اعلام مرگ سروه توسط پژاک.
به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، یکی از اقدامات غیرانسانی و ناقض حقوق بشر گروه مسلح پژاک، معدومسازی جنازه اعضای این گروه است. این اقدام که ناپدیدسازی اجباری نامیده میشود، عملاً باعث شده که هیچ اطلاعاتی از وضعیت حیات اعضای پژاک در اختیار نباشد. پژاک مدعی است این افراد کشته شدهاند، اما جنازه آنها را تحویل نمیدهد. پژاک مدعی است این اعضا، در جنگ با ارتش ترکیه کشته شدهاند، اما به این سوال پاسخ نمیدهد که جنگ پ.ک.ک با ارتش ترکیه، چه ارتباطی با کردهای ایران دارد؟ در این شیوه، خانواده دقیقا نمیدانند که سرنوشت حقیقی فرزندانشان چیست! زنده هستند یا مرده؟ این اقدامات پژاک، ناشی از تلاش فرد مذکور برای فرار است. پژاک، به دلیل هراس از آشکار شدن ماهیت فرقهای خود و لو رفتن اقدامات مسلحانه، فرد خسته از گروه را یا راسا حذف میکند یا زندانی کرده و سپس در اطلاعیهای مدعی میشود که یک عضو ایرانی پژاک در جنگ با ترکیه کشته شده است! در این اطلاعیههای تکراری پژاک، کوچکترین اشارهای به محل دفن، نوع کشته شده و زمان دقیق مرگ نمیشود تا خانواده و نهادهای حقوق بشری در بیاطلاعی محض به سر ببرند.
خبرنگار دیدبان در مصاحبه تازه خود به سراغ برادر سروه خانی رفته تا در مورد سرنوشت وی با او گفتوگو کند. لازم به ذکر است که طبق اطلاعیه سایت رسمی پ.ک.ک/ پژاک، سروه خانی به همراه سه نیروی دیگر پ.ک.ک/ پژاک، در درگیریهای روزهای ٨ تا ١٢ ماه مه ٢٠١٧/ ١٨ الی ٢٢ اردیبهشت ١٣٩۶ جان خود را از دست دادهاند.
اطلاعات رسمی منتشر شده در سایت پژاک در مورد سروه خانی به شرح زیر است:
نام و نام خانوادگی: سروه خانی
کُد سازمانی: هاوین روژهلات
محل تولد: دیواندره
نام مادر- پدر: برفاو- نبی
زمان و مکان مرگ: ١٨ اردیبهشت ١٣٩۶/ جولمرگ
فریب توسط یکی از اقوام و گرفتار شدن در چنگال پژاک
برادر سروه خانی، به خبرنگار دیدبان در مورد چرایی عضویت خواهرش در پژاک گفت: «خواهرم توسط دختر عمهاش (بیان)، فریب خورد و وارد پژاک شد. آنها بیشتر وقتشان را با یکدیگر سپری میکردند. من مطمئنم که تنها او توانسته بود که خواهرم را فریب دهد و با خودش وارد پژاک کند. چون خواهر من در آن زمان بیست سال بیشتر نداشت و مدام در کار کشاورزی کمک حال پدر و مادر پیرم بود و هیچگونه پیشزمینهای هم نسبت به هیچ حزبی نداشت و هیچ کدام از آنها را هم نمیشناخت! زمانی که سروه ناپدید شد هیچکدام از ما نمیدانستیم کجا رفته است و یا کجا باید به دنبال او بگردیم! در شوک مطلق بودیم. چند سال است که از بیان نیز خبری نداریم. ما نمیدانیم چه بلایی بر سر او آمده است؛ نمیدانیم زنده است یا مرده!».
آغاز جستوجو برای یافتن سروه
آقای خانی در مورد تلاشهای خانواده برای یافتن اثری از سروه به خبرنگار دیدبان گفت: «پیگیریهای اولیه ما بدون نتیجه بود. اصلا ردی از آنها وجود نداشت. ولی بعد از چند روز جستجو یک شماره ناشناس با ما تماس گرفت و گفت که سروه عضو پژاک شده است و خیلی اصرار داشت که ابداً به دنبالش نرویم. ولی مادرم تاب نیاورد و همراه با یکی دیگر از اعضای خانواده به عراق رفتند و چندین روز به آنها التماس کردند که حداقل یک بار دخترش را ببیند اما متاسفانه به هیچ وجه اجازه ندادند. حتی یک لحظه هم اجازه ندادند مادر پیر من با سروه ملاقات کند. به همین دلیل مادرم مجبور شد به ایران بازگردد و از آن روز تا به حال چشم به راه بازگشت دختر کوچکش است. اما خبری از سروه نداریم».
اعلام مرگ سروه توسط پژاک
برادر سروه در مورد خبر اعلام شده توسط پژاک به خبرنگار دیدبان تاکید کرد: «ما از یافتن سروه ناامید شده بودیم. چون هرچه زدیم به در بسته خورد. پژاک اجازه ملاقات نداد. البته نزدیک به دو سال از فرار سروه از منزل، به طور اتفاقی در تلویزیون متعلق به پ.ک.ک/ پژاک مشاهده کردیم که نام خواهرم را به عنوان یکی از کشتهشدگان در یکی از مناطق ترکیه اعلام کردند! شوکه شده بودیم. خواهر کوچک من چرا باید در ترکیه کشته شده باشد؟
نمیتوانستیم باور کنیم که واقعاً خبر مرگ خواهرم، صحت داشته باشد، ولی هیچکس هیچ تماسی با ما نگرفت که خبری از جزئیات کشته شدن سروه بدهد. دوباره با آن شماره تلفن تماس گرفتیم اما در دسترس نبود. یعنی اصلا نمیدانستیم باید به کجا مراجعه کنیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم خودمان به عراق برویم؛ اما زمانی که به آنجا رسیدیم نیروهای پژاک اعلام کردند که سروه در منطقه جولمرگ در ترکیه کشته شده است، اما جنازهای در کار نیست و گفتند که دیگر به دنبالش نگردید؛ او قطعاً کشته شده است. من واقعا نابود شدم. چرا باید جنازه خواهرم را برای دفن تحویل ما ندهند؟ چرا پژاک حداقل در مورد جنازه اعضای خود مسئولیت قبول نمیکند؟ اگر سروه واقعا کشته شده است، الان کجا دفن شده است؟ در ترکیه یا در عراق؟ ما باید از کجا در مورد مرگ خواهرم اطمینان کسب کنیم؟
مگر میشود یک دختر را به کشتن بدهند و جنازهاش را در کوه و بیابان رها کنند و هنوز هم مزاری برای او نباشد؟ یا آنقدر شرافت و انسانیت نداشتند که جسد یک دختر را در کوهستان رها کرده باشند و یا اینکه به دروغ به ما گفتند که سروه مرده است. اگر پژاک مدعی شرافت و جنگ برای کردها است، چرا باید جنازه یک دختر کُرد را در کوهستان رها کند؟ چرا برای جنازه خواهر من ارزش قائل نبودند؟
از آن روز به بعد مادر پیرم دیگر توان انجام هیچ کاری را ندارد و تنها یک کار را انجام میدهد و آن هم گریه است و چشم دوختن به در برای بازگشت دختر کوچکش. او نمیتواند باور کند که سروه کشته شده است. میگوید حداقل مزار دخترم را نشان بدهید تا سوگواری کنم. اما ما نه از جنازه سروه خبری داریم و نه از محل دفن او مطلع هستیم. فقط یک چیز میدانیم و آن هم نفرت از پژاک است. چرا پژاک باید اسلحه در اختیار خواهر و دختر عمه من بگذارد؟