گزارشی از جستجوی یک مادر برای بازگرداندن اژین تنها دختر خانواده از گروه مسلح پاک.
دیدبان حقوق بشر کردستان ایران اخیرا با مادر دختری به نام اژین امینی مصاحبهای ترتیب داد، که در سن ۱۴ سالگی گروه مسلح آزادی کردستان او را به عضویت درآورد، این پدیده نشان میدهد که اوضاع کودک سربازی و تأثیرات آن در جوامع محلی کردستان ایران همچنان یک مسئله حیاتی است.
مادر اژین به تفصیل تلاشهای خود برای بازگرداندن دخترشان را توضیح دادهاند. این تلاشها شامل تقاضای کمک از سازمان ملل در اربیل (که در هفته پایانی دیماه ۱۴۰۲ جمعی از خانوادههای این کودکان با همراهی دیدبان حقوق بشر کردستان ایران مقابل سازمان ملل تجمع کردند.)، اداره پلیس و دادگاههای اقلیم کردستان و تحقیق در عراق و مراجعات مکرر به مقر گروه مسلح آزادی کردستان برای دیدار با دخترشان بوده است.
در ادامه توجه شما را به مصاحبه خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان با مادر اژین امینی جلب میکنیم:
– دیدبان: شما اخیرا به اقلیم کردستان سفر کردید و پیگیر وضعیت فرزندتان بودید درباره اینکه چه اتفاقی افتاد که فرزندتان به عضویت این گروه در آمد مقداری برایمان توضیح دهید:
– مادر اژین: راستش آن موقع که دخترمان رفت ما اصلاً متوجه نشدیم که چه پیش آمده بود، آن شبی که رفته بود ما از صبح آن روز به دنبالش میگشتیم اما تلفنش خاموش بود، تقریبا ساعت ۱۰ شب بود که با تلفنش تماس گرفتیم و یک آقایی جواب داد و به ما گفت به دنبال دخترتان نگردید چون دیگر وارد حزب پاک (گروه مسلح آزادی کردستان) شده.
بعد از آن موبایلش خاموش شد، ما هم تا همین الان نفهمیدیم قاچاقچی بود یا یکی از اعضای آن حزب بود یا چه کسی! بعد از آن خودمان تصمیم گرفتیم به عراق برویم و دنبال دخترمان بگردیم حدود یک ماه هم در آنجا بودیم اما هیچ یک از آنها قبول نمیکردند که دخترمان در آنجاست. نزدیک به یک ماه گذشت تا بالاخره قبول کردند جواب ما را بدهند و بگویند دخترتان اینجاست. خیلی به آنها التماس کردم که اجازه بدهند دخترم را ببینم، به آنها میگفتم دختر من خیلی کوچک است، او تنها ۱۴ سال سن دارد، خواهش میکنم بگذارید حداقل ۱۰ دقیقه با او صحبت کنم.
البته اینکه بخواهم بگویم اصلیترین دلیل فرار دخترم از خانه چه بود، این بود که تقریباً ۱۴ ساله بود که او را شوهر دادیم، آن پسر هم از اقوام خودمان بود، البته او هم سن و سالی نداشت ولی در کل دخترم از آن وصلت مخالف و ناراحت بود و نمیخواست با او زندگی کند، اما به خاطر اصرار ما حاضر به ازدواج شد، یا بهتر است بگویم مجبور به ازدواج شد. ما حتی بعد از اینکه اژین خانه را ترک کرد و به دنبال او رفتیم، در ایران طلاق او را گرفتیم. حتی میخواستیم به او بگوییم دیگر نگران نباش و مجبور نیستی با آن پسر زندگی کنی و میتوانی برگردی.
– دیدبان: شما برای بازگرداندن فرزندتان چه کردید؟
– مادر اژین: راستش حالا بهتر بخوام دقیق توضیح بدم این است که زمانی که خانه را ترک کرد ما برای تفریح به صحرا رفته بودیم او هم با ما بود اما نزدیک ظهر بود که به ما گفت میخواهد با چند نفر از دوستانش به گردش برود. ما قبول کردیم و او هم رفت، تا اینکه دیگر هوا تاریک شده بود و همه ما میخواستیم به خانه برگردیم، اما هرجا که گشتیم اژین را پیدا نکردیم حتی پیش دوستانش که به ما گفته بود میخواهد با آنها برود رفتیم ولی آنها اصلاً اژین را هم ندیده بودند. موبایلش هم خاموش بود و تا ساعت ۱۰ شب همه جا به دنبالش گشتیم، تا اینکه همان لحظه آن مرد موبایلش را جواب داد و آن موقع بود که فهمیدیم کجا رفته است، ما هم همان شب بهسرعت خودمان را به عراق رساندیم.
در طول آن یک ماهی که در عراق بودیم چند باری به مقرهای آنها مراجعه کردیم ولی جواب درستی به ما نمیدادند، البته بیشتر به یکی از مقرهایی که اردلان خسروی بود میرفتیم، حتی همسر اردلان خسروی هم در آنجا بود. از هر کدام آنها که میپرسیدیم به زمین و زمان قسم میخوردند که دختر ما آنجا نیست، تا اینکه بعد از یک ماه قبول کردند دخترم آنجاست. حتی همسر حسین یزدانپناه هم در آنجا بود. تا اینکه بعد از آن یک ماه اجازه دادند تنها ۵ دقیقه با دخترم صحبت کنم. التماس میکردم بگذارند تنهایی با هم صحبت کنیم اما تقریبا چهار پنج نفر اطراف ما را گرفته بودند به خاطر همین نمیتوانستیم درست با هم صحبت کنیم، احساس میکردم که دخترم از آنها میترسد و نمیتوانست درست صحبت کند و فقط میگفت به همه سلام برسان و برایم دعا کنید.
به خاطر همین وضعیت من دیگر نتوانستم تحمل کنم و تمام مدت داد میزدم و گریه میکردم، در همان حین همسر حسین یزدانپناه بیرون آمد و شروع به توهین کرد، داد میزدم و میگفتم دختر من بچه است، اجازه نمیدهید من او را ببینم، من فقط میخواهم ۵ دقیقه تنهایی با دخترم صحبت کنم…
من که در همان خیابان ساعتها نشسته بودم و فقط گریه میکردم چندین بار زن یزدانپناه بیرون آمد و من را تهدید میکرد و میگفت اینجا همه جا دوربین است و تصاویرت را ضبط میکنیم، اگر تا ۵ دقیقه دیگر از اینجا نروی چند نفر از آن پیشمرگها را به سراغت میفرستم و اجازه میدهم هرجور که میخواهند هر نوع بیاحترامی به تو بکنند.
در همان خیابانی که من نشسته بودم یک پایگاه دیگری بود البته مربوط به حزب پاک نبود آنها پیشمرگهای حزب دموکرات کردستان عراق بودند، وقتی که آن وضعیت را مشاهده کردند سعی کردن من را آرام کنند و من را به داخل بردند و یک لیوان آب به من دادند،به من گفتند سعی کن همین الان با همسرت از اینجا بروی ما اینها را میشناسیم، این آدمها بسیار بیشخصیت هستند و هیچ آبرویی ندارند، ما چندین و چند بار شاهد این بودهایم که به خانوادههایی مانند شما توهین و بیاحترامی کردهاند، حتی به چشم دیدهایم که عدهای از آن بچههایی که خانوادههایشان به دنبال آنها آمدند را شکنجه و زندانی کردند.
– دیدبان: سن فرزندتان هنگام عضویت چقدر بوده و چرا مراقبت نکردید که این اتفاق تلخ نیفتد؟
– مادر اژین: اژین در آن زمان تنها ۱۴ سال سن داشت، همین الان که با شما صحبت میکنم دیگر ۱۶ ساله است و دو سال است که او را ندیدهام. البته همانطور که قبلا هم گفتم اصلیترین دلیل فرار دخترم از خانه این بود که تقریباً ۱۴ ساله بود که او را شوهر دادیم، ولی در کل دخترم از آن وصلت مخالف و ناراحت بود و نمیخواست با او زندگی کند، اما به خاطر اصرار ما حاضر به ازدواج شد، یا بهتر از بگویم مجبور به ازدواج شد.
– دیدبان: برخی ویدئوها از برخی از این کودکان منتشر شده که میگویند از جایی که هستند رضایت دارند، به نظر میرسد آنها از یک متن ثابت روخوانی میکنند آیا میتواند این مصداق اعتراف اجباری باشد؟ نظر شما چیست؟ واقعا فرزندانتان دوست دارند در این گروهها حضور داشته باشند؟
– مادر اژین: بله دیدم، البته یکی از آن دخترها هم دختر من اژین بود، همان که یک لباس به رنگ خاکی به تن داشت. نه فقط دختر من بلکه تمام آنهایی که پشت دوربین بودند حرف خودشان نبود، این حرفها را خودشان به اجبار به بچههای ما داده بودند که از روی کاغذ بخوانند تا بچههای دیگر را هم شستشوی مغزی بدهند.
– دیدبان: در مورد سفر دسته جمعی تان به اقلیم کردستان توضیح میدهید که چه کار کردید و چه نتایجی داشت؟ آیا پیگیریهای دیدبان حقوق بشر کردستان ایران مثمر ثمر بود و امیدی به حصول نتیجه دارید ؟
– مادر اژین: راستش تمام همکاران شما که همراه ما به اربیل آمده بودند از هیچ کمکی دریغ نکردند امیدوارم که سایه شما از سر ما کم نشود، واقعاً مدیون شما هستیم، تا به حال هیچکس مانند شما چنین کمکی به ما و دیگر خانوادهها نکرده بود. در هر جایی که نیاز بود به ما کمک میکردند، از رفتن به کنسولگری ایران در اربیل گرفته تا مراجعه به سازمان ملل و دادگاههای اقلیم کردستان و… دیگر جایی نمانده بود که نرویم، الان دیگر تصمیمگیری بر عهده مسئولان و وکلا و نمایندگان است که بتوانند این شکایت ما را پیگیری کنند.
– دیدبان: از برخی نفرات جدا شده از این گروه شنیدهایم که درون این گروه اعضا را شکنجه میکنند و تحت فشارهای روحی روانی قرار میدهند چنین رفتارهایی از سوی این افراد بر روی فرزندان شما رخ داده است ؟
– مادر اژین: راستش نمیدانم چه بگویم، از آخرین باری که فقط ۵ دقیقه او را دیدم تنها توانستهایم تقریباً هر ۴۰ روز یکبار با همدیگر به صورت تصویری صحبت کنیم، البته در زمان صحبت هم هیچگاه تنها نیست و همیشه چند نفر مراقب او هستند کاملاً از چهرهاش مشخص میشد که از صحبت کردن میترسید، زمانی که ما از برگشت او صحبت میکردیم مدام چشمهایش به اطراف میگشت، مشخص بود کسی او را وادار میکرد بحث را عوض کند، اما در حین صحبت وقتی که من و پدرش گریه میکردیم و التماسش میکردیم مدام لبهایش را گاز میگرفت، انگار میخواست جلوی گریهاش را بگیرد و مدام دندانهایش را به هم فشار میداد. فقط میگفت: مادر جان تو را به خدا ناراحت نباش.
این تنها حرفی بود که دخترم میزد، البته آخرین باری که با دخترم صحبت کردم تقریباً ۱۵ روز قبل از رفتن ما به اربیل بود برای شکایت، از آن روز به بعد هر چقدر که زنگ میزنیم جواب نمیدهد. همین باعث نگرانی ما شده است و میترسیم بلایی سر دخترمان آورده باشند.
– دیدبان: ما مطلع شدیم در سفری که داشتید برخی از فرزندان شما را تهدید کردهاند که اگر پدران و مادرانتان به ایران برنگردند آنها را شکنجه خواهند کرد یا اینکه پدران و مادران را خواهند کشت در این مورد توضیح میدهید چه رخ داد؟
– مادر اژین: بله دو نفر از آن پیشمرگها آمدند، زمانی که جلوی سازمان ملل بودیم به ما هجوم آوردند و گفتند: چرا اینجا آمدهاید؟ چرا به مقر خود ما نیامدید تا فرزندانتان را ببینید؟ ما هم گفتیم: ما که چندین بار آمدیم! ولی مگر شما گذاشتید که حتی یک لحظه فرزندانمان را ببینیم؟!
از همین حرفا میزدند دیگر…
میگفتند باید ببینیم با چه کسانی آمدهاید، باید از شماها عکس و فیلم بگیریم و شما را شناسایی کنیم. حتی تهدید میکردند که با این کارمان کاری میکنند که دیگر نتوانیم بچههایمان را ببینیم. فقط کارشان توهین کردن بود، حتی یکی از آنها که یک جوان بود به سمت یکی از پدرها به اسم کاک عبدالله که به دنبال پسرش در آنجا آمده بود هجوم برد، فکر کنم اگر جلویش را نگرفته بودند روی آن پیرمرد دست بلند میکرد، بعد او را تهدید کرد و گفت: بعداً به خدمتت میرسم.
– دیدبان: واکنش مسئولین اقلیم کردستان عراق چگونه بود؟ آیا کمکی کردند تا شما بتوانید به فرزندانتان برسید؟
– مادر اژین: ما که هم به سازمان ملل رفتیم، هم آسایش، هم پلیس و انواع و اقسام دادگاهها و قوه قضاییه اقلیم کردستان. آنها تنها حرفشان این بود که ما واقعاً فکر نمیکنیم کاری بتوانیم انجام بدهیم، اما تلاش خودمان را میکنیم. تنها کاری که کردند این بود که مشخصات فرزندانمان را پرسیدند و اینکه چطور عضو شدند و سوالاتی از این قبیل و آنها را یادداشت میکردند و میگفتند ما سعی خودمان را میکنیم.
– دیدبان: مسئولین کنسولگری ایران در اربیل آیا در راستای حمایت از شما و فرزندانتان کمکی کردند؟
– مادر اژین: در آنجا هم همان حرفها را زدند و همان سوالات را پرسیدند و یادداشت کردند و گفتند که شکایت شما را پیگیری میکنیم و با وکلا در میان میگذاریم، البته به چند نفر از خانوادهها گفتند که چرا زودتر به دنبال فرزندانتان نیامدید؟ اگر زمانی که زیر سن قانونی بودند بهتر میتوانستیم کاری انجام بدهیم، خدا کند برای دختر من هم بشود کاری کرد او الان فقط ۱۶ سال سن دارد.
– دیدبان: اگر بخواهید به دخترتان پیامی دهید چه میگویید؟
– مادر اژین: ما که یک بار ظلمی در حق دخترمان کردیم و باعث شدیم از ما دور شود، الان تنها از خدا میخواهم که راهی فراهم کند که دخترم بتواند به آغوش خانواده برگردد، فقط میخواهیم هر ظلمی را که در حق او کردیم جبران کنیم و به او بگوییم خودش به دلخواه خودش زندگی کند، ما باید تاوان بدهیم چون در اوج کودکیاش به او ظلم کردیم. فقط دوست دارم دخترم برگردد و هر طور که خودش دوست دارد زندگی کند.
– دیدبان: اگر بخواهید به سران پاک خصوصا حسین یزدانپناه پیامی دهید به آنها چه میگویید؟
– مادر اژین: البته من که بیشتر زن یزدانپناه را دیدم و او هم فقط من را تهدید میکرد. به او گفتم چطور دلتان میآید یک دختر کوچک ۱۴ ساله را اینطوری آواره کنید؟! برای بچه خودت هم همین را میخواهی؟
حرفهایی هم که زن یزدانپناه میزد همان حرفهای خودش بود. تنها کارشان تهدید کردن بود و میگفتند شما باید افتخار کنید که فرزندانتان در اینجا هستند، چرا میخواهید کودکانتان را زیر شکنجههای ایران برگردانید؟ آخرین باری که دخترم را ملاقات کردم به او میگفتم از تو خواهش میکنم که برگرد، دو نفر از زنان دیگر که بالاتر نشسته بودند به من با تمسخر میگفتند: تو چه مادری هستی که میخواهی فرزندت را بازگردانی؟ تو باید افتخار کنی…
خوب دختر من هم یک بچه است زمانی که آن حرفها را میشنود باورش میشود و فکر میکند مادرش کار اشتباهی میکند و آنها درست میگویند. چون آن بچهها را از شکنجه و زندان و اعدام میترسانند و آنها را شستشوی مغزی میدهند. من و پدرش که هر لحظه امیدواریم حسین یزدان پناه زندگیاش نابود شود و جگرش آتش بگیرد که جگر ما را سوزاند، چون من فقط همان یک دختر را دارم، تنها دختر خانواده ما است، به این خاطر میگویم که امیدوارم جگر حسین یزدانپناه آتش بگیرد چون شوهرم را دیدم که آخرین باری که برای دیدار دخترمان رفته بودیم به اندازه ۱۰ سانت از موهای دخترم را قیچی کرد و آن را با یک نخ بست، از آن روز تا به همین الان هر شب که میخوابد آن موها را زیر سرش میگذارد و با گریه میخوابد.
در طول این دو سال یک بار نشده که دور سفره غذا بنشینیم و بدون گریه و راحت یک لقمه غذا بخوریم.
اصلا حسین یزدانپناه چه شخصیتی دارد؟ چه جور آدمی است که این بلا را سر ما میآورد؟ این چه نوع کردایتی است؟ کردایتی این است که بچه خواهر و برادرهایم را به عراق ببرم و گروگان بگیرم و آیندهشان را نابود کنم؟ کردایتی از نظر شما اینطوری است آقای یزدانپناه؟
سخن پایانی:
تجربه این خانواده نشان میدهد که مواجهه با این گونه وضعیتها تأثیرات عمیقی بر خانواده و جامعه محلی علیالخصوص مناطق کردنشین ایران دارد. این تجربه میتواند باعث تشدید تنشها و اختلافات در جامعه شود و نشان دهنده ضرورت ایجاد راهکارهایی برای پیشگیری از ورود کودکان به گروههای مسلح و حفظ امنیت جامعه باشد.
مصاحبه با مادر اژین نشان میدهد که مسائلی همچون کودک سربازی و انتقال کودکان به گروههای مسلح، نه تنها تأثیرات روانی و اجتماعی زیادی بر افراد دارند بلکه به طور کلی بر جامعه محلی تأثیر میگذارند. این گزارش به دلایل انتخاب کودکان به عنوان عضو گروه مسلح، تلاشهای خانواده برای بازگرداندن و تجربیات ناامیدکننده آنها پرداخته و نیاز به بررسی و حل این مشکلات اجتماعی را تأکید میکند.
مرگ بر کشورهایی که با ظلمشان به کرد موجب می شون تا کودکان کرد هم برای رهایی برای رهایی ملتشان از این همه ظلم به آزادی خواهان کرد بپیوندن.
این اصلا درست نیست بگیم به خاطر ظلم کسی بخواد خودش رو نابود کنه.والا وقتی به کردستان رفته بودیم برای گردش و چند روزی خونه دوستم بودیم و ما رو کلی از جاهای کردستان برد دیدم که کردستان اصلا محروم نیست نمی دونم چرا اینه توسر کردستان میزنن که محروم.
احزاب کردی مانع اصلی پیشرفت کردستان و مردم کرد هستند.وجود مراسمات مختلف فرهنگی،اثارباستانی و طبیعت زیبا کردستان را ثروتمندترین منطقه کشور می کند.اگر این احزاب دست از سر مردم کرد بردارند