت.

من هرگز صحنه خودکشی آن دختر ایرانی را فراموش نکردم و متاسفم که بگویم «خودکشی» سرنوشت برخی از اعضای گروه است.

نمی دانم جنازه آن دختر شانزده ساله را چه کار کردند، اما سالها بعد لیلا عفرین را در قامشلی دیدم.

لیلا فقط خورده و خوابیده بود و و با زحمت برخی دیگر، به «رهبری روژاوا» رسیده بود.

پس از سال ها هیچ تغییری نکرده بود، سنش بالاتر رفته بود و در لاف زنی های خود نمونه نداشت.

حال لیلا آمده بود که ادعا داشته باشد که ما دولت نمی خواهیم، ما یک سیستم خود مدیریتی داریم، ولی رفتار و کردار آنها تماما عکس آن ایدئولوژی بود که از آن صحبت می کردند.

خیلی از مردم در سوریه آواره شدند، بچه هایشان کشته شد، بی اخلاقی در نهایت خود پیشرفت کرده و منابع مردمی سوریه را لیلا و امثال او، در خودروهای لوکس و خانه های مجللشان به اسم پ ک ک برای خود بنیان نهادند.

وضعیت خودتان چطور شد؟

سال ها گذشت بدون آنکه کسی با من صحبت کند وحتی آنهایی که قصد یا نیت فرار داشتند همیشه در معرض خطر کشتن شدن از پشت سر(به هنگام فرار) قرار داشتند.

اگر گروه آنها را می گرفت، یا زندانی یا در محاکم نظامی که به آن «پلاتفرم» می گفتند محکوم میشدند و مانند برده ها سال ها از آنها کار می کشیدند،. یا حتی تا جایی این موضوع را پیش می بردند که حمل سلاح و نگهبانی برای آنها ممنوع میشد، چرا که دیگر این افراد مورد اعتماد نبودند.

من نیز از این امر مستنثی نبودم و بجای صحبت با من، تهدید به کشته شدن در حین فرار نصیبم شد، بنابراین چاره ای به جز سوختن و ساختن نداشتم.

من را به ترکیه و کوهستان های آن کشور و جاهایی که هیچ وقت در خواب هم فکر آن را نمی کردم که روزی من وارد اینطور مناطقی بشوم، منتقل کردند.

غارهای پر از رطوبت، زمین خیس و شرایط سخت زمستان بدون حمام، بدون حداقل های شرایط بهداشتی که شاید وصف آن وضعیت خیلی دشوار باشد، اینها آن زندگی بود که برای ما ساختند.

 به نظر شما چه اقدامی از طرف «دولت ایران» صورت بگیرد می توانیم شاهد کاهش عضویت کودکان و نوجوانان کُرد ایرانی در گروه های شبه نظامی باشیم؟

وقتی که به محیط پ ک ک و پژاک نگاه کنیم، می بینیم که اکثرا اعضای آنها یا کسانی که جذب این گروه شده اند فریب خورده اند.

گروه های اشاره شده درب را بر روی تمامی کسانی که به نحوی در زندگی قبلی خود مشکلاتی داشته اند باز نگهداشته و از این مسیر جذب نیرو می کنند.

مخاطب آنها، کسانی هستند که مرتکب قتل، دزدی و مصرف مواد مخدر شده اند، همچنین کودکان به دلیل احساسی بودن و عدم شناخت از این گروه ها نیز طعمه های خوبی برای فریب دادن از طرف آن گروه ها هستند.

حقیقت این است که چون کودکان شناختی از این گروه ها ندارند، ناخواسته جذب آنها شده و راه بازگشتی هم ندارند.

سطح تحصیلات کسانی که جذب این گروه ها می شوند متاسفانه معمولا پایین است یا اصلا سواد و تحصیلاتی ندارند. آنهایی که سطح تحصیلات بالاتری هم دارند به مرور زمان و شناخت حقیقی از گروه، راه جدایی را انتخاب می کنند.

دولت ایران لازم است شرایطی را فراهم آورد تا مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم این مناطق حل شود. همچنین آگاهی بخشی به مردم و خانواده ها نسبت به این گروه ها نیز بسیار موثرخواهد بود.

به نظرم راه مبارزه با این افکار و رفتار تنها آموزش است و بس، چرا که کسانیکه وارد محیط پ ک ک  و پژاک می شوند، محیط به آنها اصرار می کند که «آموزش آموزش».

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید