دیدبان حقوق بشر کردستان ایران در ادامه گفتگوهای مستمر خود با اعضای جداشده از شبه‌نظامیان دموکرات، کومله و پژاک با «یاسر کریم‌پور» یکی از اعضای سابق دموکرات که در قالب کودک سرباز به آن گروه پیوسته بود، گفتگویی را ترتیب داده است.
یاسر آن زمان تنها ۱۶ سال سن داشت و متاسفانه مدتی بود که با پدرش مشکلاتی داشت و آن هم تنها به خاطر رفتار های کودکانه‌اش بود که علیرغم نداشتن گواهینامه از پدرش می‌خواست برایش ماشین بخرد.
یاسر در مصاحبه با دیدبان گفت: به خیال خودم میخواستم که خانه را ترک کنم و به پدرم نشان دهم که میتوانم خودم به تنهایی زندگی کنم، ولی متاسفانه راهی که در پیش گرفته بودم به بیراه بود. توسط محمد پسرعمویم از طریق فضای مجازی با گروه دموکرات آشنا شدم و باهم تصمیم گرفتیم عضو شویم.
بعد از چند روز فردی که با او آشنا شده بودیم به با گفت به پیرانشهر برویم و از طریق یک قاچاقچی که با او هماهنگ کرده بود وارد اقلیم کردستان شویم. همراه با محمد به پیرانشهر رفتیم و از آنجا به شهر کوییه در اقلیم کردستان مقر دموکرات رسیدیم.
تقریبا پنج ماه دوره آموزش کار با سلاح و… سپری شد.
دیگر مجبور بودم با شرایط سخت و دشوار آنجا کنار بیایم و قبول کنم که خودم آینده ام را نابود کرده ام و محکومم که در اینجا زندگی کنم.
در همین رابطه پدر یاسر در گفتگو با خبرنگار دیدبان گفت:
یاسر بسیار پسر ساده و سر به زیری بود هیچ وقت قبل از آن پیش نیامده بود که با یکدیگر درگیر شویم اما آن اواخر به خاطر داشتن یک ماشین مقداری مشکلات ایجاد شده بود، گاهی اوقات من را تهدید می کرد اگر برای او ماشین نخرم عضو دموکرات می شود و میگفت آن ها همه چیز به من میدهند!
ولی من واقعا فکرش را هم نمی کردم او ارتباطی با اعضای دموکرات گرفته باشد، فکر میکردم فقط یک سری حرف های بچه گانه است چون اصلاً پسر من هیچ وقت علاقه ای به هیچ حزبی نداشت و تنها آرزویش داشتن یک ماشین بود.
به همین خاطر در کمال ناباوری یک روز خانه را ترک کرد، باز هم می‌گویم که واقعاً فکر نمی کردم که به خاطر مسئله خرید ماشین خانه را ترک کند!
بالاخره بعد از هشت ماه اصرار و پیگیری کردن من و مادرش به نتیجه رسید و آنها قبول کردند که پسرم را برگردانم.
زمانی هم که یاسر برگشت خودش هم اعتراف کرد آن موقع از نظر سن بسیار کودکانه رفتار میکرد و قدرت تشخیص حقایق را نداشت به همین خاطر اعضای دموکرات هم دقیقا از همین اتفاق سوء استفاده کرده بودند و با وعده و وعیدهای خودشان اقدام به فریب پسرم کردند.
الان فقط خدا را شاکرم که پسرم در میان خانواده است و توانست تشکیل زندگی بدهد، همین برای من کافی است که پسرم زندگی خوبی را داشته باشد.
