من برای کارگری رفته بودم اما اسلحه به دستم دادند

آسیب های اجتماعی و مصادیق بسیار آن همواره مشکلاتی را برای خانواده ها و البته جامعه بوجود آورده و این مهم مرتفع نمی گردد تا علت ها و دلایل اصلی بروز این آسیب ها را شناسایی و از میان برداریم که این همت و عزم و اراده جدی مسئولین دولت ایران را می طلبد.

طی مصاحبه ای که مهران کیکانی (شخصی که به دلیل نبودن فرصت شغلی در ایران مجبور شده بود به کارگری در یک کشور غریب رو بیاورد) با دیدبان حقوق بشر کردستان ایران داشت اظهار کرد که من برای کار و کارگری رفته بودم اما بجای بیل و کلنگ اسلحه به دستم دادند.

شرح واقعه از زبان مهران کیکانی:

مدتها داخل شهر خودمان شغل مناسبی پیدا نمی کردم به همین دلیل تصمیم گرفتم به عراق و شهر سلیمانیه بروم تا در آنجا شغلی را پیدا کنم. زمانی که به آنجا رسیدم به میدان اصلی شهر رفتم مدتی در کنار کارگرهای دیگری که مانند من به دنبال کار بودند ایستاده بودم، ناگهان یک ماشین تویوتا سفید رنگ جلوی ما ترمز کرد در ابتدا اصلا متوجه نشدم چرا آن های دیگر پا به فرار گذاشتند ولی من کمی خوشحال شدم و احساس کردم کار دیگر مال من است؛ چهار نفر بودند دو نفر از آنها پیاده شدند و شروع به صحبت کردند، اول به من گفتند که برای کار باغبانی داخل یک باغ می‌خواهند برایشان کار کنم من هم قبول کردم و سوار ماشین شدم اما کم کم از شهر خارج  و وارد کوهستان شدیم، در ابتدا احساس کردم شاید باغشان خارج از شهر باشد به خاطر همین شکایتی نکردم اما پس از طی کردن  مسیری وارد جایی شدیم که همه سلاح به دست داشتند. به یکی از آنها اعتراض کردم و گفتم اینجا کجاست که من را آورده اید؟ من برای کار آمده بودم! نه شماها را می‌شناسم و نه اینجا را. همان مردی که در ابتدا به من گفته بود برای کار باغبانی من را استخدام میکند گفت که اینجا مقر پژاک است و باید این جا آموزش ببینی و به جنگ بروی. به شدت با آنها درگیر شدم و خیلی هم ترسیده بودم و نمی دانستم چه کار کنم! هیچ راه فراری هم نمی شناختم، چند روزی که در آنجا بودم دو بار اقدام به فرار کردم اما من را دستگیر کردند و داخل یکی از سنگر ها دستانم را با دستبند بستند، چند روزی گذشت و من را آزاد کردند قرار بود که من را برای دوره آموزشی منتقل کنند اما خوشبختانه دقیقا بعد از ۲۰ روز که در آنجا به زور من را نگه داشته بودند توانستم از آنجا فرار کنم و به سرعت خودم را به یکی از روستاها رساندم و با خانواده ام تماس گرفتم تا به دنبالم بیایند.

من فقط میخواستم کار کنم، فقط به دنبال یک شغل بودم. نه علاقه ای به جنگ داشتم و نه حتی پژاک را می شناختم شاید بدترین ۲۰ روز زندگی ام درمیان اعضای پژاک بود.

 

طبیعی است که «مناطق مرزی و کمتر توسعه یافته ایران» باتوجه به وجود مشکلات عدیده و عمیق اقتصادی و معیشتی حاکم بر زندگی افراد آن مناطق، بیش از دیگر شهرها و مناطق کشور نیازمند این توجه از سوی مئسولین دولت ایران هستند.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید