ادامه جنایات گروه مسلح پاک علیه جوانان کُرد ایرانی؛ ضرب‌وشتم خانواده ویسی در عراق

کلام آخر آقای ویسی یک آرزو بود: الان فقط یک آرزو دارم: بازگشت پسرم و رهایی از جهنم حسین یزدان‌پناه!

به گزارش دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، جنایات گروه مسلح پاک علیه جوانان و نوجوانان کُرد ایرانی همچنان ادامه دارد و هر روز ابعاد جدیدی از اقدامات ضدانسانی این گروه مسلح، فاش می‌شود. خبرنگار دیدبان حقوق بشر کردستان ایران بعد از سفر اخیر شماری از خانواده‌های نوجوانان و جوانان عضو این گروه به اقلیم کردستان و تجمع آنها در مقابل دفاتر نهادهای دولتی و بین‌المللی در اربیل، موفق به مصاحبه با این افراد شده که تاکنون چند مصاحبه در سایت دیدبان منتشر شده است.

بهاالدین ویسی، فرزند عبدالله و متولد ۲۵/۱۱/۱۳۷۷ در جوانرود یکی از افرادی است که اگرچه طبق قوانین بین‌المللی، کودک‌سرباز نیست و در سن قانونی عضو این گروه مسلح شده است، اما به گفته پدرش، فریب خورده و اصلا اطلاعی از ماهیت این گروه نداشته است. در واقع، مورد آقای ویسی نشان می‌دهد گروه مسلح پاک، ابدا محبوبیتی در میان کردها ندارد و صرفا عدم اطلاع جوانان از ماهیت این گروه باعث می‌شود آنها فریب اعضای پاک را بخورند و عضو این گروه شوند. آنها بعد از عضویت متوجه ماهیت این گروه می‌شوند، اما پاک حتی اجازه ملاقات میان فرزندان و خانواده‌ها را نیز نمی‌دهد و عملا کودکان و جوانان کُرد ایرانی را به گروگان گرفته است.

عضویت در پاک

به گفته آقای ویسی، فرزندش بهاالدین در تاریخ ۱۹/۰۵/۱۳۹۸ با فریب شخصی به نام سامان باباجانی که پیش‌تر عضو گروه پاک بوده تصمیم به عضویت می‌گیرد. غیبت طولانی وی و عدم بازگشت به منزل، باعث پیگیری خانواده می‌شود، اما متاسفانه بهاالدین در عرض چند ساعت از کشور خارج شده و وارد مقرهای پاک شده بود. یکی از مسائلی که دیدبان بارها به آن اشاره کرده است، مشکل مرزها و رهاشدگی این مرزهای مهم در سیستم دولتی و نظامی ایران است! مرزهای ایران در غرب، فاقد اشراف کافی است و همین امر نیز باعث شده تا به راحتی اعضای گروه‌های مسلح، از میان جوانان کُرد عضوگیری کرده و آنها را از کشور خارج کنند.

اذعان بهاالدین به فریب داده شدن توسط پاک

آقای ویسی ضمن تاکید بر جوان و بی‌تجربه بودن پسرش تاکید کرد که فرزندش فریب داده شده است: «یک فرد دیگر در جوانرود عضو آن گروه مسلح شده بود و پسر من را همان شخص (سامان باباجانی) فریب داده بود وگرنه پسرم بسیار ساده دل بود، چیزی از این گروه‌ها و این کارها نمی‌دانست. زمانی هم که بعداً با او صحبت کردم خودش هم برایم توضیح داد که او را فریب داده بودند. روزی که خانه را ترک کرده بود من در مرغداری مشغول به کار بودم».

سفر فوری به عراق برای نجات فرزند و ضرب‌وشتم توسط عوامل پاک

آقای ویسی در واکنش به خروج غیرقانونی فرزندش از ایران و عضویت در پاک، بلافاصله به عراق سفر کرده است. وی به خبرنگار دیدبان گفت: «سریعاً خودم را به عراق رساندم و به مقر گروه رفتم تا پسرم را بازگردانم، حتی با آنها درگیر هم شدم. در حین این درگیری آنها من را به باد کتک گرفتند و تمام صورتم خونین شد. بعد از آن چون نمی‌توانستم کاری بکنم به اجبار به ایران برگشتم. ناامید بودم. فرزندم را در میان یک عده انسان بی‌عاطفه رها کرده بودم و نمی‌تواستم کاری بکنم و نمی‌دانستم باید از کجا آزادی فرزندم را پیگیری کنم».

آقای ویسی از رفتار برخی نهادهای دولتی در ایران نیز گله‌مند است. او اعتقاد دارد فرزندش به صورت قاچاقی از مرز مریوان خارج شده و وارد پاک شده است اما تنها کاری که نهادهای مسئول در ایران انجام داده‌اند، اطلاع‌رسانی بوده است. وی تاکید کرد: «چگونه فرزند من از مرز قاچاقی خارج شده است؟ چرا کسی جلوی او را نگرفته است؟»

سفر دوم به عراق

بعد از بازگشت به ایران، مدتی تحقیق کردم. ناامید نشدم، پول‌ قرض کردم و  دوباره تصمیم گرفتم که به اقلیم کردستان در عراق بروم. در سفر دوم بعد از کلی التماس، پیگیری و تلاش برای پیدا کردن مقرهای پاک، بالاخره با هر زحمتی که می‌شد اجازه دادند که پسرم را ببینم. او را همراه با چهار سرباز به یک مکان دیگری فرستادند و به من هم گفتند که به آنجا بروم تا پسرم را ببینم. اما اجازه نمی‌دادند با هم از آنجا خارج شویم. مدام مراقب ما بودند، همان جا بود که من هم باز با آنها درگیر شدم و دوباره من را به باد کتک گرفتند. من رفته بودم که فرزندم را نجات دهم؛ اما عملا به دلیل نگهداری آنها و نظارت اعضای پاک، موفق نشدم و این بار هم به ایران برگشتم؛ اما بدون پسرم.

رضایت پاک؟ اعترافات اجباری است!

آقای ویسی در مورد برخی ویدئوها که از برخی از این کودکان عضو پاک منتشر شده است، با عصبانیت شدید، آنها را اعتراف اجباری و حاصل تهدید نیروی مسلح پاک توصیف کرد. وی معتقد است: «فرزندان ما می‌گویند از جایی که هستند رضایت دارند! چه کسی از عضویت در گروه مسلح در پادگان راضی است؟ اصلا مگر کار اجباری و عضویت اجباری، رضایت‌بخش است؟ چگونه می‌توان به اجبار و تهدید جان در گروهی عضویت داشت و راضی بود؟ من با همه خانواده‌ها چندین بار فیلم‌ها را بازبینی کردیم. یقین داریم که اعضای جوان پاک از یک متن ثابت روخوانی می‌کنند. این موضوع می‌تواند مصداق اعتراف اجباری باشد. من قسم می‌خورم که تمامی این بچه‌ها را تهدید کرده‌اند. همانطور که پسر خودم را تهدید کردند. اصولا کار اعضای پاک، فریب و تهدید و اخاذی و ضرب‌وشتم است!

نفرت از پاک و گروه‌های مسلح

آقای ویسی در مورد میزان محبوبیت گروه‌های مسلح در میان مردم کردستان ایران گفت: «به عنوان کُرد با صراحت می‌گویم که ما از تروریسم بیزار هستیم! ما و فرزندان ما و همشهریان ما راضی نیستیم که این بچه‌ها در آنجا بمانند. ما از شیوه پاک رضایت نداریم. آنها هیچ نقشی در مسائل کردی ندارند. آن گروه فقط کارش تهدید کردن است. زمانی که با پسرم صحبت می‌کردم به من گفت قبل از اینکه او را برای ملاقات بیاورند او را تهدید کرده بودند که اگر بخواهد حرفی از بازگشت به ایران بزند هم خودش را می‌کُشند هم پدرش را. چگونه باید از پاک و سران آن رضایت داشته باشیم؟ چرا فرزندان ما زندانی کرده است؟ چرا اجازه ملاقات نمی‌دهد؟ خدمت اجباری در سیستم سربازی نیز زمان مشخصی دارد و یک روز به اتمام می‌رسد! چرا عضویت در پاک باید دائمی باشد؟»

فشار روانی بر اعضای پاک

آقای ویسی در مورد پیگیری‌های خود و نکاتی که در این مدت متوجه شده است، به خبرنگار ما گفت: «در این مدت بارها در مورد این گروه‌های مسلح مطالعه کردم و خوانده‌ام و با بسیاری از افراد صحبت کرده‌ام. من بارها از برخی نفرات جدا شده از این گروه شنیده‌ام که درون این گروه اعضا را شکنجه می‌کنند و تحت فشارهای روحی روانی قرار می‌دهند. آنها اجازه تماس با خانواده را ندارند. در بدترین زندان‌های جهان، زندانی حق ملاقات و ارتباط دارد! ظاهرا پاک، باید به عنوان بدترین زندان جهان در گینس ثبت شود! من یقین دارم و مطمئنم که فرزندم تحت فشار روحی و روانی و تهدید به مرگ قرار دارد؛ چون بعد از آنکه همراه با خانواده‌های دیگر برای پیگیری وضعیت فرزندانمان به اربیل رفتیم دیگر خبری از تماس تلفنی با پسرم نشد. در صورتی که قبل از این اتفاق هر ماه یک بار با ما تماس تلفنی یا ویدیویی داشت. اما بعد از سفر ما به اقلیم دیگر تمامی این تماس‌ها قطع شده است و من مطمئنم که پسرم را زندانی و شکنجه می‌کنند».

رویای آزادی

کلام آخر آقای ویسی یک آرزو بود: «الان فقط یک آرزو دارم: بازگشت پسرم و رهایی از جهنم حسین یزدان‌پناه! نیروهای او در اربیل به تجمع ما حمله کردند؛ آن هم در مقابل ده‌ها رسانه! طبیعی است که در مقرهای خودشان مانند وحشی‌ها با فرزندان ما رفتار می‌کنند. به صراحت اعلام می‌کنم حتی اگر شده خودم را هم به کشتن بدهم این کار را هم می‌کنم ولی پسرم را باز می‌گردانم».

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید