دلنیا محمدی: هیچکدام از وعدههای پاک محقق نشد! نه شرایط زندگی نه امکانات رفاهی و نه خوراک، در سطح زندگی معمولی هم نبود! و حتی قول اینکه میتوانیم به خارج از کشور برویم، نیز دروغ بود.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از سنندج، یکی از راهکارهای جذب و فریب نوجوانان و جوانان کُرد ایرانی توسط گروههای مسلح کُرد به ویژه گروه مسلح پاک، ارائه وعدههای جذاب و دروغین توسط این گروه بوده است. به عنوان مثال، این گروه به جوانان وعده میدهد که بعد از ورود به اربیل و خروج از ایران، آنها میتوانند تصمیم بگیرند که در گروه بمانند یا به اروپا عزیمت کنند. این گروه همچنین به جوانان وعده زندگی مرفه و درآمد ویژه در اروپا میدهد تا آنها را جذب نماید. در واقع پاک و سایر گروههای مسلح، در حال سواستفاده از وضعیت بیکاری و اقتصادی در مناطق کردنشین هستند. یکی از دلایل تاکید دیدبان حقوق بشر کردستان ایران بر مساله رشد اقتصادی و توسعه همهجانبه صنعتی و اقتصادی در کردستان نیز همین مساله است تا زمینه سواستفاده پاک و پژاک و پ.ک.ک و… از شرایط اقتصادی و فریب جوانان به حداقل برسد.
سوژه امروز خبرنگار دیدبان که اذعان کرده فریب وعدههای پوچ پاک را خورده است، دختری است از سنندج به نام دلنیا محمدی که توانسته بعد از ۳ سال عضویت در پاک، به خانه بازگردد و اکنون خاطراتش را برای خبرنگار دیدبان بازگو کرده است. دلینا، متولد ۱۳۷۲ و ساکن سنندج میباشد.
سوال: از خودتان برای ما بگویید؟ چرا وارد پاک شدید؟ مشکل خاصی در خانواده وجود داشت؟
جواب: من دلینا محمدی هستم؛ متولد ۱۳۷۲ که در تیرماه ۱۳۹۶ ضمن خروج غیرقانونی از کشور به عضویت گروه پاک درآمدم و پس از ۳ سال و ۱۰ ماه حضور در این گروه مسلح و البته تلف کردن عمر و زندگی خودم، در اردیبهشتماه ۱۴۰۰ به کشور بازگشتم. در مورد چرایی عضویت در پاک، چند دلیل وجود داشت. اول اینکه به دلیل اختلاف با مادرم پس از ارتباطگیری با اعضای این گروه، از کشور خارج شدم و عضویت در پاک را پذیرفتم. دلیل دوم این بود که نوعی جذابیت برای من داشت. یعنی وقتی صفحاتشان را دنبال میکردم، معمولاً عکس و فیلمهای جذابی نسبت به دخترها منتشر میکردند. فیلم و عکسهایی که میگذاشتند که آنقدر برای من جذاب به نظر میرسید که من هم علاقه داشتم وارد این گروه بشوم و کار نظامی بکنم. کلاً فیلمهایی که از خودشان میگذاشتند برای من جذاب بود. ظاهری که دخترها در مقر پاک داشتند، تمریناتی که انجام میدادند و… کلاً برای من خیلی جذاب بود و البته باید اعتراف کنم که پس از عضویت، دیگر برایم جذاب نبود و اصلا خسته شده بودم. بعد از آن که با آنها ارتباط گرفتم و شروع به صحبت کردن کردیم، به من میگفتند اگر تو هم میخواهی شرایط خوبی مانند تمام این دخترها داشته باشی، خیلی راحت میتوانی به اینجا بیایی و مانند آنها زندگی کنی. الان که فکر میکنم متوجه نمیشوم چرا زندگی دائمی در کوهستان و آن هم به صورت مسلحانه باید برای دختران جذاب باشد! به مرور و پس از افزایش ارتباط من با اعضای پاک در فضای مجازی، وعدههایی به من دادند. مثلاً شرایط یک زندگی خوب، اینکه میتوانم به کشورهای خارجی بروم و زندگی راحتتری داشته باشم. یعنی هم جذابیت ظاهری برایم داشت و هم فریبم دادند که میتوانم از اربیل به اروپا بروم.
سوال: وقتی ارتباط گرفتید و با اعضای پاک صحبت کردید، چه اتفاقی افتاد؟ به صورت کامل توضیح دهید.
جواب: زمانی که ارتباط گرفتم و تصمیم گرفتم که عضو بشوم به من گفتند به سردشت بروم و یک مکان مشخصی را تعیین کردند که در آنجا چند نفر قاچاقچی بودند تا من را از مرز رد کنند. یعنی من به صورت غیرقانونی از ایران خارج شدم. بعد از اینکه از مرز خارج شدم، من را به اربیل منتقل کردند. چون تمام دفاتر و مقرهای آنها در اربیل است و بعد از یک شب من را به نزدیکیهای شهر کرکوک بردند؛ چون در آنجا هم پایگاه داشتند، اما بعد از چند روز دوباره ما را به نزدیک شهر اربیل منتقل کردند چون میگفتند کرکوک امن نیست و ممکن است داعش حمله کند!
سوال: وقتی عضو شدید؛ چه اتفاقی افتاد؟ گفته بودند شما را به اروپا منتقل میکنند، به اروپا رفتید؟ چون خودتان گفتید قبل از عضویت چندین عکس و ویدیوهایی را دیده بودید که برای شما جذاب بود و البته اعضای آن گروه به شما وعدههایی هم داده بودند که به آنها دست پیدا خواهید کرد. آیا زمانی که عضو شدید هیچ کدام از این وعدهها اجرا شد یا وضعیت زندگی افراد مانند همان عکس و فیلمها بود؟
جواب: پاسخ متاسفانه، خیر است. هیچکدام از وعدهها محقق نشد! نه شرایط زندگی نه امکانات رفاهی و نه خوراک، در سطح زندگی معمولی هم نبود! و حتی قول اینکه میتوانیم به خارج از کشور برویم، نیز دروغ بود. هیچ کدام از آنها درست نبود و واقعیت نداشت. من فریب خورده بودم و اسیر شده بودم و راه بازگشت نداشتم. شروع کردم به اعتراض! سوال پرسیدم و اعتراض کردم که چرا من را اسیر کردید؟ چرا دروغ گفتید و وعده خیالی دادید؟ اما جواب درستی نمیدادند، میگفتند شرایط فعلا به این صورت است و باید اینجا بمانی! عملا مرا زندانی کرده بودند! نه اجازه بازگشت داشتم و نه اجازه سفر به اروپا! اعتراض هم به تندی پاسخ داده میشد. میگفتند چون دوره عضویت تو سه ساله است باید فعلاً ۳ سال در اینجا بمانی! بعد از آن میتوانی تصمیم بگیری که چه کاری انجام بدهی. من گفتم سربازی اجباری در ایران، ۲۱ ماه است آن هم برای پسران! چرا باید ۳ سال اینجا بمانم؟ اما جوابی نگرفتم!
سوال: زمانی که در آنجا حضور داشتید شرایط زندگیتان چطور بود؟ چه کلاسهایی برای شما تشکیل میدادند و چه چیزهایی به شما یاد میدادند؟ اصلا حضور در پاک مفید بود؟
جواب: مفید؟ عضویت در گروه مسلح با دروغ و فریب، نمیتواند مفید و جذاب باشد! کار خاصی نمیکردیم، فقط در حد زندگی کردن و رفتن به کلاسهای آموزشی مثل آموزش تیراندازی و ورزش و آموزش عملیاتها و آموزش زبان کردی و… همه اینها هم اجباری بود. از نظر امکانات رفاهی و غذا چیزهای زیادی نداشتیم! معمولا غذاهای معمولی مثل لوبیا و نخود میخوردیم و غذاهای اعیانی در آنجا موجود نبود، هر چند ماه یک بار پیش میآمد که گوشت بخوریم و شرایط زندگی خیلی معمولی داشتم، نه کسی با من مشکلی داشت و نه من با کسی. فقط در حال زندگی و آموزش بودیم همین، اتفاق خاصی نیفتاده بود. حتی جذابیت سلاح و کار چریکی نیز برایم دیگر ارزش نداشت!
سوال: همانطور که شما گفتید زمانی که عضو پاک شدید، جنگ علیه داعش وجود داشت. آیا شنیده بودید که بگویند عدهای را برای جنگ با داعش فرستادهاند؟ اصلاً فعالیتی داشتند؟ یعنی پاک در جنگ با داعش مشارکت داشت؟
جواب: من فقط شنیده بودم که قبلاً یک عده از پسرها و دخترها را برای جنگ با داعش فرستاده بودند! اما من چون خودم تقریباً اواخر جنگ علیه داعش رسیدم چیزی ندیدم و نشنیدم که فعالیتی انجام بدهند. فقط در میان خودشان میگفتند قبلاً عدهای به جنگ رفته بودند و برگشتند، اما مشخص نبود چه کسانی بودند.
سوال: به شما گفته بودند باید سه سال در آنجا حضور داشته باشید، آیا بعد از آن ۳ سال خود شما درخواست کردید که دیگر نمیخواهید ادامه بدهید و میخواهید به کشور بازگردید؟ چگونه با شما رفتار شد؟
جواب: بله من به آنها گفتم که خسته شدهام و باید به ایران بازگردم. اما مدام بهانه میآوردند و اجازه خروج من را صادر نمیکردند! مدام به من میگفتند تصمیمت را عوض کن و اینجا بمان، شرایط زندگیات خیلی بهتر خواهد شد. از وعدههای آنها خسته شده بودم و دیگر توان ماندن هم نداشتم. همین به تعویق انداختن آنها و بهانههای مکرر، ۱۰ ماه طول کشید! یعنی مرا ۱۰ ماه معطل کردند. اما وقتی دیدند خیلی اصرار به ترک مقرهای پاک دارم؛ بالاخره رضایت دادند که از آنجا بروم. بعد از آن هم یک برگه به من دادند و من را به سلیمانیه آوردند و به آسایش سلیمانیه رفتم و کارهایم را انجام دادم و بعد از آن هم باز هم به صورت قاچاقی از مرز سیرانبند وارد ایران شدم و خودم را تسلیم کردم. در ایران هم برخورد بدی ما من نشد. فقط به دلیل خروج غیرقانونی از مرز، جریمه شدم و همین. الان که به گذشته فکر میکنم هنوز نمیدانم چرا تصمیم گرفتم عمر و جوانیام را در پاک تلف کنم..