گزارش مستند و متقن دیدبان حقوق بشر کردستان ایران در مورد مدفون و کشته شدن شماری از نوجوانان و جوانان ایرانی در مقرهای پژاک و غارهای غیراستاندارد این گروه بر اثر بهمن و برف سنگین، باعث بروز واکنشها و سوالات متعددی در اقلیم کردستان عراق و مناطق کردنشین ایران شده است. دیدبان برای بررسی بیشتر این موضوع و ادامه تحقیقات خود و همچنین طرح سوال از مسئولان پژاک در مورد سرنوشت این کودکان و نوجوانان، به سراغ اعضای خانواده این افراد رفته است. هنوز اعضای خانواده این افراد نیز به درستی متوجه ماجرا و نحوه کشته شدن فرزندان خود نشدهاند. این ابهامات در حالی است که شیوع ویروس کرونا در مقرهای بیامکانات پژاک و پ.ک.ک در قندیل نیز جان اعضا و نوجوانان را به شدت تهدید میکند. دیدبان حقوق بشر کردستان ایران در بهار سال 1399 به سراغ خانواده ناصر علیزاده رفت تا از آنها در مورد سرنوشت فرزندشان بپرسد (لینک زیر).
مصاحبه دیدبان حقوق بشر کردستان ایران با خانواده ناصر علیزاده
ناصر علیزاده فرزند علاءالدین متولد ۱۳۷۱ و اهل روستایی از توابع قطور خوی است. خانواده او به شدت نگران جان فرزند خود هستند. پدر ناصر، به خبرنگار ما گفته بود: «فرزندم حوالی پاییز 1398 پیش عضو پژاک شد. او متاهل است و یک پسر ۴ ساله نیز دارد. اما زن و بچهاش را رها کرده و رفته است. بارها تاکید کردم که درس بخواند، اما او فقط تا سال اول ابتدایی مدرسه رفت و بعد از آن ترک تحصیل کرد».
دیدبان در مصاحبه اخیر و تازه خود با مادر ناصر به اطلاعات تازهای دست پیدا کرده است. مادر وی به خبرنگار دیدبان گفت حدود یک سال است که از سرنوشت فرزندم خبری نداریم. همسر و فرزند ناصر، نزد ما هستند و شرایط اقتصادی، بسیار بد است. ناصر مسئول امرار معاش خانواده بود. اکنون در غیاب او همسرش مشغول کارگری است و همچنان در بلاتکلیفی هستند و منتظر حتی یک تلفن از ناصر ماندهاند. اما ما میدانیم که پ.ک.ک و پژاک، اولین کاری که انجام میدهد قطع رابطه فرد با خانواده است. اکنون فرزند چهار ساله ناصر، مدام بهانه پدرش را میگیرد و همسر او نیز بلاتکلیف و منتظر است.
مادر ناصر علیزاده به خبرنگار ما گفت: «ما جز کُرد بودن و سکونت در نقاط مرزی، گناهی مرتکب شدهایم که جوانان ما را فریب میدهند و به عضویت گروههای مسلح در میآورند؟ همسر من، پیر شده و دیگر توان و امید زندگی ندارد. من هم شب و روز گریه میکنم و چشمان من آسیب جدی دیده است. ما در حسرت دیدار فرزندمان، ماندهایم. همیشه جلوی تلفن نشستهایم تا خبری از ناصر بگیریم اما افسوس پژاک به هیچ کس رحم نمیکند». رحیم، دوست و از اهالی روستایِ پدری ناصر، با وی فریب پژاک را خورده و عازم مقرهای این گروه تروریستی شد. او که موفق به فرار از این گروه شده، به خبرنگار ما گفت: «حاضرم در روستا کارگری کنم، اما به مرز نروم که آنها را ببینم. پژاک به ما وعده کار خوب و جای مناسب با پول کافی دادند اما همه آنها دروغ بود. من در پژاک، چیزی اسلحه و خشونت ندیدم». مادر ناصر در تایید سخنان رحیم به خبرنگار دیدبان گفت که من مرز و برخی مقرهای پژاک در خاک اقلیم مراجعه کردم؛ اما آنها حقیقت را نمیگویند و منکر ربودن و عضویت فرزند من هستند. ناصر را از مرز اشنویه ربوده و به قندیل منتقل کردهاند». رحیم نیز این سخنان را تایید کرده است. رحیم افزود: «در زمانی که در روستاهای ارومیه زلزله امده بود، پژاک فرصت را مناسب دید و شروع به ربایش کودکان و فریب جوانان کَرد».
مادر ناصر در پایان مصاحبه تاکید کرد که به دلیل کرونا، من نگران سلامت فرزندم هستم. ما حتی شماره خود را عوض نکردیم تا تلفنی از او داشته باشیم و کلمهای از او بشنویم. او وضع مالی بدی نداشت و مشغول به کار بود و من اطمینان دارم که او را فریب دادهاند. پژاک، کاری جز اخاذی و ربایش و فریب و ترور ندارد. ما به عنوان یک خانواده کُرد، چه گناهی داریم که باید چشمانتظار فرزندمان باشیم؟
این فریب و فراق، ارمغان پ.ک.ک و شاخههای اقماری آن برای کردستان و مردم کُرد است. ربودن کودکان و وارد کردن آنها به بازی کثیف تروریسم، به جای مدرسه و کانون گرم خانواده، فریب جوانان و اسلحه به دست فرزندان مردم میدهند و ادعای دفاع از کردها را نیز دارند. در حالی که خود به حق و حقوق مادری و فرزندی احترام نمیگذارند وخانواده را که ریشه زندگانی انسانها است از ریشه قطع و آن را نابود میکنند.