دادخواهی برادر حمیدرضا حیدرنژادی از مجامع بینالمللی حقوق بشری این است که: (کدام حقوق بشر؟ اصلاً کدام حق؟ کدام حقوق؟ چندین سال است که از برادرمان بی خبریم، ما مانده ایم و یک خبر از مرگ برادرمان. چطور در تمام این سال ها حتی یک نفر از هیچ سازمانی کوچکترین حالی از ما نپرسیده است تا بداند بعد از خبر مرگ حمیدرضا چه بر سرمان آمده است؟!)
این بخشی از صحبت ها و گلایه های برادر حمیدرضا حیدرنژادی بود که در ادامه به آن میپردازیم:
حمیدرضا باسوادترین فرد خانواده بود و به شدت آدم باهوش و سر به زیری بود و به چندین زبان خارجی مسلط بود اما متاسفانه از نظر فکری با خانواده خیلی متفاوت بود، می شود گفت که مقداری رویکرد های روشنفکری داشت و همین باعث شد که به عضویت کومله درآید.
تقریباً نزدیک به ۲ سال در آن حزب حضور داشت اما زمانی که به قول خودش که برای برادرش تعریف کرده بود به ماهیت آنها پی میبرده و متوجه میشود که قرار نیست هیچ اتفاقی در آنجا بیفتد و تنها به دنبال امیال جنسی خودشان بودند. پس تصمیم گرفته بود که از آنها جدا شود به خانه برگردد. به گفته برادرش که تصور میکرد زمانی که در آنجا بود با پ.ک.ک آشنا شده بود و همین باعث شده بود که دومین تصمیم اشتباه زندگی اش را بگیرد.
در حالی که در دنیا خشونت مطرود است و مسائل از طریق دیپلماسی، گفتگو و صحبت با انسان های دیگر حل و فصل می شود، اما پژاک، شاخه پ ک ک برای ترویج خشونت همچنان تلاش میکند تا تعداد بیشتری از جوانان کرد را به کام مرگ بفرستد.
در واقع این اقدامی ناقض حقوق بشری است که این گروه ها به طور مستمر به انجام آن اصرار می ورزند.
بارها شاهد این بوده ایم که عناصر پ.ک.ک اقدام به گمراه کردن افرادی می کنند که قبلاً بنا به هر دلیل عضو احزاب دیگری بوده اند و زمانی که به ماهیت قلابی این گروه ها پی می بردند و از آنها جدا می شوند سعی میکنند با نشان دادن این که ما با همه آنها تفاوت داریم و دادن وعده های مختلف این افراد را گمراه می کنند.
یک ماه بیشتر از برگشتنش نگذشته بود که دوباره ناپدید شد البته این بار با دفعه اول متفاوت بود چون که این بار به بلایی دچار شده بود که رهایی از آن بسیار دشوار بود، دیگر خبری از حمید رضا نشد. برادرش چندین بار به عراق رفت تا بتواند او را پیدا و متقاعدش کند که برگردد ولی متاسفانه اعضای پ.ک.ک اجازه ندادند این ملاقات اتفاق بیفتد و می گفتند دیگر دنبال حمیدرضا نباش چونکه او به سوریه رفته است و امکان ندارد او را ببینی و دقیقا همینطور هم شد، مدتی بعد از آنکه به دنبالش رفته بود از طریق اخبار با خبر شدند که برادرشان در سوریه کشته شده است. دوباره سعی کردند به دنبالش بروند چون باورشان نمیشد، زمانی که دوباره به عراق رفت به او گفتند حمیدرضا مرده است هیچ راهی وجود ندارد که بتوانی به سوریه بروی و او را ببینی چونکه ما همچین اجازه ای نمی دهیم. اینها چه کسانی هستند که به راحتی جوان یک خانواده را گمراه می کنند و به کشتن میدهند؟ حتی زمانی که خانوادهاش میخواهند برای آخرین بار جسد پسرشان را ببینند و برای آخرین بار با او خداحافظی کنند همچین اجازه ای را نمی دهند و حتی نمی گویند که این جوان چطور کشته شد و یا کجا او را دفن کرده اند؟
الان این خانواده ماندهاند و یک مادر که سوی چشمانش را از شدت گریه از دست داده و خواهری که بعد از شنیدن کشته شدن برادرش جانش را از دست داد.
چه کسی به فریاد این خانواده من میرسد؟!