مشکلات مالی، دلیل عضویت صلاح حیدری در گروه‌های مسلح دموکرات و پ.ک.ک

صلاح حیدری: دلیل عضویت من در این گروه‌ها فقط فرار از زندان به دلیل بدهی بود.

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از پاوه، یکی از مسائلی که عضویت و در واقع فریب خوردن افراد در گروه‌های مسلح کُرد را تسریع و تسهیل می‌کند، مشکلات مالی و بدهی‌های کلان اقتصادی در ایران است. در این روش، فرد بدهکار که سابقه هیچگونه فعالیت سیاسی و نظامی ندارد، چون بدهکار است و ممکن است به دلیل مسائل مالی به زندان محکوم شود، به طور غیرقانونی از ایران خارج می‌شود و در اقلیم کردستان عراق سکونت می‌گزیند. از سوی دیگر برای حضور در اقلیم کردستان نیز عضویت در گروه‌های مسلح و داشتن کارت عضویت ضروری است؛ لذا فرد به اجبار و بدون علاقه و اطلاع قبلی، مجبور است وارد ساختار گروه‌هایی مانند پ.ک.ک شود.

در این سناریو، فرد نه می‌تواند به ایران بازگردد و نه می‌تواند به اروپا برود. صرفا چاره‌ای جز ادامه عضویت در گروه‌های مسلح ندارد. بدین ترتیب گروه مسلح توانسته یک عضو به این شکل جذب کند. موضوع امروز خبرنگار دیدبان، به این روش عضویت در پ.ک.ک و سایر گروه‌های مسلح ارتباط دارد.

صلاح حیدری، اهل پاوه و متولد ۱۳۵۶ است. او که مجرد بوده و دارای مدرک تحصیلی پیش‌دانشگاهی و سابقه ورشکستگی است، از ترس طلبکاران و محکومیت به زندان، در سال ۱۳۸۶ به صورت غیرقانونی از کشور خارج شده و به اقلیم کردستان عراق مهاجرت کرده است. اما به این دلیل که شرط ماندن و اقامت در اقلیم کردستان عراق، عضویت در گروه‌های کرد مسلح و داشتن کارت عضویت است، از روی اجبار به گروه مسلح دموکرات پیوست. وی ۱۰ ماه در این گروه حضور داشته، اما در این مدت به دلیل ناسازگاری و درگیری، در چالش با مسئولان و فرماندهان بوده است. آقای حیدری، پس از دریافت کارت به مدت ۱ سال و نیم در سلیمانیه مشغول کارگری بوده و به این دلیل که در دوره حضور در گروه، برخی از طلبکارانش به درب مقر گروه دموکرات مراجعه کرده بودند، همیشه نگران بازداشت، استرداد و دستگیری و زندان در ایران بوده است. لذا برای فرار از زندان در ایران، در شهریور ۱۳۸۸ به گروه مسلح پ.ک.ک/ پژاک ملحق شده تا بتواند با خروج از عراق- از طریق ترکیه- به اروپا مهاجرت کند و از دست طلبکاران خلاص شود. در واقع، وی مشکل سیاسی- امنیتی در ایران نداشته و دلیل عضویت وی، صرفا فرار از محکومیت مالی بوده است.

آقای حیدری، پس از گذشت مدت زمانی از عضویت در پژاک، به علت اینکه نسبت به منطقه آشنایی نداشته و گویش کرمانجی و ترکی را نمی‌دانسته، قادر به فرار نشده است. لذا پس از ۱۱ ماه حضور در پژاک خود را به نیروهای ترکیه تسلیم کرده است. او در ترکیه، در ابتدا ۲۰ سال حکم حبس دریافت می‌کند، اما پس از گذراندن ۱۴ سال و یک ماه در زندان‌های مختلف ترکیه آزاد شده و در مهر ۱۴۰۲ در مرز ایران خود را تسلیم می‌کند. بدین ترتیب در داستان تلخ آقای حیدری، شاهد نابودی زندگی یک جوان کُرد به دلیل مسائل مالی و عضویت در پژاک هستیم.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: آقای حیدری چه عاملی باعث شد که از کشور خارج شوید و عضو دموکرات بشوید؟ آیا سابقه عضویت در این گروه‌ها و درگیری مسلحانه در خانواده شما وجود داشت؟ آیا اطلاعاتی از سابقه و عملکرد گروه‌هایی مانند دموکرات و پ.ک.ک داشتید؟

حیدری: من نه سیاسی بودم و نه علاقه به کار سیاسی و نظامی و درگیری با دولت ایران داشتم. سابقه عضویت در این گروه‌ها هم در خانواده ما وجود ندارد. دلیل عضویت من در این گروه‌ها نیز فرار از زندان به دلیل بدهی بود. در واقع، از چاله به چاه افتادم. من در سال ۸۶ بدهی خیلی زیادی داشتم؛ آن زمان که پراید ۴ میلیون تومان بود من نزدیک به ۴۰ میلیون تومان بدهکار بودم. به‌دلیل ورشکستگی هم قادر به پرداخت بدهی‌هایم نبودم. طلبکاران من هم روز و هر شب به جلوی خانه‌مان می‌آمدند و داد و بیداد می‌کردند یا آنقدر به تلفن منزل و موبایلم زنگ می‌زدند تا در نهایت جواب دهم. واقعاً نمی‌دانستم چه کاری انجام بدهم. زمانی من کاسب و فعال اقتصادی خوش حساب و معروفی بودم و در شهر خودمان بسیار روی من حساب می‌کردند. اما زمانه کاری با من کرد که ورشکسته شدم و کلی بدهی به بار آوردم. شرایط آنقدر برایم سخت شده بود که حتی از نامزدم که تازه با هم عقد کرده بودیم مجبور شدم طلاق بگیرم. چون دیگر پول و سرمایه‌ای نداشتم که بخواهم زندگی تشکیل دهم. یعنی مساله بدهی من، زندگی شخصی و خانوادگی من را نابود کرد. بعد از مدتی خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم از دست طلبکارانم فرار کنم. چون چاره‌ای نداشتم و نمی‌توانستم بدهی را پرداخت کنم. به همین دلیل به عراق رفتم و در سلیمانیه مخفی شدم و کارگری می‌کردم. اما بعد از مدتی چون کارت اقامت نداشتم، می‌خواستند من را به ایران برگردانند. ولی من که از دست طلبکارانم فرار کرده بودم نمی‌خواستم به ایران برگردم. چون ورود به ایران؛ یعنی زندان! به همین دلیل به من پیشنهاد دادند اگر می‌خواهم همچنان در اقلیم کردستان بمانم و کارت بگیرم، باید عضو یکی از گروه‌های مخالف ایران شوم تا با عضویت در آنجا کارت اقامت برایم صادر کنند!

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چگونه گروه دموکرات را انتخاب کردید؟ آیا کسی به شما پیشنهاد داد یا از قبل با این گروه آشنایی داشتید؟

حیدری: اگر دلیل انتخاب دموکرات را بگویم، کمی خنده‌دار است و باور نمی‌کنید! همانطور که می‌دانید خیلی از گروه‌های مختلف در اقلیم کردستان هستند و معمولاً نزدیک مرز سکونت دارند؛ اما دلیل اینکه دموکرات را انتخاب کردم این بود که پایگاه دموکرات نسبت به گروه‌های دیگر فاصله بیشتری با مرز ایران داشت. چون واقعاً می‌خواستم از ایران دور شوم تا دست طلبکارهایم به من نرسد، وگرنه من هیچ شناختی از این گروه نداشتم. من هم مانند بسیاری از اهالی شهرهای مرزی ایران با اسم این گروه‌ها آشنایی داشتم، اما هیچ شناختی از ماهیت آنها نداشتم، تنها دلیلم برای عضویت نیز فقط و فقط دریافت کارت اقامت بود و دور شدن از دست طلبکارهایم.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: چه شرایطی در دموکرات داشتید و نحوه زندگیتان در آنجا چگونه بود؟ لطفاً کامل توضیح دهید.

حیدری: برای من تفاوت نمی‌کرد، چون هدف من فرار از ایران بود و در واقع، شرایط خاصی برای من نداشت. چون من اصلاً در یک دنیای دیگری زندگی می‌کردم و به شدت افسرده شده بودم. آنجا بودن یا نبودن به هیچ وجه برای من اهمیتی نداشت. فقط رفته بودم که دست طلبکار‌هایم به من نرسد. هیچ دلیل دیگری نداشتم، من اصلاً آدم سیاست و جنگ و اسلحه نبودم، من تنها یک کاسب ورشکسته بودم؛ کاسبی که یک زمان بهترین زندگی را داشت اما به دلیل ورشکستگی و بدهی و ترس از زندان، آواره کوه و بیابان شده بود. حتی نزدیک به سه ماه من را به یک تپه فرستادند که در آنجا تنها باشم و فقط یک نفر هم با من بود. دلیلشان هم فقط افسردگی من بود. آنها می‌ترسیدند شرایط روحی من باعث شود افراد دیگر هم به حال من دچار شوند و یا از آنجا بروند. حتی چند باری هم درگیر شدیم. آن هم به خاطر این بود که در کلاس‌های سیاسی و یا نظامی اهمیتی به هیچ مطلبی نمی‌دادم و در هیچ کاری شرکت نمی‌کردم. چون برای جنگ به آنجا نرفته بودم. همین باعث شده بود که مدام از من انتقاد کنند و درگیری لفظی پیش بیاید. همین هم باعث چندین بار دعوا شد. من تقریباً ۱۱ ماه در دموکرات بودم، اما متاسفانه غیر از شرایط سخت و بدی که در گروه داشتم؛ چند نفر از طلبکارهایم رد من را گرفته بودند و جلوی مقر دموکرات آمدند. البته از آنها پنهان شدم ولی دیگر آنجا هم برایم امن نبود. به همین دلیل تصمیم گرفتم از گروه تسویه کنم و به جای دیگری بروم. یکی از دوستانم رستوران داشت، به من پیشنهاد داد که در آنجا مدتی کار کنم.

تقریباً یک سال و نیم هم در آنجا بودم و خوشبختانه دست طلبکارهایم به من نرسید. اما واقعاً شرایط زندگی خیلی سخت‌تر شده بود، چون درآمد زیادی نداشتم. حتی به اندازه نیازهای اولیه هم پول نداشتم، چه برسد که بتوانم پول طلبکارانم را پس بدهم! به همین دلیل تصمیم گرفتم از سلیمانیه هم بروم، قصد داشتم راهی پیدا کنم و به صورت قاچاقی خودم را به اروپا برسانم. اما این کار هم نیازمند پول زیادی بود و من هم هیچ پولی نداشتم. متاسفانه به هر کسی از دوستان و اقوام هم زنگ می‌زدم و تا اسم پول می‌آوردم تلفن را قطع می‌کردند، البته حق داشتند چون من یک آدم ورشکسته و فراری بودم.

مدتی بعد با دو کارگر کُرد اهل سوریه آشنا شدم، البته زیاد هم ‌حرف‌های یکدیگر را متوجه نمی‌شدیم چون لهجه‌های متفاوتی داشتیم، اما بعد از مدتی کم‌کم با یکدیگر رفیق شدیم، بعد از مدتی که متوجه شدند می‌خواهم به اروپا بروم و پولی ندارم به من پیشنهاد دادند که با عضویت در پ.ک.ک می‌توانم اول به ترکیه و از آنجا به اروپا بروم و اینکه حتی خود آن گروه به من کمک خواهد کرد؛ واقعاً چیزی برای از دست دادن نداشتم، فقط می‌خواستم تا می‌توانم از بدبختی‌هایم فرار کنم. بدون اینکه با کسی مشورتی بکنم و یا حتی خودم فکر بکنم، تصمیم گرفتم عضو پ.ک.ک بشوم که این تصمیم، آغاز نابودی زندگی من بود.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: از عضویت در پ.ک.ک بگویید. زندگی در آنجا چگونه بود و معمولا چه کار می‌کردید؟ آیا به شما کمک کردند تا در اروپا پناهنده شوید؟

حیدری: در پ.ک.ک هم کلاً ۱۱ ماه حضور داشتم. متاسفانه چون هیچ راهی برای فرار از مشکلاتم نبود بر اساس حرف آن افراد تصمیم گرفتم در آنجا عضو شوم تا راهی پیدا کنم، اما نه راهی بود و نه نجاتی، دوباره به بن‌بست خوردم. ۱۱ ماه در پ.ک.ک، صرفا به بطالت گذشت! تمام آن ۱۱ماه تنها مشغول به کار و کارگری بودیم؛ یا چاه حفر می‌کردم یا کیسه‌های آرد را جابجا می‌کردم. وضعیت آنجا اصلاً با دموکرات قابل مقایسه نبود. حداقل در دموکرات داخل پایگاه بودیم و مجبور نبودیم در زیر زمین و کوهستان‌های صعب‌العبور زندگی کنیم. در آنجا هم کار کردن زیاد بود؛ اما نه به اندازه پ.ک.ک. به هر حال چندین بار با آنها صحبت کردم و گفتم قبل از عضویت به من گفته بودند شما کمک می‌کنید تا به اروپا بروم اما هر بار وعده‌های الکی به من می‌دادند و فقط می‌خواستند از سر خود باز کنند. کارمان فقط شده بود اینکه صبح‌ها قبل از روشن شدن هوا بیدار بشویم و در کلاس‌های سیاسی و ایدئولوژیک شرکت کنیم، بعد از آن هم تمرینات نظامی بود و آشپزی کردن و پختن نان. زمانی هم که هوا تاریک می‌شد اجازه نداشتیم بیرون حضور داشته باشیم و مجبور بودیم از زمان تاریکی تا صبح روز بعد در زیر زمین بمانیم. یعنی عملا زندانی بودیم!

بیشتر از پیش افسرده شده بودم و به این نتیجه رسیدم که آنجا ماندن دیگر سودی برایم ندارد و امکان هم ندارد آنها به من کمک کنند تا به اروپا بروم. به همین دلیل تصمیم گرفتم فرار کنم. به این دلیل که در پ.ک.ک مانند گروه‌های دیگر امکان تسویه وجود نداشت و خودشان می‌گفتند هر کسی عضو می‌شود امکان رفتن از اینجا را ندارد. یعنی پ.ک.ک مانند حبس ابد بود!

به همین دلیل خیلی‌ها فرار می‌کردند، شب‌ها موقع نگهبانی یا مواقعی که کسی حواسش نبود فرار می‌کردند. به همین دلیل من هم مجبور بودم فرار کنم؛ یک روز عصر همراه با یکی از دوستانم برای آوردن وسایل از پایگاه خارج شدیم. همان لحظه بی‌مقدمه به او گفتم من دیگر نمی‌توانم در آنجا زندگی کنم می‌خواهم بروم، او هم که گویا منتظر یک فرصت بود با من همراه شد. وسایل و سلاح‌هایمان را جا گذاشتیم و از منطقه تحت کنترل پ.ک.ک خارج شدیم. پایگاهی که من در آنجا بودم نزدیک مرز ترکیه بود، به همین خاطر خودمان را تسلیم سربازهای ترکیه کردیم که همین تسلیم شدن باعث شد بیش از ۱۴ سال را در زندان‌های مختلف ترکیه بگذرانم.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: زمانی که خودتان را به سربازهای ترکیه تحویل دادید، چه اتفاقی افتاد و بعد از دستگیری چه شد؟ چرا به زندان طولانی‌مدت محکوم شدید؟ لطفاً کامل توضیح دهید.

حیدری: به محض تسلیم شدن همین که لباس‌های ما را دیدند و متوجه شدند از کجا آمده‌ایم همه آنها به جان ما افتادند و کتک می‌زدند و توهین می‌کردند. البته کتک و توهین، فقط به آنجا محدود نشد، حتی زمانی که ما را به داخل ماشین بردند تا وقتی که به پایگاهشان برسیم، زیر مشت و لگدهایشان بودیم. بعد از یک روز ما را به دادگاه منتقل کردند ولی متاسفانه من نه ترکی بلد بودم نه حتی کرمانجی را هم درست یاد گرفته بودم. همین باعث دردسر من شد. آن شخصی که با هم فرار کرده بودیم خودش اهل ترکیه بود و قاعدتاً ترکی بلد بود، نمی‌دانم در زمان بازجویی چه به او گفته بودند یا چه اتفاقی افتاد اما همین که بعد از او نوبت من شد بلافاصله یک کاغذ به من دادند تا امضا کنم. آن شخص هم که به اصطلاح رفیقم بود به من اشاره کرد که امضا کنم، گفت نگران نباش، به صلاح هر دونفرمان است. من اصلا نمی‌دانستم در حال امضای چه هستم!

من هم به او اعتماد کردم و امضا کردم. بعد از آن تا امروز هم خبری از آن شخص ندارم، ولی گویا آن امضای من باعث شده بود که تمامی اتهامات آن شخص هم به من منسوب شود. البته چون ترکی بلد نبودم نمی‌دانستم چه برگه‌ای را امضا کردم. هیچ دفاعی هم نمی‌توانستم از خودم بکنم، یک وکیل تسخیری برای من انتخاب کرده بودند که از کردهای ترکیه بود، دست و پا شکسته به کرمانجی و سورانی با او حرف می‌زدم، احساس می‌کردم چون او هم کرد زبان است به من کمک می‌کند ولی متاسفانه بعدها متوجه شدم آن وکیل از کردهایی بود که طرفدار سازمان است که تحت عنوان حزب ه.د.پ در ترکیه فعالیت داشتند. او هم چون من را خائن و خیانتکار به پ.ک.ک می‌دید هیچ کمکی به من نکرد. چه بسا حکم من را هم بیشتر کرد. حکمی که دادگاه برای من صادر کرد ۲۰ سال بود! دنیا روی سرم خراب شد. از پ.ک.ک به زندان ترکیه رفتم!

البته چون در طول مدت حضور در زندان، دیگر هیچ‌گونه ارتباطی با اعضای گروه و سازمان نداشتم، حکم من شامل بخشودگی شد و به جای ۲۰ سال ۱۴ سال و یک ماه طول کشید. کل عضویت من در دموکرات و پ.ک.ک دو سال هم نمی‌شد، اما با یک اشتباه، بیش از ۱۴ سال زندانی شدم. واقعا فشارهایی را داخل زندان متحمل شدم که اگر در ایران مانده بودم و به خاطر بدهی‌هایم به زندان می‌رفتم، چنین اتفاقاتی برایم نمی‌افتاد. زندان در ایران، در مقایسه با زندان در ترکیه، بهشت بود. از گذراندن عمر با یک عده دزد و قاچاقچی و قاتل که بگذریم، مشکل اصلی من رو در رو شدن با اعضای زندانی پ.ک.ک بود. آنها بارها با من درگیر شدند. توهین‌ها و فحش‌هایی که به من می‌دادند ۱۴ سال طول کشید، ۱۴سال من را تحقیر کردند و مدام توهین می‌کردند که چرا فرار کردم! نهایتاً بعد از ۱۴ سال و یک ماه و بعد از اینکه دولت ترکیه متوجه شد که من دیگر هیچ ارتباطی با آن سازمان و تشکیلات داخل زندان ندارم، من را آزاد کردند.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: بعد از آزاد شدنتان از زندان چه اتفاقی افتاد و چه کار کردید؟

حیدری: زمانی که من در زندان بودم برادرهایم توانسته بودند که بدهی‌های من را پرداخت کنند. به همین دلیل دیگر هیچ نگرانی بابت طلبکارها نداشتم و خیلی راحت می‌توانستم به ایران برگردم. البته با اینکه می‌توانستم و شرایطش هم بود که یا در ترکیه بمانم یا به اروپا بروم، اما دیگر تحمل هیچ دردسر و مشکل دیگری نداشتم. تقریباً نصف زندگی‌ام را هدر دادم. از تمام دنیا تنها یک مادر پیر داشتم و فقط می‌خواستم پیش مادرم برگردم، به همین دلیل بعد از آزاد شدن سریع به ایران برگشتم و یک روز هم در ترکیه نماندم.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: آقای حیدری زمانی که به ایران بازگشتید چه اتفاقی افتاد و چگونه با شما برخورد شد؟

حیدری: من به محض آزاد شدن از زندان سریع وارد ایران شدم. روز اول را که به منزل خودمان رفتم و کسی سراغ من را نگرفت. چند روز بعد با من تماس گرفتند و از من دعوت کردند تا به اداره پلیس بروم. در آنجا یک سری سوالات از من پرسیدند و اتفاق خاصی نیفتاد. بعد از آن هم من را به دادگاه ارجاع دادند که البته بعد از دادگاه نزدیک به سه ماه را بازداشت بودم و بعد از آن با قید وثیقه آزاد شدم. البته یک حکم دیگر برای من صادر شده که ۳۳ ماه و ۱۵ روز حبس به من داده‌اند و البته فعلاً منتظر هستم ببینم چه اتفاقی خواهد افتاد. اما در اینجا بسیار راحت هستم. حداقل زندان در شهر خودمان است و ممکن است تخفیف بگیرم. چون کار خلافی نکردم؛ جز خروج غیرقانونی.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید