هیمن قرار بود از طرف مدرسه به اردو برود نه سوریه

هیمن احسانی تنها ۱۷ سال سن داشت و مشغول تحصیل بود، به خانواده‌اش گفته بود قرار است از طرف مدرسه به اردو برود، اما متأسفانه بعد از آن روز دیگر ناپدید شد.

هیمن در سال ۹۴ در حالی که ۱۷ سال داشت در بحبوحه حملهٔ داعش به پ.ک.ک ملحق شد.
خانواده تا روزی که از خبر پیوستن هیمن به پ.ک.ک مطلع شدند هرگز هیچ صحبت و گرایشی از سوی او به موضوع گروه‌های مسلح ندیده و نشنیده بودند. حتی برادر بزرگتر او نیز که روابط صمیمانه ای با یکدیگر داشتند هرگز از چنین مسئله ای اطلاع نداشت تا مانع پیوستن هیمن به پ.ک.ک شود.

تا به امروز هم مسئله پیوستن هیمن به پ.ک.ک و پژاک همچنان برای خانواده‌اش مبهم است.
روزی که هیمن ناپدید شد سه ماه طول کشید تا بفهمند چه بلایی سر او امده است. تا اینکه یک روز خودش طی تماس تلفنی با برادرش خبر داد که به پ.ک.ک ملحق شده و در کشور سوریه حضور دارد.آنها از شنیدن چنین خبری واقعا شوکه شده بودند که پسربچه ۱۷ ساله به چه علتی به پ.ک.ک پیوسته و در شمال سوریه حضور دارد.

هرچند بعدها که چندین بار با آنها تماس می‌گرفت، می گفت توسط یکی از دوستانش با پ.ک.ک آشنا شده و تحت تاثیر هیجانات نوجوانی و مبارزه با داعش به آنجا رفته است.
او حتی اسلحه را هم از نزدیک ندیده بود و به خدمت سربازی هم نرفته بود که آموزش ببیند چه برسد که بخواهد به جنگ برود.

شاید بتوان فریب و ربایش نوجوانان، جوانان و البته کودکان کُرد و سپس مسلح کردن و استفاده از آنها برای اغراض و منافع رهبران گروه های شبه نظامی چون پژاک و پ ک ک را تنها دستاورد و هدیه مدعیان دفاع از حقوق مردم کُرد دانست.

در واقع این اقدامی ناقض حقوق بشری است که این گروه ها به طور مستمر به انجام آن اصرار می ورزند.

با توجه به اینکه هیمن در اوج سن نوجوانی قرار داشت دوست داشت مستقل شود. به همین خاطر هم در دوم دبیرستان دست از درس خواندن کشید و خواست که شغلی برای خود ایجاد کند.

از لحاظ روحی و روانی هیچ مشکلی نداشت.حتی در روابط خانوادگی هم کم و کسری نداشت.همیشه خانواده حواسشان به او بود.

مدت ها هیچ تماسی با خانواده نداشت.اما بعدها از کشور سوریه هر از گاهی تماس میگرفت اما خیلی زود تلفن را قطع می کرد.
علی رغم تلاش های فراوان برای یافتن و بازگرداندن او متاسفانه به هیچ نتیجه ای نرسیدند. هربار هم که با آنها تماس میگرفت خیلی اصرار میکردند که بازگردد، خودش هم بسیار مایل بود که به خانه بازگردد.اما از ترس کشته شدن توسط گروه هیچوقت نتوانست فرار کند.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید