گروه مسلح پاک و ناپدیدسازی اجباری رضا عزیززاده

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران از خرم‌آباد، رضا عزیززاده، متولد سال ۱۳۶۶ یکی از جدیدترین موارد جنایت گروه پاک علیه شهروندان ایرانی است.

رضا عزیززاده، قبل از عضویت در گروه مسلح پاک در مغازه خواروبار فروشی مشغول به کار بود. به گفته برادر رضا، او در سال ۱۳۹۶ با موتور تصادف کرد و همین تصادف باعث بروز مشکلات جسمی و روحی شد و رضا از آن زمان به بعد به شدت افسرده شده بود. برادر رضا به خبرنگار دیدبان گفت «گاهی اوقات می‌دیدیم که در اینستاگرام صفحات مرتبط با گروه پاک را دنبال می‌کند. اما هیچ وقت به این قضیه مشکوک نشدیم که بخواهد عضو این گروه شود». برادر رضا اظهار داشته که «رضا در تاریخ ۵ مرداد ۹۷ با من تماس گرفت و گفت می‌خواهد به مشهد برود و از زمان رفتنش یک هفته گذشته بود و دیگر ارتباطی با او نداشتند و تلفنش هم خاموش بود. به همین دلیل سعی کردند دنبال او بگردند؛ اما خبری نشد. به همین دلیل نیز به پلیس خرم‌آباد رفتند و در آنجا اعلام مفقودی کردند و تشکیل پرونده دادند. اما هنوز از رضا خبری نیست». در واقع گروه پاک، هیچ اطلاعی از سرنوشت رضا عزیززاده در اختیار خانواده وی قرار نمی‌دهد و به همین دلیل نیز مرتکب جنایت ناپدیدسازی اجباری شده است.

 

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: آقای عزیززاده! چه عاملی باعث شد برادرتان تصمیم به عضویت در گروه پاک بگیرد؟ لطفا کامل توضیح دهید.

عزیززاده: رضا قبل از عضویت در پاک، در سال ۱۳۹۶ با موتور تصادف کرد و ضربات زیادی به سرش وارد و بعد از آن دچار افسردگی شدید شد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک مغازه برایش دایر کنیم که مشغول باشد. نزدیک به ده ماه همراه با برادر دیگرمان (سامان) مشغول به مغازه‌داری بود که یک روز با ما تماس گرفت و گفت می‌خواهم به مشهد بروم و مقداری با خودم خلوت کنم؛ علیرغم مخالفت ما به مشهد رفت، نزدیک به یک هفته فقط از طریق پیامک با ما صحبت می‌کرد و می‌گفت جایی که هستم آنتن ندارد و نمی‌توانم تلفنی صحبت کنم، اما بعد از آن یک هفته دیگر ارتباطمان قطع شد. اصلا رضا در مورد عضویت در پاک و گروه مسلح، نه زمینه‌ای داشت و نه انگیزه‌ای؛ او هیچ وقت دانش سیاسی و نظامی نداشته است.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: پس از اینکه ارتباطتان با رضا قطع شد، چه اقداماتی انجام دادید و چه شد؟

عزیززاده: بعد از مفقود شدن و قطع ارتباط ما با رضا، به آگاهی خرم‌آباد رفتیم تا خبری از او پیدا کنیم که متوجه شدیم به صورت قانونی و با پاسپورت از مرز زمینی خارج شده است! یعنی مشهد رفتن رضا، یک دروغ بود. در آن زمان ما اصلا نمی‌دانستیم کجا رفته یا برای چه کاری از کشور خارج شده است. بعد از گذشت تقریبا سه ماه از طریق یک صفحه اینستاگرامی صدای ضبط شده‌ای ارسال کرد و گفت: «حال من خوب است و الان در عراق هستم، البته با تصمیم خودم به آنجا رفتم تا از بدبختی های زندگی‌ام فرار کنم». بعد از آن یک شماره تلفن ثابت به ما داد که از طریق آن با او در ارتباط باشیم و هر زمان هم که با آن شماره تماس می‌گرفتیم هر بار یک نفر جواب می‌داد و بعد از آن به رضا خبر می‌دادند تا پشت خط بیاید. اما بعد از مدتی که زیاد تماس می‌گرفتیم یکی از همان افرادی که جواب می‌داد به ما گفت: «دیگر برای صحبت کردن با رضا تماس نگیرید. چون اینطور جان او را به خطر می‌اندازید، بعد از آن تلفن را قطع کرد!»

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: یعنی دوباره ارتباط شما قطع شد؟

عزیززاده: بله؛ اما مدتی گذشت تا اینکه رضا از طریق یک شماره موبایل در واتس‌اپ به ما پیام داد و گفت: «از این به بعد خودم موبایل دارم و از طریق این شماره در ارتباط هستم». تمام مدت‌هایی که با او صحبت می‌کردیم، از او می‌خواستیم که برگردد اما همیشه به گونه‌ای بحث را عوض می‌کرد. معلوم بود کسی کنارش بود و نمی‌توانست راحت صحبت کند و فقط احوال خانواده را می‌پرسید. البته باید بگویم همین صحبت‌ها هم بسیار کوتاه بود و در فواصل طولانی انجام می‌شد. تا اینکه یک شب قبل از عید نوروز یک صدای ضبط شده فرستاد و گفت: «می‌خواهم برگردم البته نمی دانم کی و چطور؟ ولی مطمئن باشید برمی‌گردم». بعد از دریافت آن صدا از رضا، دیگر از برادرم خبری نداریم.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: در این مدت، اطلاعات جدیدی از برادرتان کسب کردید؟ آیا برای پیگیری سرنوشت رضا به اقلیم رفتید؟

عزیززاده: خبر دقیقی نداریم. صرفا چند خبر و حدس و گمان است. چند وقت پیش، یک شایعه در روستای ما پیچیده بود که رضا قصد فرار از مقرهای پاگ داشته و او را با گلوله زخمی کرده‌اند. من فکر می‌کنم این شایعه را هم همان دو نفر که رضا را فریب داده بودند درست کردند.

خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: کدام دو نفر؟ بیشتر توضیح بدهید.

عزیززاده: در مورد آن دو نفر باید بگویم بیشتر از هرکسی به داماد سابقمان شک دارم. یکی از خواهرانم ازدواج ناموفق داشت و چون داماد سابقمان اعتیاد داشت، خواهرم با حمایت و پیگیری رضا، جدا شد. بعد از آن طلاق، داماد سابق ما، همیشه ما را تهدید می‌کرد و زنگ می‌زد و می‌گفت: «زندگی رضا را سیاه خواهم کرد». این دو نفر که گفتم هم با رضا دوستی داشتند و هم با داماد سابق خانواده! بعد از ناپدید شدن رضا یک روز یکی از دوستان رضا پیش ما آمد و گفت: «تقریباً از چهار سال پیش یکی از دوستان دیگرمان به نام «مسعود خادمی» که قبلا خودش عضو این گروه پاک بوده شروع به تبلیغ گروه کرد و مدام از آنها می‌گفت که «اگر در آنجا عضو شویم بهترین زندگی را خواهیم داشت، حقوق خوبی می‌دهند و به خارج از کشور می‌فرستند». این دوست رضا، تاکید کرد که «بعد از آن صحبت‌ها، من و رضا تصمیم گرفتیم عضو شویم». اما همین پسر- دوست رضا- که قرار بود با رضا همراه شود و به پاک بپیوندند، به گفته خودش در لحظه آخر پشیمان شده بود.

این فرد اصرار داشت که عضویت رضا توسط همین مسعود خادمی انجام شده است. البته این مسعود هم آدم درستی نیست و به نظرم خلافکار هم است و آدم می‌ترسد با او صحبت کند. به دلیل همین پیگیری‌ها یک روز مسعود با من قرار گذاشت تا به قول خودش در مورد این شایعه که او رضا را فریب داده صحبت کند. او به من گفت: «من، رضا را فریب ندادم. خودم چیزی برای از دست دادن ندارم و هر شب با یک مشت قرص می‌خوابم. زمانی که از گروه پاک فرار کردم و به ایران آمدم توسط اطلاعات شکنجه شدم و به همین دلیل دچار بیماری‌های فراوانی شدم»! این خلاصه صحبت‌های مسعود خادمی بود که به من در مورد رضا گفته بود.

البته من که شکنجه و این حرف‌های او را اصلا باور نمی‌کنم که شکنجه شده باشد. اسم آن دوست رضا و مسعود خادمی را به پلیس دادیم و پلس خرم‌آباد هم آنها را احضار کرده بودند تا بازجویی شوند. اما در آنجا منکر شده بودند و ما نتوانستیم چیزی را اثبات کنیم. در تمام این مدت ما از رضا خبری نداریم و اطلاعات ویژه‌ای هم از طریق افرادی که ممکن است حقیقت را بگویند به دست ما نرسیده است.

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید