هشتم اکتبر مصادف با ۱۶ مهر، در تقویم رسمی ایران، روز ملی کودک نام گرفته است.
در سال ۱۳۷۲ (سی سال قبل)، جلسهای با حضور نمایندگان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، وزارت آموزش و پرورش و نمایندگان دیگر سازمانهای دولتی برگزار و ۱۶ مهر، روز ملی کودک نامگذاری شد. این تصمیم از سوی سازمان یونیسف نیز به رسمیت شناخته میشود.
کودکان در ایران، در جغرافیای گستردهی این کشور حضور دارند. بسیاری از آنها، همچنان به حق آموزش، حق بر مسکن، حق بر سلامت و… دسترسی کاملی ندارند. بسیاری از کودکان ایرانی، از تحصیل باز میمانند و عملا بیسواد هستند. همچنان چهره شهرهای ایران را کودکان کار آزار میدهند. بسیاری از کودکان، در خانه و توسط نزدیکان خود عملاً شکنجه میشوند، از تحصیل محروم میشوند، مورد آزار و اذیت جنسی قرار میگیرند و بسیاری از حقوق آنها نقض میشود. در کنار این آسیبهای گسترده به کودکان، اما نرخ دسترسی کودکان ایرانی به آموزش، مسکن و مدرسه مناسب، آب و غذای کافی و سایر حقوق طبیعی یک کودک به عنوان یک بشر، در مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان مطلوب است. مدارس ایران، امکانات متنوعی دارند، خروجی این مدارس در دانشگاههای معتبر ایران و جهان، به عنوان دانشجویان بااستعداد پذیرفته میشوند. مسابقات ورزشی، فرهنگی و علمی در مدارس ایرانی با کیفیت مناسبی برگزار میشود و بسیاری از کودکان ایرانی در مدارس خاص، شبانهروزی و… مشغول به تحصیل هستند. مانند بسیاری از کشورها، کرونا و آموزش غیرحضوری به کیفیت تحصیل و تدریس در ایران نیز آسیب زده که باید در میانمدت جبران شود. بسیاری از مدارس ایرانی، همچنان معلم ندارند که این امر نیز آسیب تحصیلی زیادی را به همراه خواهد داشت. در مجموع میتوان گفت وضعیت کودکان از نظر امنیت روانی، غذایی، اجتماعی، حقوق مختلف و دسترسی به امکانات، تا حدی قابل قبول است و اگر امکانات مالی دولت ایران و سومدیریت اجازه بدهد، وضعیت بهتر نیز خواهد شد.
اما آنچه بهانه نگارش این یادداشت است، روز کودک و فراموش کودکانی است که در مناطق مرزی شمال و شمالغرب ایران زندگی میکنند. در این روز، رسانههای ایرانی احتمالا در مدارس مختلف کشور حاضر خواهند شد و گزارشهای مختلفی پخش میکنند. کودکان مشغول بازی هستند و همه چیز مطلوب و آرام بهنظر میرسد. اما این واقعیتِ همه کودکان ایرانی نیست. کودکان کُرد زیادی هستند که در سکوت رسانهها و عدم توجه متوازن آنها به همه کشور، قربانی عدم توسعه در مناطق مرزی شدند. نه به مدرسه کاملی دسترسی دارند و نه امنیت فیزیکی و جانی آنها تامین شده است. این کودکان کُرد به دلیل شرایط بد اقتصادی، عموما از تحصیل بازمانده هستند و این امر در مناطق روستایی و مرزی شدت بیشتری دارد. برخی از این کوکان نیز سرنوشت تلختری دارند. فریب خورده و یا ربوده شدهاند و وارد گروههای مسلحی مانند پژاک و حدکا شدهاند. گروههای مسلحی که به هیچ قانون بینالمللی پایبند نیستند.
کودکانی مانند اسرین محمدی و سایر کودکسربازان کُرد ایرانی آشکارا قربانی نقض حقوق بشر و حقوق کودکان توسط این گروههای مسلح و ستیزهجو شدهاند و نهادهای مدعی حقوق بشر در سکوت کامل همچنان به سیاسیکاری و برخورد سیاسی مشغول هستند. دهها گزارش در مورد مهسا امینی و آرمیتا گرواند منتشر شده است. هزاران توئیت و مطالب در مورد این دو نفر در فضای مجازی درج شده، اما خبری از اسرین محمدی، بهمن اورامی، امین گنبدی، احمد دلایی و سلمان مرادی در این گزارشها نیست. کسی برای صدها کودک درگیر در جنگ در گروهی مانند پژاک نگران نیست که کودکان ایرانی را به مصاف ارتش ترکیه در شمال عراق فرستاده است. چندین نهاد به اصطلاح حقوق بشری، کاری جز مخالفت سیاسی با دولت ایران و نظام حاکم بر ایران ندارند و چون این گروهها مخالف دولت ایران هستند، این نهادهای حقوق بشری نیز چشم خود را بر جنایات پژاک، پ.ک.ک، دموکرات و کومله بستهاند. بسیاری از این کودکان به عنوان عامل توزیع مواد مخدر و نیروی مسلح در جنگ با ارتش ترکیه کشته میشوند و حتی جنازه آنها به خانواده این افراد تحویل داده نشده است. این موارد در رسانههای ایرانی هیچ بازتابی ندارد. هیچ روزنامه و کانال تلگرام و سایت خبری به این موارد اشاره هم نکرده است.
اگر یک کودک در مرکز تهران و اصفهان و شیراز و تبریز ربوده شود، خبر تلاش برای آزادی وی تا مدتها سرخط رسانهها خواهد بود؛ این ماجرای تلخ بارها و بارها در مناطق مرزی و کردنشین ایران رخ داده و صدای هیچ رسانهای درنیامده است که چرا دولت ایران نگران جان اتباع خود نیست؟
چرا باید هزاران تبعه ایرانی در جنگ گروههای مسلحی مانند پ.ک.ک و پژاک و کومله و دموکرات کشته شوند، اما این مساله در رسانههای مرکزمحور ایرانی بازتاب نداشته باشد؟ چرا کودکان کُرد باید فریب بخورند؟ مگر آنها در مناطق زندگی خود چه چیزی کم دارند که فریب میخورند و ربوده میشوند و در نهایت یه یک کشته در پ.ک.ک تبدیل میشوند؟ چرا هیچ کس به استفاده از کودکان بهعنوان محافظ مسلح در گروه حزب آزادی کردستان اشاره نکرده و آزادی اتباع ایران را مطالعه نکرده است؟ چرا باید کودکان کُرد در روز کودک نیز مورد بیتوجهی قرار بگیرند؟ آیا کودکان در مناطق مرزی و دورافتاده، به امکانات برابر آموزشی دسترسی دارند؟ آیا امنیت فیزیکی و روانی آنها تامین شده است؟ یک گزارش تحقیقی به صراحت ذکر کرده است:
«امکانات نابرابر آموزشی در بین کودکان تنها به نرخ فقر کودکان و سهم هزینههای آموزش از کل هزینههای خانوار خلاصه نمیشود. والدین در خانوارهای فقیر یا کمتر برخوردار، از سطح سواد تحصیلی پایینتری نیز برخوردارند و همین موضوع باعث میشود تا ظرفیتهای آموزش کودک در خانه نیز در خانوارهای فقیر کمتر فراهم باشد. نرخ عدمدسترسی تحصیلی والدین یکی از شاخصهای سنجش فقر آموزشی است. این شاخص درصدی از کودکان زیر ۱۸سال را نشان میدهد که در خانوارهایی زندگی میکنند که هیچیک از والدین تحصیلات متوسطه ندارند. نگاهی به وضعیت تحصیلی والدین به تفکیک استان در ایران نشان میدهد که در استانهای کمتر برخوردار، نرخ دسترسی تحصیلی والدین نیز کمتر است. همانطور که در نمودار زیر مشخص است، نرخ عدمدسترسی تحصیلی والدین استانهای کمبرخوردارتر مانند سیستان و بلوچستان و کردستان، نسبت به استانهایی مانند یزد و تهران به مراتب بیشتر است. در سال ۱۴۰۰ حدود ۶۰ درصد کودکان در خانوادهای زندگی میکنند که هیچیک از والدین تحصیلات متوسطه ندارند». نتیجه این امر چه خواهد بود؟
نتیجه آنکه بدتر شدن وضعیت رفاهی خانوارها، صرفا یک نتیجه کوتاهمدت به معنای افزایش نرخ فقر برای چند سال را در پی نخواهد داشت، بلکه حتی اگر خانوار صرفا برای دو یا سهسال هم بهشدت در تامین هزینههایش دچار مشکل باشد، همین بازه زمانی کافی است تا کودک این خانوار، از آموزشهای لازم محروم شده و اثرات آن به صورت بلندمدت هم برای این کودکان و هم برای کل جامعه برقرار باشد. این موارد، در روز کودک در ایران فراموش شدهاند. نرخ فقر، بیکاری، خشونت، ربایش و فریب کودکان، حاشیهنشینی و… در مناطق کردنشین ایران بسیار زیاد است و کمتر کسی به آن توجه میکند.