مهاجرت هیاس به عراق برای کار و فریب خوردن توسط گروه مسلح دموکرات

هیاس مرادی: به همه توصیه می‌کنم که هیچ‌گاه به شعارهای جذاب و غیرواقعی اعتماد نکنند. زندگی در وطن خود بسیار ارزشمندتر از پیوستن به گروه‌های خطرناک و بی‌فایده است.

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، یکی از مشکلات همیشگی مناطق کردنشین ایران به طور خاص و البته مرزی به طور عام، توسعه‌نیافتگی، فقر، نرخ بیکاری و عدم رشد اقتصادی همگام با سایر نقاط کشور است. همین فقر و بیکاری مزمن و نیاز مردم مناطق کردنشین به مسائل اولیه زندگی، باعث مهاجرت آنها به حاشیه کلان‌شهرهای داخلی و مناطق کردنشین در شمال عراق شده است. مهاجرت به خارج از کشور برای کار و کسب درآمد بیشتر، فی‌نفسه امر مذمومی نیست. اما با توجه به شرایط اربیل و حضور گروه‌های مسلح و نزاع آنها با دولت مرکزی در ایران، نگرانی از فریب خوردن و جذب جوانان کُرد به این گروه‌ها وجود دارد. امری که در سال‌های اخیر، مصاحبه‌های دیدبان بارها و بارها این فرضیه را تایید کرده است.

در تمام سال‌های اخیر افراد متعددی به دیدبان حقوق بشر کردستان ایران گفتند که برای کار به اربیل و سلیمانیه رفتند و ناگهان خود را در مقرهای پ.ک.ک، پژاک، پاک، دموکرات و… دیدند. افراد زیادی برای کمک به خانواده و برطرف کردن نیازهای متعدد مالی خود در اربیل و سلیمانیه حاضر شدند، اما چند سال از عمر خود را در مقرهای این گروه‌های مسلح هدر دادند. در حالی که اگر دولت ایران، به اندازه اصفهان، تبریز، تهران، مشهد و شیراز و سایر مناطق بیشتر برخوردار، در مناطق مرزی و کردنشین ایران، سرمایه‌گذاری می‌کرد، جوان کُرد ایرانی به جای کار در اربیل و آوارگی در مناطق کردنشین عراق، در کشور و شهر خود مشغول به کار می‌شد و هرگز وارد ساختار خطرناک، مسلح، بسته و فرقه‌ای گروه‌های مسلح نمی‌شد.

هیاس مرادی، عضو سابق گروه مسلح دموکرات، متولد: ۱۳۷۱ در مصاحبه با خبرنگار دیدبان به صراحت اعلام کرده که صرفاً برای کارگری به همراه دو نفر از دوستانش به عراق رفته و بدون هیچگونه انگیزه‌ای و به‌دلیل تبلیغ یکی از نیروهای دموکرات به نفع گروه مذکور، در سلیمانیه عراق با گروه در اردیبهشت ۱۳۸۹ آشنا و به گروه دموکرات پیوسته است.  وی هفت ماه در این گروه مسلح عضویت داشته و سپس به دلیل وضعیت نامناسب گروه از لحاظ دزدی توسط نیروهای گروه، پی‌بردن به پوچ و واهی بودن ادعاها و مسیر دموکرات و عدم علاقه به فرهنگ آن، در آذر ماه سال ۱۳۸۹ و پس از هفت ماه، به ایران بازگشته است.

 

سوال: لطفا درباره خودتان و شرایطی که باعث سفر به عراق شد، توضیح دهید؟ آیا از سابقه و فعالیت و ماهیت دموکرات اطلاع داشتید؟ آیا در خانواده و دوستان و اقوام، سابقه عضویت در این گروه‌های مسلح وجود داشته است؟

هیاس مرادی: من در یک خانواده کارگر و فقیر به‌دنیا آمدم. زندگی ما از کودکی همیشه با چالش‌های زیادی همراه بود و از سنین پایین، فشار اقتصادی و اجتماعی را احساس می‌کردم. بزرگ‌ترین خواسته‌ام همیشه این بود که بتوانم به خانواده‌ام کمک کنم و شرایط بهتری برای آن‌ها فراهم کنم. در جوانی، به این نتیجه رسیدم که اگر به عراق بروم، شاید بتوانم کار بهتری پیدا و درآمد بیشتری کسب کنم. در سال ۱۳۸۹، به‌همراه دو نفر از دوستانم این تصمیم را گرفتیم و با امید به یک زندگی بهتر، به آنجا رفتیم. ما واقعا قصد کار داشتیم و اصلا علاقه‌ای به ماهیت این گروه‌ها نداشتیم. یعنی اطلاعی هم از فعالیت این گروه‌ها نداشتیم. من صرفا یک جوان ۱۹ ساله بودم و طبیعی بود که از سیاست و اقدامات مسلحانه اطلاعی نداشته باشم. دلیل سفر به عراق و تحمل غربت و دوری از خانواده هم فقط بیکاری در ایران بود.

سوال: وقتی به عراق رسیدی، چه انتظاراتی داشتی؟ قبلاً به عراق سفر کرده بودی؟

هیاس مرادی: من انگیزه زیادی برای کار داشتم. در ابتدا فکر می‌کردم که با پیدا کردن کار، می‌توانم به راحتی به خانواده‌ام کمک کنم. اما واقعیت خیلی زود بر من روشن شد. در سلیمانیه، شرایط کارگری بسیار دشوار بود و ما اجباراً به دنبال کار با دستمزدهای پایین و شرایط نامناسب بودیم. در این میان، یکی از نیروهای گروه دموکرات با ما صحبت کرد و وعده‌هایی درباره حقوق و فرصت‌های بهتر برای ما داد. او به ما گفت که اگر به این گروه بپیوندیم، می‌توانیم به یک جنبش بزرگ بپیوندیم و به آزادی کردستان کمک کنیم. وعده مالی هم داد. طبعا ما با بعد از چند ماه بیکاری در سلیمانیه، فریب خوردیم و عضو دموکرات شدیم.

سوال: چطور شد که به گروه دموکرات پیوستی؟ گروه‌های دیگر به سراغ شما نیامدند؟

هیاس مرادی: در آن زمان، احساس می‌کردم که این گروه می‌تواند راهی برای بهبود وضعیت من باشد. با تبلیغات او، هیجان‌زده شدم و به سادگی تصمیم گرفتم که به گروه ملحق شوم. این تصمیم در آن لحظه به نظر درست می‌رسید. اما واقعیت این بود که هیچ شناختی از درون‌مایه واقعی این گروه نداشتم. در واقع، بیشتر به دنبال فرار از مشکلات شخصی‌ام بودم تا رسیدن به یک هدف سیاسی واقعی. مشکل شخصی من هم بیکاری و فقر بود. شاید اگر فرد دیگری از گروه دیگری سراغ ما می‌آمد، ما با او می‌رفتیم. چون صرفا در پی پول و کار بودیم. نیروی گروه دموکرات، زودتر سراغ ما آمد و ما به راحتی فریب خوردیم.

سوال: تجربه‌ات از عضویت در این گروه چه بود؟

هیاس مرادی: تجربه‌ام بسیار ناامیدکننده بود. یعنی اصلا خاطرات خوبی برایم باقی نمانده است. در ابتدا، به نظر می‌رسید که همه چیز در حال پیشرفت است، اما به سرعت متوجه شدم که این گروه دچار مشکلات عمیق‌تری است. دزدی‌ها و فساد در بین اعضا شایع بود و بسیاری از آن‌ها فقط به فکر منافع شخصی خود بودند. من به خودم می‌گفتم که چرا اینجا هستم و چه هدفی دارم. کلاس‌های ایدئولوژیک و سیاسی که در آنجا برگزار می‌شد، برای من بی‌معنا بود. به جای اینکه از این کلاس‌ها چیزی یاد بگیرم، فقط احساس می‌کردم که وقت‌ام هدر می‌رود. کلاس سیاسی برای من با ۱۹ سال سن اصلا مفید نبود. من برای کار به دموکرات رفته بودم و شاهد سرقت اعضا از یکدیگر، فساد اخلاقی و عدم پایبندی به شعارها و ادعاهای سران گروه بودم.

سوال: آیا در این مدت با چالش‌های خاصی روبرو شدی که بر تو تأثیر گذاشته باشد؟

هیاس مرادی: بله، یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها احساس تنهایی و ناامیدی بود. وقتی به دزدی‌های آشکار و رفتارهای غیراخلاقی اعضا پی بردم، به شدت تحت فشار روانی قرار گرفتم. گاهی اوقات شب‌ها به تنهایی در اتاقم نشسته و به آینده‌ام فکر می‌کردم. حس می‌کردم که در یک زندان هستم و هیچ راهی برای فرار ندارم. این وضعیت به من آموخت که زندگی در جستجوی آزادی واقعی، چه چقدر دشوار است. در حالی که در کلاس‌های سیاسی و سخنرانی‌های خسته‌کننده، ما صرفا شاهد شعارهای زیبا بودیم. برادری، برابری، جنگ برای آزادی، گذشت و همه مسائل اخلاقی در دموکرات، صرفا در شعارها بود و عملاً در مقرهای این گروه، خبری از این شعارهای زیبا نبود. همه فقط در پی منافع خود بودند. فرماندهان اصلا در پی رفع نیازهای اولیه ما نبودند و صرفا در حال شعار و سخنرانی بودند. خروجی صدها ساعت کلاس سیاسی، عملا دزدی و سرقت و مفاسد گسترده بود.

سوال: چه چیزی باعث شد که تصمیم به بازگشت به ایران بگیری؟

هیاس مرادی: پس از هفت ماه، به این نتیجه رسیدم که این گروه هیچ آینده‌ای ندارد. یعنی نه مسائل عقیدتی و ایدئولوژیک آن برای من جذابیت داشت و نه نیازهای مادی مرا برطرف می‌کرد. هفت ماه، صرفا شاهد انواع مفاسد بودم. احساس کردم که نه تنها به اهدافم نزدیک‌تر نشده‌ام، بلکه در واقع از آن‌ها دورتر شده‌ام. در آذر ۱۳۸۹، با خودم گفتم که باید به زندگی‌ام برگردم و از این وضع نجات پیدا کنم. تصمیم گرفتم به ایران بازگردم و از آن شرایط دور شوم. این تصمیم به نوعی نجات‌دهنده من بود. اگر در دموکرات مانده بودم، یا کشته می‌شدم یا دیوانه!

سوال: حالا که به گذشته نگاه می‌کنی، چه احساسی داری؟

هیاس مرادی: واقعاً خوشحالم که این تصمیم را گرفتم. بعد از بازگشت، احساس کردم که دوباره نفس می‌کشم. حالا در کنار خانواده‌ام هستم و تلاش می‌کنم تا زندگی‌ام را از نو بسازم. به خودم می‌گویم که هیچ چیز مهم‌تر از خانواده و زندگی عادی نیست. این تجربه به من آموخت که هیچ‌گاه نباید به وعده‌های جذاب ولی غیرواقعی اعتماد کرد و باید بر روی واقعیت‌های زندگی‌ام تمرکز کنم. واقعیت زندگی من، بیکاری بود؛ باید بیکاری و فقر را در ایران و کنار خانواده، حل می‌کردم و به سلیمانیه نمی‌رفتم. سفر به اقلیم کردستان عراق، باعث این مصیبت‌ها شد.

سوال: آیا پیامی برای کسانی که ممکن است در موقعیت مشابهی قرار بگیرند، داری؟

هیاس مرادی: بله، حتما! به همه توصیه می‌کنم که هیچ‌گاه به شعارهای جذاب و غیرواقعی اعتماد نکنند. زندگی در وطن خود بسیار ارزشمندتر از پیوستن به گروه‌های خطرناک و بی‌فایده است. همیشه باید با واقعیت‌های زندگی‌تان روبرو شوید و به دنبال راه‌های سالم برای بهبود شرایط خود باشید. به یاد داشته باشید که امید و تلاش در هر شرایطی می‌تواند شما را به جلو ببرد. من اگر دانش و تجربه اکنون را داشتم، هرگز به سلیمانیه نمی‌رفتم و وارد دموکرات نمی‌شدم.

سوال: در حال حاضر، چه برنامه‌ای برای آینده‌ات داری؟

هیاس مرادی: اکنون که به زندگی‌ام برگشته‌ام، هدفم این است که در کنار خانواده‌ام باشم و شرایط بهتری برای خودم و آن‌ها فراهم کنم. به دنبال کارهایی هستم که به من اجازه دهد به دیگران نیز کمک کنم، نیازهای مادی را برطرف کنم. جوانانی که در شرایط مشابهی قرار دارند را اقناع کنم فریب این گروه‌ها را نخورند. می‌خواهم تجربیاتم را با آن‌ها در میان بگذارم و به آن‌ها بگویم که هیچ چیز از تلاش و امید برای زندگی بهتر ارزشمندتر نیست.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید